گنجور

بخش ۱۵ - آغاز داستان جمشید و خورشید

خبر دادند دانایان پیشین
که وقتی پادشاهی بود در چین
زمانه تابع حکم روانش
سلاطین خاک بوس آستانش
رسوم داد و دین بنیاد کرده
به داد و دین جهان آباد کرده
به عهدش کس نبودی در همه چین
جگر خونین بجز آهوی مشکین
چنان کبک از عقاب آسوده خفتی
که باز انگشت بر دندان گرفتی
سپاهش کوه و هامون برنمی‌تافت
عطایش گاو گردون برنمی‌تافت
به چین خواندندی او را شاه غفغور
ولی در اصل نامش بود شاپور
ز فرزند، آن شهنشه یک پسر داشت
که از جان عزیزش دوست‌تر داشت
همایون کوکبی خورشید جامش
فریدون موکبی جمشید نامش
جهان را تازه و نو شهریاری
ز جمشید و فریدون یادگاری
چو با تیغ و سنان بودی خطابش
که تابش داشتی غیر از رکابش
به روز رزم ره بر چرخ می‌بست
چو تیر از دست او مریخ می‌جست
اگر با وی شدی گردون به میدان
ربودی گوی گردون را به چوگان
چو کلکش بر حریر آغاز تحریر
نهادی، پای دل کردی به زنجیر
به دانه مرغ دلها صید می‌کرد
به دام عنبرینش قید می‌کرد
ز صبح و شام پود و تار می‌بافت
به چالاکی شب اندر روز می‌تافت
چو کان و ابر کار او سخا بود
ز سر تا پا همه حلم و حیا بود
عذار او خطی بر گل کشیده
حدیثش پرده شکر دریده
چو ابری ابروانش بر گلستان
کشیده سایبان‌ها بهر مستان
نبودی روز و شب جز با هنرمند
نجوید پر هنر الا هنرمند
همه کس را هنر در کار باشد
نخست آنکس که او سردار باشد
نبودی جز نشاط و عیش کارش
بجز می خوردن و میل شکارش
ملک فرمود تا یک شب به باغی
که بر هر خار بود از گل چراغی
هزاران بلبل اندر باغ و هر یک
گرفته راه عنقا و چکاوک
به صد دستان نواها برکشیده
گل و سوسن گریبانها دریده
به پای سرو سنبل درفتاده
بنفشه پیش سوسن سر نهاده
ز مستی چشم نرگس رفته در خواب
گرفته عارض گل‌ها ز می تاب
هر آن سازی که دل می‌خواست کردند
ز می شاهانه بزمی راست کردند
یکایک را به جای خود نشاندند
ندیمان و حریفان را بخواندند
نواهای نی و دف برکشیدند
ز هر سو مطربان صف برکشیدند
مغنی چون نوای عود دادی
نوای زهره از قانون فتادی
ظریفان در لطافتهای شیرین
ندیمان در حکایتهای رنگین
ز مستی سرو قدان در شمایل
به دعوی ماهرویان در مقابل
دماغ حاضران از بوی آن خوش
لب شکر لبان را جان بر آتش
عقاب خوش عنان در عین جولان
کمیت گرم رو گردان به میدان
نسیم از بوی می افتان و خیزان
قدح بر لعل و مروارید ریزان
به جای جرعه جان می‌ریخت ساقی
می و جان هر دو می‌آمیخت ساقی
خروش الصبوح از خاکیان خاست
ز رنگین جرعه هر جا بوی جان خاست
ز یک سو در عمل ناهید و شهناز
وزان سو ارغنون و بلبل آواز
پرستاران خاص شاه بودند
به خوبی هر یکی چون ماه بودند
عنادل در هوای صوت ناهید
ز پرها راست کرده چتر شید
چو در برج چهارم منزل ماه
میان چار بالش مسکن شاه
نبود از کامرانی هیچ باقی
همه شب بود نوشانوش ساقی
ز خواب خوش گران شد افسر شاه
چو خم شد بر کف شب ساغر ماه
همی کردند خود را یک به یک گم
حریفان چون به وقت صبح انجم
ز پیش شاه باقی را براندند
ز نزدیکان غلامی چند ماندند
ملک در خواب شد چون چشم خود بست
ز جا برخاست ساقی، شمع بنشست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خبر دادند دانایان پیشین
که وقتی پادشاهی بود در چین
هوش مصنوعی: خبرهایی از حکیمان و عالمان گذشته به ما رسیده است که در زمان‌هایی دور، در چین، پادشاهی وجود داشت.
