گنجور

بخش ۱۴ - قطعه

طاووس روز تا ز افق جلوه می‌کند
شاها، همای رای تو دولت شکار باد
این روزگار و دایره لاجورد را
دایم به گرد نقطه چترت مدار باد
هر خلعت مراد که ‌می‌بخشد آسمان
از جامه خانهٔ کرمت مستعار باد
خورشیدت از شمار غلامان درگه است
بر در ترا ز غلام چنین صد هزار باد
گر ماه بر خلاف مرادت کند مدار
چون دست زهره پای قمر در نگار باد
ماه قدح چو دور کند در سرای عیش
ناهید خوش سرای ترا پرده‌دار باد
هر کس که در یمین تو چون تیغ راسخ است
دایم چو خاتم تو به زر در یسار باد
تا هست کرد اینقدر افلاک را مدار
دور تو چون مدار فلک بر قرار باد
بی گرد فتنه دامن آخر زمان بچین
وصل قبای دولت این روزگار باد
با اینکه نیست مثل من امروز بلبلی
چون من بهار مدح ترا صد هزار باد
مرا یک روز شاهنشاه عالم
چراغ دودمان نسل آدم
محیط مکرمت گردون همت
جهان سلطنت، خورشید دولت
سریر آرای ملک اردوانی
بهار دولت چنگیز خانی
جهانگیر و جهانبخش و جوانبخت
که برخوردار باد از تاج و از تخت
فرستاد و به خلوت پیش خود خواند
به عادت پیش تخت خویش بنشاند
ز سلک نظم و نثر آن بحر ز خار
طلب می‌کرد ازین طبع گهربار
چو لعل یار در الفاظ رنگین
معانی خویش و باریک شیرین
مرا گفت ای سخنگوی گهر سنج
چه پنهان کرده‌ای در کنج دل گنج؟
کهن شد قصه فرهاد و خسرو
بیاور خسروانه نقشی از نو
نماند آن شورش حلوای شیرین
بیارامید جوش ویس و رامین
بیاور شاهد عذاری لایق
که رمز آب رخ عذار و وامق
درین قرابه‌های سبز زرکار
نظامی را سیه شد در شهسوار
رواجی نیست آن سیم کهن را
بنامم سکه نو زن سخن را
مرصع ساز تاج و ذکر جمشید
منور کن چراغ چشم خورشید
عذار روشن خورشید عذرا
مزین کن به نظمی چون ثریا
جهان را از سخن ده یادگاری
ز دستی دیگرش بر نه نگاری
ز عین طبع صافی کن روان بحر
در آور هر زمان بحری در آن بحر
ز هر جنسی حکایت در هم آمیز
ز هر نوعی غزلهایی نو انگیز
چو این عالی خطاب آمد به گوشم
کمر بستند عقل و فکر و هوشم
مرا گفتند: سلمان، وقت دریاب
که دولت را مهیا گشت اسباب
ادای حق پنجه ساله نعمت
اگر داری هوس دریاب فرصت
ز هر طوری سخن با خویش داری
ز کان و بحر گوهر بیش داری
به طرز نو معانی را بیان کن
طراز دامن آخر زمان کن
ز ششتر تا به شام اندر شکر گیر
ز عمان تا بد خشان در گهر گیر
به کلک عنبرین در روز و شب باف
حریر شکرین را در قصب باف
ادای شکر همت کرده باشی
حق خدمت بجای آورده باشی
در آن ره چون قلم مشیا علی الراس
شدم در سخن سفتن به الماس
دل من در حجاب حجره فکر
نمی‌کرد آرزو جز شاهد بکر
ز روی آن معانی پرده بگشود
کزان معنی کسی را روی ننمود
لباس نظم اگر خوبست اگر زشت
به بکری تار و پودش فکر من زشت
نهادم بر کف گیتی نگاری
برو بگذاشتم خوش یادگاری
ز گردون بگذرانیدم سخن را
بدان حضرت رسانیدم سخن را
نهادم من درین فیروزه مجمر
بسی ز انفاس مشکین عود و عنبر
جهان خواهد معطر گشت ازین بوی
کنون چندانکه خواهد گشتن این گوی
توقع دارم از هر خرده جویی
وز ایشان کز کرم دارند بویی
که گر باری بر آید بوی لادن
ازین مجمر بر آن پوشند دامن
به فر دولت دارای عالم
طمع دارم گرین معنی بود کم
کنون خواهم حدیث آغاز کردن
در گنج سخن را باز کردن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طاووس روز تا ز افق جلوه می‌کند
شاها، همای رای تو دولت شکار باد
