بخش ۲۲ - از خواب گفتن جمشید با مهراب
ملک بگشاد راز صورت خواب
یکایک بازگفت آن شب به مهراب
بدان نقاش گفت «ای صورت انگیز
کنون این چاره را رنگی برآمیز
چو حاصل کردهای رنگی ز یارم
یکی نقشی، به دست آور نگارم
تو این رنج مرا گر چاره سازی
ز هر گنجت ببخشم بینیازی»
چو مهراب این سخن از شاه بشنید
زمانی در درون خود بپیچید
جوابش داد «این کاری عظیم است
درین صورت بسی امید و بیم است
ز چین تا روم راهی بس دراز است
همه راهش نشیب اندر فرازست
درین ره بیشه و دریا و کوه است
ز دیو و دد گروه اندر گروه است
ملک را رفتن آنجا خود نشاید
به ننگ و نام کاری بر نیاید»
ملک را خوش نیامد کار مهراب
شد از گفتار پیچا پیچ در تاب
جوابش داد: «این گفتار سست است
قوی رایت ضعیف و نادرست است
نمیباید در امید بستن
نمیشاید دل عاشق شکستن
ترا باید بزرگ امید بودن
چو سایه در پی خورشید بودن
درین ره نیز خواهم شد چو خنجر
به سر خواهم برید این ره سراسر»
چو مهراب آتش کین ملک دید
به پیشش روی را بر خاک مالید
که: «من طبع ملک میآزمودم
در راز درونی میگشودم
چو دانستم که عشقت پای بر جاست
کنون این کار کردن پیشه ماست
رکاب اندر رکابت بسته دارم
عنانت با عنان پیوسته دارم
به هر جانب که بخرامی روانم
به هر صورت که فرمایی بر آنم
کنون باید بسیج راه کردن
شهنشه را ز حال آگاه کردن
بضاعت بردن از هر جنس با خویش
گرفتن پس طریق روم در پیش
به رسم تاجران در راه بودن
نمیشاید درین ره شاه بودن
درین معنی سخن بسیار گفتند
از آن گفت و شنید آن شب نخفتند
سحر چون رایت از مشرق برافراشت
فلک زیر زمین گنجی روان داشت
کلید صبح در جیب افق بود
برآورد و در آن گنج بگشود
برون آورد درج لعل پر زر
ز لعل و زر زمین را ساخت زیور
بخش ۲۱ - غزل: گوئیا این نقش بیجان صورت جان من استبخش ۲۳ - اجازه سفر خواستن جمشید: ملک جمشید کرد آن راز مشهور
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ملک بگشاد راز صورت خواب
یکایک بازگفت آن شب به مهراب
هوش مصنوعی: پادشاه راز خواب را فاش کرد و هر یک از رازها را در شب به مهراب بیان کرد.
بدان نقاش گفت «ای صورت انگیز
کنون این چاره را رنگی برآمیز
هوش مصنوعی: نقاش به شخصی میگوید: «ای کسی که میتوانی شکلها را خلق کنی، اکنون برای این مشکل راه حلی پیدا کن و رنگی به آن بزن.»
چو حاصل کردهای رنگی ز یارم
یکی نقشی، به دست آور نگارم
هوش مصنوعی: اگر از دوستیام رنگی به دست آوردهای، خوب است؛ حالا سعی کن تا تصویر و نقشی از محبوبم ایجاد کنی.
تو این رنج مرا گر چاره سازی
ز هر گنجت ببخشم بینیازی»
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی این درد و رنج مرا درمان کنی، از تمام ثروتها و گنجهای خودم به تو میبخشم تا بینیاز شوی.
چو مهراب این سخن از شاه بشنید
زمانی در درون خود بپیچید
هوش مصنوعی: زمانی که مهراب این سخن را از شاه شنید، بهDeep درون خود فرو رفت و به فکر فرو شد.
جوابش داد «این کاری عظیم است
درین صورت بسی امید و بیم است
هوش مصنوعی: او پاسخ داد: «این کار بسیار بزرگی است و در این حالت، امیدها و نگرانیهای زیادی وجود دارد.»
ز چین تا روم راهی بس دراز است
همه راهش نشیب اندر فرازست
هوش مصنوعی: از چین تا روم مسیر بسیار طولانی است و در این مسیر، تمام راهها پر از فراز و نشیب هستند.
درین ره بیشه و دریا و کوه است
ز دیو و دد گروه اندر گروه است
هوش مصنوعی: در این مسیر، جنگل، دریا و کوه وجود دارد و دیوان و جانوران مختلف به صورت گروهی در آنجا حضور دارند.