زمانه تابع حکم روانش
سلاطین خاک بوس آستانش
هوش مصنوعی: دنیا تحت فرمان اراده و خواست روحانیون است و پادشاهان فقط خاک پای آن‌ها را می‌پرستند.
رسوم داد و دین بنیاد کرده
به داد و دین جهان آباد کرده
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که با ایجاد آداب و رسوم و بنا کردن اصولی برای انصاف و عدالت، می‌توان دنیایی آباد و پر رونق ساخت.
به عهدش کس نبودی در همه چین
جگر خونین بجز آهوی مشکین
هوش مصنوعی: در زمان قدیم هیچ کس در تمام چین به وعده‌اش وفا نکرد، و تنها آهوی مشکین بود که دلش را خونین کرد.
چنان کبک از عقاب آسوده خفتی
که باز انگشت بر دندان گرفتی
هوش مصنوعی: تو چنان بی‌خیال و راحت خوابیده‌ای مثل کبکی که از عقاب در امان است، که باز هم در فکر و خیال هستی و دلتنگی می‌کنی.
سپاهش کوه و هامون برنمی‌تافت
عطایش گاو گردون برنمی‌تافت
هوش مصنوعی: سپاه او به کوه و دشت هیچ تسلطی نداشت و نعمت‌های او هم شبیه به گاوهایی که دور خود می‌چرخند، به او لطمه‌ای نمی‌زدند.
به چین خواندندی او را شاه غفغور
ولی در اصل نامش بود شاپور
هوش مصنوعی: او را شاه غفغور در چین نامیدند، اما نام واقعی‌اش شاپور بود.
ز فرزند، آن شهنشه یک پسر داشت
که از جان عزیزش دوست‌تر داشت
هوش مصنوعی: آن پادشاه یک پسری داشت که او را بیشتر از جان عزیز خودش دوست می‌داشت.
همایون کوکبی خورشید جامش
فریدون موکبی جمشید نامش
هوش مصنوعی: فردی با شکوه و درخشان مانند ستاره‌ای درخشان است، که به عنوان نماد آفتاب و زندگی شناخته می‌شود و نامش یادآور جمشید، نماد قدرت و عظمت در تاریخ و افسانه‌های ایران است.
جهان را تازه و نو شهریاری
ز جمشید و فریدون یادگاری
هوش مصنوعی: جهان به تازگی و نو شدن، به خاطر حاکمیتی از جمشید و فریدون است که یادگار مانده است.
چو با تیغ و سنان بودی خطابش
که تابش داشتی غیر از رکابش
هوش مصنوعی: وقتی که با شمشیر و نیزه روبرو شده بودی، هیچ قدرتی جز توانایی برخاستن از زیر زین و رکاب نداشتی.
به روز رزم ره بر چرخ می‌بست
چو تیر از دست او مریخ می‌جست
هوش مصنوعی: در روز جنگ، او همچون تیر از کمان رها شده، به سوی آسمان پرواز می‌کرد و حرکت‌هایش مانند جست‌وخیز سیاره مریخ بود.
اگر با وی شدی گردون به میدان
ربودی گوی گردون را به چوگان
هوش مصنوعی: اگر با او در میدانی به رقابت بپردازی، می‌توانی بر رقبای خود پیروز شوی و برتری خود را به نمایش بگذاری.
چو کلکش بر حریر آغاز تحریر
نهادی، پای دل کردی به زنجیر
هوش مصنوعی: وقتی که دستانت بر پارچه نرم چیزی نوشتن را شروع کرد، دل خودت را به زنجیرهای وابستگی سپردی.
به دانه مرغ دلها صید می‌کرد
به دام عنبرینش قید می‌کرد
هوش مصنوعی: او دل‌های مردم را مانند دانه‌های مرغ به دام خود می‌کشید و آن‌ها را با بوی خوش و دلنشینش به خود جذب می‌کرد.
ز صبح و شام پود و تار می‌بافت
به چالاکی شب اندر روز می‌تافت
هوش مصنوعی: او به‌سرعت در روز و شب مانند بافتن پارچه‌ای از صبح تا شام، کار و تلاش می‌کند.
چو کان و ابر کار او سخا بود
ز سر تا پا همه حلم و حیا بود
هوش مصنوعی: او همچون معدن و ابر، بخشنده و سخاوتمند است، و از سر تا پا، مملو از بردباری و ادب است.
عذار او خطی بر گل کشیده
حدیثش پرده شکر دریده