هوش مصنوعی: پرنده زیبایی که در روز خود را به نمایش می‌گذارد، ای پادشاه، مانند خوشبختی است که در دستان تو احساس می‌شود.
این روزگار و دایره لاجورد را
دایم به گرد نقطه چترت مدار باد
هوش مصنوعی: این روزگار و دنیای زیبا همیشه به دور نقطه‌ی چتر تو بچرخد.
هر خلعت مراد که ‌می‌بخشد آسمان
از جامه خانهٔ کرمت مستعار باد
هوش مصنوعی: هر پوشش و زبانی که آسمان به تو می‌دهد، از لباس‌های خانهٔ با عظمت تو به عاریت گرفته شده است.
خورشیدت از شمار غلامان درگه است
بر در ترا ز غلام چنین صد هزار باد
هوش مصنوعی: خورشید تو از جمله خدمتگزاران درگاه است و برای تو به عنوان یک غلام، چنین صد هزار بادی وجود دارد.
گر ماه بر خلاف مرادت کند مدار
چون دست زهره پای قمر در نگار باد
هوش مصنوعی: اگر ماه به خواسته‌ات پاسخ ندهد، نگران نباش؛ چرا که زیبایی و شگفتی‌اش همچنان باقی است.
ماه قدح چو دور کند در سرای عیش
ناهید خوش سرای ترا پرده‌دار باد
هوش مصنوعی: وقتی که ماه در کنار می‌نوشی در مکانی شاد قرار می‌گیرد، ناهید با زیبایی‌هایش همچون پرده‌ای در این لذت و شادی، به چشم می‌آید.
هر کس که در یمین تو چون تیغ راسخ است
دایم چو خاتم تو به زر در یسار باد
هوش مصنوعی: هر کسی که در راستای تو همچون تیغی محکم و قوی است، همیشه مانند انگشتری در دست چپ تو باشد.
تا هست کرد اینقدر افلاک را مدار
دور تو چون مدار فلک بر قرار باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که این عالم وجود دارد، دور تو به مانند گردشی که فلک دارد، استوار و پایدار خواهد بود.
بی گرد فتنه دامن آخر زمان بچین
وصل قبای دولت این روزگار باد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ما می‌گوید که در زمانه‌های سخت و پرآشوب، باید از مشکلات و بحران‌ها دوری کنیم و از انجماد و گرفتاری‌ها پرهیز کنیم. او همچنین به این نکته اشاره می‌کند که باید از زمانی که در آن قرار داریم، آگاه باشیم و به زیبایی‌های زندگی و فرصت‌های موجود توجه کنیم.
با اینکه نیست مثل من امروز بلبلی
چون من بهار مدح ترا صد هزار باد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه امروز هیچ بلبل دیگری مانند من نیست، به خاطر تو بهار و زیبایی‌ات را هزاران بار ستایش می‌کنم.
مرا یک روز شاهنشاه عالم
چراغ دودمان نسل آدم
هوش مصنوعی: یک روز پادشاه بزرگ عالم، افتخار خانواده و نسل بشر را به من ارزانی داشت.
محیط مکرمت گردون همت
جهان سلطنت، خورشید دولت
هوش مصنوعی: محیط مکرمت گردون به معنای فضایی است که به دور ماست و همت و ظرفیت ما در آن می‌درخشد. جهان سلطنت و خورشید دولت نیز نمایانگر قدرت و عظمت است که در این فضا می‌تابد. در واقع، این عبارت به وصف جایگاه و احترام فردی اشاره دارد که در خیمه‌ای پر از نعمت و شکوه زندگی می‌کند و تأثیرات مثبت آن را در دنیا مشاهده می‌کند.
سریر آرای ملک اردوانی
بهار دولت چنگیز خانی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و اقتدار حکومت اردوان می‌پردازد و نشان‌دهندهٔ دوران شکوه و رونق زمانه چنگیز خان است. در واقع، به‌نوعی نمادین از سلطنت و دستیابی به ثروت و اعتبار در آن عصر سخن می‌گوید.
جهانگیر و جهانبخش و جوانبخت
که برخوردار باد از تاج و از تخت
هوش مصنوعی: این بیت به وصف یک شخص یا افرادی می‌پردازد که دارای قدرت و مزایا هستند. آن‌ها به مانند شاهان، صاحب تاج و تخت هستند و زندگی خوشبخت و پربرکتی دارند.