ملک را رفتن آنجا خود نشاید
به ننگ و نام کاری بر نیاید»
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که برای یک پادشاه یا قدرتمند مناسب نیست که به جایی برود که حاکمیت و عظمت او زیر سؤال برود و کاری از او ساخته نیست.
ملک را خوش نیامد کار مهراب
شد از گفتار پیچا پیچ در تاب
هوش مصنوعی: ملک از رفتار مهراب ناراضی بود و از حرفهای پیچیده و مبهم او دچار سردرگمی شد.
جوابش داد: «این گفتار سست است
قوی رایت ضعیف و نادرست است
هوش مصنوعی: او پاسخ داد: «این سخن بیپایه است. چون که قدرت و قوی بودن در ادعای تو وجود ندارد و حرفت نادرست است.»
نمیباید در امید بستن
نمیشاید دل عاشق شکستن
هوش مصنوعی: برای دل عاشق، نباید امید را بیدلیل گسترش داد و نباید به راحتی آن را شکست.
ترا باید بزرگ امید بودن
چو سایه در پی خورشید بودن
هوش مصنوعی: تو باید به مانند سایهای در پی خورشید، همیشه امیدوار و بزرگطبع باشی.
درین ره نیز خواهم شد چو خنجر
به سر خواهم برید این ره سراسر»
هوش مصنوعی: در این مسیر نیز میخواهم مانند خنجری عمل کنم و سر را به قدری بریزم که این راه به کلی تغییر کند.
چو مهراب آتش کین ملک دید
به پیشش روی را بر خاک مالید
هوش مصنوعی: زمانی که مهراب، آتش خصومت را در جلو بزم پادشاهی دید، سرش را به خاک مالید و به حالت تضرع و درخواست افتاد.
که: «من طبع ملک میآزمودم
در راز درونی میگشودم
هوش مصنوعی: من توانایی و استعداد پادشاهی خود را مورد آزمایش قرار میدادم و به عمق اسرار و رازهای درونی آنها پی میبردم.
چو دانستم که عشقت پای بر جاست
کنون این کار کردن پیشه ماست
هوش مصنوعی: وقتی فهمیدم که عشق تو ثابت و پابرجاست، اکنون این کار برای ما تبدیل به یک حرفه و عادت شده است.
رکاب اندر رکابت بسته دارم
عنانت با عنان پیوسته دارم
هوش مصنوعی: من پاهای خود را در رکاب اسب تو بستهام و با قوت و کنترل بر هدایت تو نظارت دارم.
به هر جانب که بخرامی روانم
به هر صورت که فرمایی بر آنم
هوش مصنوعی: هر جا که بخواهی من به آن سمت میروم و در هر شکلی که بخواهی، خود را به همان شکل در میآورم.
کنون باید بسیج راه کردن
شهنشه را ز حال آگاه کردن
هوش مصنوعی: اکنون باید به تدارک و آمادهسازی بپردازیم و شاه را از وضعیت کنونی آگاه کنیم.
بضاعت بردن از هر جنس با خویش
گرفتن پس طریق روم در پیش
هوش مصنوعی: با خود از هر نوع داراییای که داری، همراه ببر و سپس مسیر سفر به روم را پیش بگیر.
به رسم تاجران در راه بودن
نمیشاید درین ره شاه بودن
هوش مصنوعی: در مسیر تجارت، وجود مقام و شاه بودن مناسب نیست و الزامات این راه با مقام و افتخارات رسمی سازگاری ندارد.
درین معنی سخن بسیار گفتند
از آن گفت و شنید آن شب نخفتند
هوش مصنوعی: در این مورد، خیلی حرفها زده شد و به خاطر آن گفتوگوها، همه تا صبح بیدار ماندند.
سحر چون رایت از مشرق برافراشت
فلک زیر زمین گنجی روان داشت
هوش مصنوعی: صبح که از سمت مشرق به رنگینکمان زد و مانند پرچمی افراشته شد، آسمان زیر زمین گنجینهای از نعمتها و فرصتها را به نمایش گذاشت.
کلید صبح در جیب افق بود
برآورد و در آن گنج بگشود
هوش مصنوعی: صبح به خاطر وجود افق و روشنایی و روشن شدن آسمان به وجود میآید و این به مانند کلیدی است که در جیب افق قرار دارد. وقتی این کلید به کار میافتد، درهای یک گنجینه از زیباییها و تجربههای نو برای انسان باز میشود.
برون آورد درج لعل پر زر
ز لعل و زر زمین را ساخت زیور
هوش مصنوعی: خارج کرد نقره و طلا را از دل سنگ و زمین، و از این بوتهها زیورآلاتی زیبا ساخت.
حاشیه ها
1392/04/27 00:06
امین کیخا
بیت 12 بزرگ امید صفت است