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و دلنشین او همچون ردی بر روی گل است و کلامش به مانند پرده‌ای از شکر، شیرینی و لطافت را شکسته است.
چو ابری ابروانش بر گلستان
کشیده سایبان‌ها بهر مستان
هوش مصنوعی: چشم‌های خوش‌فرمش مانند ابرهایی است که بر روی گلستان سایه انداخته‌اند و به نوعی از شگفتی و زیبایی برای جوانان و عاشقان پر از نشاط فراهم می‌کنند.
نبودی روز و شب جز با هنرمند
نجوید پر هنر الا هنرمند
هوش مصنوعی: روز و شب بدون هنرمند وجود ندارد و فقط هنرمند است که جویای هنر است.
همه کس را هنر در کار باشد
نخست آنکس که او سردار باشد
هوش مصنوعی: هر کسی در هر کار هنری دارد، اما ابتدا باید آن کسی که رهبری و سرپرستی دارد، هنرمند باشد.
نبودی جز نشاط و عیش کارش
بجز می خوردن و میل شکارش
هوش مصنوعی: او تنها در شادی و خوشگذرانی زندگی می‌کند و تنها کارش نوشیدن شراب و لذت بردن از شکار است.
ملک فرمود تا یک شب به باغی
که بر هر خار بود از گل چراغی
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد تا یک شب در باغی بگذرانند که هر خار آن به گل مبدل شده و مانند چراغی می‌درخشد.
هزاران بلبل اندر باغ و هر یک
گرفته راه عنقا و چکاوک
هوش مصنوعی: در باغ هزاران بلبل وجود دارد و هر کدام به دنبال هدفی خاص و دور از دسترس هستند.
به صد دستان نواها برکشیده
گل و سوسن گریبانها دریده
هوش مصنوعی: با صدای ساز و نواهای دلنشین، گل‌ها و سوسن‌ها را در آغوش گرفته و زیبایی و جذابیت آن‌ها را به نمایش می‌گذارند.
به پای سرو سنبل درفتاده
بنفشه پیش سوسن سر نهاده
هوش مصنوعی: بنفشه در کنار سوسن نشسته و سرش را به پای سرو سنبل گذاشته است.
ز مستی چشم نرگس رفته در خواب
گرفته عارض گل‌ها ز می تاب
هوش مصنوعی: به خاطر حالت مستی، چشم‌های نرگس در خواب رفته‌اند و این خواب باعث شده که صورت گل‌ها از نور شراب بگیرد.
هر آن سازی که دل می‌خواست کردند
ز می شاهانه بزمی راست کردند
هوش مصنوعی: هر سازی که دل می‌خواست، نواختند و به دلخواه خود جشن و سروری درست کردند.
یکایک را به جای خود نشاندند
ندیمان و حریفان را بخواندند
هوش مصنوعی: هر یک از مهمانان را در جای خود نشاندند و سپس دوستان و رفقا را دعوت به صحبت کردند.
نواهای نی و دف برکشیدند
ز هر سو مطربان صف برکشیدند
هوش مصنوعی: صداهای نی و دف از هر طرف بلند شد و موسیقی‌دانان در صف ایستادند.
مغنی چون نوای عود دادی
نوای زهره از قانون فتادی
هوش مصنوعی: شاعر می‌گوید: هنگامی که صدای خواننده مانند نواهای عود زیبا و دل‌نشین می‌شود، صدای زهره (یکی از زیباترین آوازها) تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد و از قانون و قواعد خود خارج می‌شود. بدین معنا که زیبایی و تاثیر صدای مغنی باعث می‌شود که آهنگ‌های دیگر بی‌معناتر و کم‌اثرتر به نظر برسند.
ظریفان در لطافتهای شیرین
ندیمان در حکایتهای رنگین
هوش مصنوعی: افراد حساس و ظریف در زیبایی‌ها و لطافت‌های زندگی همچون دوستانی هستند که در داستان‌های رنگارنگ شاد و خوشحال هستند.
ز مستی سرو قدان در شمایل
به دعوی ماهرویان در مقابل
هوش مصنوعی: از زمان سرمستی و خوشحالی، قامت بلند و زیبا مانند سروها را می‌بینم که به شکل و زیبایی دلنشین، در برابر ماهروها خود را به نمایش می‌گذارند.
دماغ حاضران از بوی آن خوش