فرستاد و به خلوت پیش خود خواند
به عادت پیش تخت خویش بنشاند
هوش مصنوعی: او را فرستاد و در تنهایی به نزد خود خواند و به رسم معمولش او را در کنار تخت خود نشاند.
ز سلک نظم و نثر آن بحر ز خار
طلب می‌کرد ازین طبع گهربار
هوش مصنوعی: از آشفته‌گی‌های شعرو نثر آن دریای بزرگ قصد می‌کرد که از این طبیعت پرارزش، جواهرهایی بگردآورد.
چو لعل یار در الفاظ رنگین
معانی خویش و باریک شیرین
هوش مصنوعی: مانند سنگ قیمتی که در کلمات زیبا و رنگارنگ پنهان شده، معانی عمیق و لطیف خود را نشان می‌دهد.
مرا گفت ای سخنگوی گهر سنج
چه پنهان کرده‌ای در کنج دل گنج؟
هوش مصنوعی: به من گفتند ای سخنگوی ارزشمند، چه چیزی را در گوشه دل خود پنهان کرده‌ای که این‌قدر گرانبهاست؟
کهن شد قصه فرهاد و خسرو
بیاور خسروانه نقشی از نو
هوش مصنوعی: داستان فرهاد و خسرو دیگر قدیمی شده است. بیایید داستانی از خسرو را به شکل جدیدی بنویسیم.
نماند آن شورش حلوای شیرین
بیارامید جوش ویس و رامین
هوش مصنوعی: شور و هیجان شیرین آن حلوای خوشمزه نماند، آرامش پیدا کرد جوش و خروش داستان ویس و رامین.
بیاور شاهد عذاری لایق
که رمز آب رخ عذار و وامق
هوش مصنوعی: بیار یک شاهد زیبا و شایسته که نماد شفافیت و زیبایی چهره‌ات باشد و نشان‌دهنده عشق عمیق من باشد.
درین قرابه‌های سبز زرکار
نظامی را سیه شد در شهسوار
هوش مصنوعی: در این ظرف‌های سبز رنگ، آثار زهر در نظامی را می‌بینیم که در مقابل یک شاه سوار، به رنگ سیاه درآمده است.
رواجی نیست آن سیم کهن را
بنامم سکه نو زن سخن را
هوش مصنوعی: سکه قدیمی ارزش و رونق زیادی ندارد، من نیز سخنان جدیدی را به زبان می‌آورم.
مرصع ساز تاج و ذکر جمشید
منور کن چراغ چشم خورشید
هوش مصنوعی: تاج را با جواهرات زیبا تزئین کن و نام جمشید را به یاد بیاور. همچنین، نور چشمانت را مانند نور خورشید روشن کن.
عذار روشن خورشید عذرا
مزین کن به نظمی چون ثریا
هوش مصنوعی: چهره‌ی روشن و زیبا را مانند ستاره‌های درخشان آسمان تزیین کن.
جهان را از سخن ده یادگاری
ز دستی دیگرش بر نه نگاری
هوش مصنوعی: جهان را با کلام و سخن زینت ببخش و از دست کسی دیگر، یادگاری به یادگار بگذار.
ز عین طبع صافی کن روان بحر
در آور هر زمان بحری در آن بحر
هوش مصنوعی: از ذات و طبیعت پاک و صاف خود، خویشتن را مانند دریایی متلاطم بکن و هر لحظه به شکلی نو و متفاوت ظهور کن.
ز هر جنسی حکایت در هم آمیز
ز هر نوعی غزلهایی نو انگیز
هوش مصنوعی: از هر نوع داستانی ترکیب شده است و از هر گونه، غزل‌های تازه و جالبی به وجود آمده است.
چو این عالی خطاب آمد به گوشم
کمر بستند عقل و فکر و هوشم
هوش مصنوعی: وقتی این سخن بزرگ به گوشم رسید، عقل و فکر و هوش من به کار افتاد و آماده شد.
مرا گفتند: سلمان، وقت دریاب
که دولت را مهیا گشت اسباب
هوش مصنوعی: به من گفتند: سلمان، زمان را غنیمت بشمار، زیرا شرایط برای رسیدن به موفقیت فراهم شده است.
ادای حق پنجه ساله نعمت
اگر داری هوس دریاب فرصت
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی حق نعمت‌های پنجاه ساله را ادا کنی، اگر میل داری، این فرصت را غنیمت شمار.
ز هر طوری سخن با خویش داری
ز کان و بحر گوهر بیش داری
هوش مصنوعی: هرگونه که با خود صحبت کنی، از دل و جان صحبت می‌کنی و ارزش‌های بیشتری از عمق وجودت به دست می‌آوری.
