بخش ۲۴ - سفر جمشید به روم
به روز فرخ و حال همایون
ملک جمشید رفت از شهر بیرون
برون بردند چتر و بارگاهش
خروشان و روان در پی سپاهش
ز آه و ناله مینالید گردون
ز گریه سنگ را میشد جگر خون
پدر میزد به زاری دست بر سر
به ناخن چهره برمیکند مادر
سرشک از دیده باران، گفت:« ای رود،
ز مادر تا قیامت باش بدرود!
بیا تا در بغل گیرم به نازت
که میدانم نخواهم دید بازت
بیا تا یک نظر سیرت ببینم
به چشمان گرد رخسارت بچینم
دریغا کافتاب عمر شد زرد
که روز شادمانی پشت برکرد
گلی بودی که پروردم به جانت
ربود از من هوای ناگهانت
بخواهم سوخت در هجران چو خاشاک
به داغ و درد خواهم رفت در خاک
خداوند جهانت باد یاور
شب و روزت سعادت باد همبر
مرا چشمی، مبادت هیچ دردی
در این ره بر تو منشیناد گردی
همه راهت مبارک باد منزل
تمنایی که داری باد حاصل
درین غربت هوای دل فکندت
که باد آب و هوایش سودمندت! »
ملک جمشید چون احوال مادر
بدید از دست دل زد دست بر سر
به الماس مژه گوهر همی سفت
کمند عنبرین میکند و میگفت:
« دل از دستم ربودهست اختیارم
مکن عیبم که دست دل ندارم»
همایون گفت ای فرزند زنهار
مرا جانی و جانم را میازار
مکن مویه که وقت جان کنش نیست
مزن بر سر که جای سرزنش نیست
دو منزل با پسر دمساز گشتند
وز آنجا زار و گریان باز گشتند
ملک جمشید دل برکند از آن بوم
وز آن سو رفت و روی آورد در روم
چو مه مهر رخ خورشید در دل
همی شد روز و شب منزل به منزل
به بوی سنبل زلفش شتابان
چو آهو سرنهاده در بیابان
گهی در تاب بود از مهر روشن
که در ره گرمتر میراند از من
گه از غیرت فتادی در پی باد
که آمد باد در پیش من افتاد
بسان لاله و گل خار و خارا
به جای تخت و مسند ساخت ماوا
همی پنداشت کان خارا حریرست
گمان میبرد کان خارش سریرست
ره عشق اینچنین شاید بریدن
نخست از عقل و دین باید بریدن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به روز فرخ و حال همایون
ملک جمشید رفت از شهر بیرون
هوش مصنوعی: در روز خوش و با خبر خوب که به حالت باشکوه و خوشی اشاره دارد، ملک جمشید از شهر خارج شد.
برون بردند چتر و بارگاهش
خروشان و روان در پی سپاهش
هوش مصنوعی: آنها چتر و بارگاه او را به بیرون بردند، همراه با صدا و هیاهو، در پی یاران و سپاهش.
ز آه و ناله مینالید گردون
ز گریه سنگ را میشد جگر خون
هوش مصنوعی: آسمان از درد و نالههای انسانها مینالد و به خاطر گریههای سنگین، دلش به شدت آسیب میبیند.
پدر میزد به زاری دست بر سر
به ناخن چهره برمیکند مادر
هوش مصنوعی: پدر با اندوه و نگرانی دست بر سر میزند، و مادر نیز با ناخنهای خود چهرهاش را میخراشد.
سرشک از دیده باران، گفت:« ای رود،
ز مادر تا قیامت باش بدرود!
هوش مصنوعی: اشک از چشمانم مانند باران جاری شد، و به رود گفتم: «ای رود، از زمان تولدم تا همیشه از تو خداحافظی میکنم!»
بیا تا در بغل گیرم به نازت
که میدانم نخواهم دید بازت
هوش مصنوعی: بیا تا به آرامی در آغوشم بگیریم، زیرا میدانم دیگر نمیتوانم تو را ببینم.
بیا تا یک نظر سیرت ببینم
به چشمان گرد رخسارت بچینم
هوش مصنوعی: بیایید تا یک بار به زیبایی باطن تو نگاه کنم و زیبایی چهرهات را در خاطر بسپارم.
دریغا کافتاب عمر شد زرد
که روز شادمانی پشت برکرد
هوش مصنوعی: افسوس، عمر به سرعت سپری شد و حالا روزهای خوشی که داشتیم به فراموشی سپرده شده است.
گلی بودی که پروردم به جانت
ربود از من هوای ناگهانت
هوش مصنوعی: تو همچون گلی بودی که با تمام وجود برای پرورش تو تلاش کردم، اما ناگهان هوای تو و یاد تو را از من گرفت.