لب شکر لبان را جان بر آتش
هوش مصنوعی: بوی شیرینی لب‌های شکرین، حاضران را به وجد می‌آورد و چنان لذتی ایجاد می‌کند که گویی جان را به آتش می‌کشد.
عقاب خوش عنان در عین جولان
کمیت گرم رو گردان به میدان
هوش مصنوعی: عقابی که در آسمان با آزادی پرواز می‌کند، در حالی که در میدان به سرعت حرکت می‌کند، نشان از قدرت و شجاعت او دارد.
نسیم از بوی می افتان و خیزان
قدح بر لعل و مروارید ریزان
هوش مصنوعی: نسیم با بویی خوش از می‌گذرد و در حال وزیدن است، در حالی که جامی پر از شراب در براق و درخشان به نظر می‌رسد و مرواریدها به زیبایی روی آن چیده شده‌اند.
به جای جرعه جان می‌ریخت ساقی
می و جان هر دو می‌آمیخت ساقی
هوش مصنوعی: ساقی به جای این که فقط شرابی به ما بدهد، جرعه‌ای از جان و زندگی‌اش را می‌نوشاند و با این کار، هم می و هم جان را با هم ترکیب می‌کند.
خروش الصبوح از خاکیان خاست
ز رنگین جرعه هر جا بوی جان خاست
هوش مصنوعی: در صبح، صدای دلنشینی از روی زمین بلند شد و بوی خوش زندگی از هرجایی که رنگین‌کمانی از جام‌ها وجود داشت، به مشام رسید.
ز یک سو در عمل ناهید و شهناز
وزان سو ارغنون و بلبل آواز
هوش مصنوعی: از یک سو ناهید و شهناز در عمل و از سوی دیگر ساز و آواز بلبل به گوش می‌رسد.
پرستاران خاص شاه بودند
به خوبی هر یکی چون ماه بودند
هوش مصنوعی: پرستاران ویژه شاه به قدری با مهارت و زیبایی کار می‌کردند که هر یک از آنها مانند ماه درخشیدند.
عنادل در هوای صوت ناهید
ز پرها راست کرده چتر شید
هوش مصنوعی: پرندگان در هوای موزون ناهید، بال‌های خود را به حالت چتر درآورده‌اند.
چو در برج چهارم منزل ماه
میان چار بالش مسکن شاه
هوش مصنوعی: زمانی که ماه در برج چهارم قرار گیرد، پادشاه در میان چهار بالش ساکن خواهد بود.
نبود از کامرانی هیچ باقی
همه شب بود نوشانوش ساقی
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که از خوشی و کامیابی هیچ چیزی باقی نمانده و در طول شب فقط نوشیدنی ساقی را نوشیده‌اند.
ز خواب خوش گران شد افسر شاه
چو خم شد بر کف شب ساغر ماه
هوش مصنوعی: وقتی که خواب آرامش‌بخش سلطان به پایان رسید و او از خواب بیدار شد، مانند این بود که در شب، دریاچه‌ی ماه به آرامی خم شده است.
همی کردند خود را یک به یک گم
حریفان چون به وقت صبح انجم
هوش مصنوعی: آنها به تدریج خود را گم می‌کردند، مانند ستارگان که در هنگام صبح ناپدید می‌شوند.
ز پیش شاه باقی را براندند
ز نزدیکان غلامی چند ماندند
هوش مصنوعی: از نزد شاه، بقیه را دور کردند و تنها چند نفر از نزدیکان باقی ماندند.
ملک در خواب شد چون چشم خود بست
ز جا برخاست ساقی، شمع بنشست
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه چشم‌هایش را بست و در خواب رفت، ساقی از جا بلند شد و شمع را خاموش کرد.

حاشیه ها

1391/10/15 12:01
اکبر حاجبی

وز آن سو ازغنون بلبل آواز
ز یک سو در عمل شاهد فتن باز
با درود.در مصرع نخست بیت بالا به نظر اشتباه نوشتاری رخ داده است و به جای ازغنون ارغنون باید باشد.در این صورت درست بفرمایند.

1392/04/27 00:06
امین کیخا

بیت 12 مریخ از دست او می رمید یعنی مریخ که خداوند جنگ بوده تاب اورا نمی اورد

1392/04/27 00:06
امین کیخا

نشاط به فارسی یعنی شادی به عربی یعنی فعالیت