به طرز نو معانی را بیان کن
طراز دامن آخر زمان کن
هوش مصنوعی: نحوه تازه‌ای برای بیان مفاهیم پیدا کن و آن را به شکل جذاب و منحصر به فردی ارائه بده.
ز ششتر تا به شام اندر شکر گیر
ز عمان تا بد خشان در گهر گیر
هوش مصنوعی: از ششتر تا شام، شکر و شیرینی را بچش و از عمان تا بدخشان، گوهر و جواهر را بیاب و جمع کن.
به کلک عنبرین در روز و شب باف
حریر شکرین را در قصب باف
هوش مصنوعی: با قلم خوشبو و معطر در طول شب و روز، پارچه‌ای نرم و شیرین را در زمینه‌ای زیبا بباف.
ادای شکر همت کرده باشی
حق خدمت بجای آورده باشی
هوش مصنوعی: اگر تلاش و کوششت را نشان داده‌ای، پس حق خدمت به دیگران را ادا کرده‌ای.
در آن ره چون قلم مشیا علی الراس
شدم در سخن سفتن به الماس
هوش مصنوعی: در آن مسیر، وقتی به مقام بلندی رسیدم، در سخنوری به شکلی دلنشین و ارزشمند تبدیل شدم.
دل من در حجاب حجره فکر
نمی‌کرد آرزو جز شاهد بکر
هوش مصنوعی: دل من در پناه و حجاب افکارش نمی‌توانست آرزویی جز داشتن یک معشوق بی‌نظیر را در سر بپروراند.
ز روی آن معانی پرده بگشود
کزان معنی کسی را روی ننمود
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه پرده از معانی واقعی برداشت، هیچ‌کس نتوانست به حقیقت آن معنا دست یابد و آن را آشکارا ببیند.
لباس نظم اگر خوبست اگر زشت
به بکری تار و پودش فکر من زشت
هوش مصنوعی: اگر لباس نظم زیبا باشد یا زشت، به کیفیت و حالت واقعی آن فکر نمی‌کنم.
نهادم بر کف گیتی نگاری
برو بگذاشتم خوش یادگاری
هوش مصنوعی: در دنیای زمین، اثری از خود بر جا گذاشتم که یادگاری زیبا و خوشایند باشد.
ز گردون بگذرانیدم سخن را
بدان حضرت رسانیدم سخن را
هوش مصنوعی: سخن را از آسمان گذراندم و به آن مقام عالی رساندم.
نهادم من درین فیروزه مجمر
بسی ز انفاس مشکین عود و عنبر
هوش مصنوعی: در این فیروزه‌ای، ظرفی قرار دادم که پر از عطرهای خوشبو مانند عود و عنبر است، که ناشی از نفس‌های خوشبوست.
جهان خواهد معطر گشت ازین بوی
کنون چندانکه خواهد گشتن این گوی
هوش مصنوعی: دنیا به این عطر خوشبو خواهد آغشته شد، به اندازه‌ای که این کره (زمین) خواهد چرخید.
توقع دارم از هر خرده جویی
وز ایشان کز کرم دارند بویی
هوش مصنوعی: من از هر کس که به دنبال کمترین عیب‌جویی باشد، انتظاری دارم و همچنین از کسانی که به لطف و نیکی معروف‌اند.
که گر باری بر آید بوی لادن
ازین مجمر بر آن پوشند دامن
هوش مصنوعی: اگر بویی خوش از عطر لادن به مشام برسد، لباس‌ها را از آن می‌پوشانند تا لطافت و زیبایی آن را حفظ کنند.
به فر دولت دارای عالم
طمع دارم گرین معنی بود کم
هوش مصنوعی: من امیدوارم به نعمت و برکت کسی که در علم و دانش سرآمد است، چرا که اگر اینگونه باشد، هیچ چیز از ارزش و اهمیت آن کاسته نخواهد شد.
کنون خواهم حدیث آغاز کردن
در گنج سخن را باز کردن
هوش مصنوعی: حالا می‌خواهم داستان را شروع کنم و گفتن رازها را باز کنم.

حاشیه ها

1392/04/26 21:06
امین کیخا

حس شعر گفتن سلمان مثل هیچ کس نیست .

1392/04/26 23:06
امین کیخا

اردوان در بیت 13 نام چندتن از شاهان اشکانی و ساسانی بوده است ولغت بینهایت زیبایست اردا یعنی راستی به فارسی و وان ویا بان همان پاینده و نگهبان است و اردوان یعنی نگهبان راستی می باشد و به عربی برابر امین است