بخواهم سوخت در هجران چو خاشاک
به داغ و درد خواهم رفت در خاک
هوش مصنوعی: میخواهم در جدایی از محبوب مثل خاشاک بسوزم، و با درد و داغی که دارم به خاک خواهم رفت.
خداوند جهانت باد یاور
شب و روزت سعادت باد همبر
هوش مصنوعی: خداوند حافظ تو باشد و همیشه روزها و شبهایت پر از سعادت و خوشبختی باشد.
مرا چشمی، مبادت هیچ دردی
در این ره بر تو منشیناد گردی
هوش مصنوعی: چشمان من تو را از هیچ دردی آگاه نکنند، پس در این مسیر نشیناد و گرفتار مکن.
همه راهت مبارک باد منزل
تمنایی که داری باد حاصل
هوش مصنوعی: همه مسیرهایی که در پیش داری، موفق و خوشی برایت به همراه داشته باشد و به آرزوی دلخواهت برسی.
درین غربت هوای دل فکندت
که باد آب و هوایش سودمندت! »
هوش مصنوعی: در این احساس غربت، دل تو را به شوق میآورد که هوای آنجا برای تو مفید و دلپذیر است.
ملک جمشید چون احوال مادر
بدید از دست دل زد دست بر سر
هوش مصنوعی: زمانی که ملک جمشید حال مادرش را دید که خوب نیست، از شدت ناراحتی دستش را بر سرش گذاشت و دلتنگ شد.
به الماس مژه گوهر همی سفت
کمند عنبرین میکند و میگفت:
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند الماس درخشان هستند و با زیبایی خاصی خود را به نمایش میگذارند، مانند کمند عطر عنبر که جذابیت خاصی دارد.
« دل از دستم ربودهست اختیارم
مکن عیبم که دست دل ندارم»
هوش مصنوعی: دل من را از من گرفتهاند و من دیگر اختیاری در کارهایم ندارم. لطفاً به عیبهایم توجه نکن، چون من هیچ کنترلی بر روی دلم ندارم.
همایون گفت ای فرزند زنهار
مرا جانی و جانم را میازار
هوش مصنوعی: همایون به فرزندش میگوید: مراقب باش، جان من را آزار نده و به خودت هم صدمه نزن.
مکن مویه که وقت جان کنش نیست
مزن بر سر که جای سرزنش نیست
هوش مصنوعی: گریه و زاری نکن، زیرا وقت خداحافظی فرارسیده است. به خودت نزن، چرا که اینجا محلی برای سرزنش نیست.
دو منزل با پسر دمساز گشتند
وز آنجا زار و گریان باز گشتند
هوش مصنوعی: دو دوست با پسری همدم شدند و بعد از مدتی از آنجا به حالت ناراحت و گریان بازگشتند.
ملک جمشید دل برکند از آن بوم
وز آن سو رفت و روی آورد در روم
هوش مصنوعی: ملک جمشید از سرزمین خود دل کنده و به سمت روم رفته است.
چو مه مهر رخ خورشید در دل
همی شد روز و شب منزل به منزل
هوش مصنوعی: چنانکه ماه در دل مهر، جمال و زیبایی خورشید را میبیند، روز و شب نیز به آرامی و به تدریج در حال گذرند.
به بوی سنبل زلفش شتابان
چو آهو سرنهاده در بیابان
هوش مصنوعی: با عطر سنبل موهای او، مثل آهو که در بیابان شتابان به دنبال چیزی میدود، شتابان حرکت میکنم.
گهی در تاب بود از مهر روشن
که در ره گرمتر میراند از من
هوش مصنوعی: گاه به شدت از عشق روشن میشود، که در مسیر گرمتر از من به پیش میرود.
گه از غیرت فتادی در پی باد
که آمد باد در پیش من افتاد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به خاطر غیرتی که داشتی، دنبال چیزهای بیارزش رفتی، اما زمانی که آن چیز بیارزش را پیدا کردی، متوجه شدی که خودت پیشتر از آن عبور کردهای.
بسان لاله و گل خار و خارا
به جای تخت و مسند ساخت ماوا
هوش مصنوعی: مانند لاله و گل که در کنار خار و سنگ میرویند، ما نیز به جای تخت و جایگاههای بلند، محلی برای زندگی خود ساختهایم.
همی پنداشت کان خارا حریرست
گمان میبرد کان خارش سریرست
هوش مصنوعی: او تصور میکرد که آن سنگ، ابریشم است و گمان میکرد که آن خارا تخت و جایگاه است.
ره عشق اینچنین شاید بریدن
نخست از عقل و دین باید بریدن
هوش مصنوعی: راه عشق اینگونه است که شاید باید از عقل و دین جدا شد.
حاشیه ها
1392/04/27 00:06
امین کیخا
ادم احساس میکنه یتیمی را که 13 خواهر داشته ،داشتند میبردند سربازی! اونهم سر مرز !