گنجور

بخش ۲۱ - غزل

گوئیا این نقش بیجان صورت جان من است
نقش بیحانش مخوان کان نقش جانان منست
می‌دمد بویی و هر دم بلبل جان در قفس
می‌کند فریاد کاین بوی گلستان منست
خود چه نوراست آن که دل خود را بر او پروانه‌وار
می‌زند کاین عکس از آن شمع شبستان منست
می‌گشاید دل مرا از بند زلف نازنین
حلقه زلفش کلید قفل زندان منست
گر کند قصد سر من، بر سر من حاکمست
ور نماید میل جان، شکرانه بر جان منست
صورتی در پیش دارم خوب و می‌دانم که این
صورت جمعیت حال پریشان منست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گوئیا این نقش بیجان صورت جان من است
نقش بیحانش مخوان کان نقش جانان منست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد این تصویر بی‌روح، تصویر روح من است. آن را بی‌احساس ننامید، زیرا این تصویر از عشق من به محبوبم است.
می‌دمد بویی و هر دم بلبل جان در قفس
می‌کند فریاد کاین بوی گلستان منست
هوش مصنوعی: هر لحظه عطر خوشی می‌بارد و بلبل دلشکسته در قفس فریاد می‌زند که این عطر مربوط به گلستان من است.
خود چه نوراست آن که دل خود را بر او پروانه‌وار
می‌زند کاین عکس از آن شمع شبستان منست
هوش مصنوعی: این شخص چه قدر درخشان است که دلش به سوی او شبیه پروانه‌ای می‌شود که به شمع عاشق است؛ چرا که آنچه در دل او می‌تابد، بازتابی از نور شمعی است که در شبستان من وجود دارد.
می‌گشاید دل مرا از بند زلف نازنین
حلقه زلفش کلید قفل زندان منست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زلف‌های نازنینش آزاد می‌شود، زیرا حلقه‌ی زلف او مانند کلیدی است که قفل زندان من را باز می‌کند.
گر کند قصد سر من، بر سر من حاکمست
ور نماید میل جان، شکرانه بر جان منست
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد بر من تسلط پیدا کند، بر من تسلط خواهد داشت و اگر تمایل به جان من داشته باشد، من شکرگزار جان خود هستم.
صورتی در پیش دارم خوب و می‌دانم که این
صورت جمعیت حال پریشان منست
هوش مصنوعی: چهره‌ای زیبا در نظر دارم و می‌دانم که این چهره نمایانگر حال پریشان من است.