گنجور

بخش ۸ - پائیز

به وقتی که باد خزان خاستی
رزان را به زیور بیاراستی
هوای مخالف زدی باغ را
شدی زرد و بیمار شاخ از هوا
خزان بر رزان دامن افشاندی
چراغ گل و لاله بنشاندی
زمانی شدی بید بن تیغ بار
دمی باد می‌برد دست چنار
ز سوز فراق سمن یافت داغ
از آن جامه زرد پوشید باغ
نبینی که خور پشت چون برکند،
زمین جامه رزد در بر کند
اوان جوانی و فصل بهار
همه رنگ و بوی است و نقش و نگار
خزان است ایام پیری و مرگ
شود روی زرد و برد باد برگ
بهار ار نبودی خزان کی شدی؟
چنین زرد روی رزان کی شدی؟
رخ زرد به را گرفتی غبار
به خون سرخ می‌کرد دندان انار
ز بی برگی از بس که بر سر چنار
زدی دست دستش فتادی ز کار
بسی آب نالید و بر خود گریست
که زنجیر بر گردن من ز چیست؟
بسم نیست این کاندرین روز چند
هوا کرد خواهد مرا تخته بند؟
بساط رزان بود در زر نهان
چو بزم جهانبخش گیتی ستان
به فصلی چنان شاه پیروز بخت
سر آب جستی و پای درخت
می‌ زرد زرین چو برگ رزان
کشیدندی اندر هوای خزان
نسیم خزانی چو برخاستی
همه بزم مستان بیاراستی
ملک در خزان داشتی نوبهار
درختش برومند و باغش به بار
گزیدی لب یار را بی حجیب
گرفتی ز نخدان سیمین چو سیب
به حسن ار چه سیب از میان برد گو،
ز نخدان زد او با ز نخدان او
اگر چه زند خنده شیرین انار
به خود خندد او با لب لعل یار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به وقتی که باد خزان خاستی
رزان را به زیور بیاراستی
هوش مصنوعی: وقتی که باد پاییزی وزید، درختان را با زیبایی‌های خاصی تزئین کردی.
هوای مخالف زدی باغ را
شدی زرد و بیمار شاخ از هوا
هوش مصنوعی: هوای نامساعد به باغ آسیب زده و آن را زرد و بیمار کرده است، شاخ و برگ‌ها از تغییرات جوی به حالت ناخوشی درآمده‌اند.
خزان بر رزان دامن افشاندی
چراغ گل و لاله بنشاندی
هوش مصنوعی: پاییز بر زمین‌های سرسبز سایه افکنده و زیبایی گل‌ها و لاله‌ها را به نمایش گذاشته است.
زمانی شدی بید بن تیغ بار
دمی باد می‌برد دست چنار
هوش مصنوعی: مدتی بود که بید زیر فشار و تیزی قرار داشت و در یک لحظه، بادی آمد و دست چنار را به سمت خود برد.
ز سوز فراق سمن یافت داغ
از آن جامه زرد پوشید باغ
هوش مصنوعی: از آتش جدایی، گل سمن دچار سوختن و آسیب می‌شود، به همین خاطر باغ برای خود لباس زردی به تن می‌کند.
نبینی که خور پشت چون برکند،
زمین جامه رزد در بر کند
هوش مصنوعی: خورشید به گونه‌ای درخشان می‌شود که گویی زمین لباسی از نور بر تن می‌کند.
اوان جوانی و فصل بهار
همه رنگ و بوی است و نقش و نگار
هوش مصنوعی: در جوانی و در بهار زندگی، همه چیز پر از زیبایی، عطر و رنگ‌های مختلف است و درختان با نقش و نگارهای زیبا تزیین شده‌اند.
خزان است ایام پیری و مرگ
شود روی زرد و برد باد برگ
هوش مصنوعی: روزهای پیری و مرگ همچون خزانی است که در آن رنگ و روی پژمرده می‌شود و باد، برگ‌ها را به پرواز درمی‌آورد.
بهار ار نبودی خزان کی شدی؟
چنین زرد روی رزان کی شدی؟
هوش مصنوعی: اگر بهار وجود نداشت، خزان چگونه می‌توانست بیاید؟ چگونه می‌توانستی با این رنگ زرد به اینجا بیایی؟
رخ زرد به را گرفتی غبار
به خون سرخ می‌کرد دندان انار
هوش مصنوعی: چهره‌ات رنگ باخته و راهی را پیمودی که پر از غبار است. دندان‌های نازک انارت به رنگ سرخ خون درآمده است.
ز بی برگی از بس که بر سر چنار
زدی دست دستش فتادی ز کار
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه مدت زیادی است که بر سر درخت چنار نمی‌روی، کارهایت از دستت در رفته و به بی‌برگی دچار شده‌ای.
بسی آب نالید و بر خود گریست
که زنجیر بر گردن من ز چیست؟
هوش مصنوعی: بسیاری از آب (اشک) ریخت و بر چهره‌اش حسرت و ناراحتی را حس کرد که دلیل زنجیری که بر گردن اوست چیست؟
بسم نیست این کاندرین روز چند
هوا کرد خواهد مرا تخته بند؟
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی نگرانی از روزهای سخت و ناپایداری اشاره دارد. شاعر احساس می‌کند که در این روزهای دشوار، او به نوعی در بند و محبوس شده است و احساس می‌کند که حوادث و شرایط نامساعد او را تحت فشار قرار داده‌اند. این احساس حبس و محدودیت به نوعی نشان‌دهنده‌ی بی‌تابی اوست و سوالاتی را درباره‌ی آینده و وضعیت خود مطرح می‌کند. در واقع، او به دنبال راهی برای رهایی از این شرایط سخت است.
بساط رزان بود در زر نهان
چو بزم جهانبخش گیتی ستان
هوش مصنوعی: تجملات و خوشی‌های زندگی در زیر پوشش ثروت پنهان است، مانند جشن و شادی که دنیا را به خود مشغول کرده است.
به فصلی چنان شاه پیروز بخت
سر آب جستی و پای درخت
هوش مصنوعی: در فصلی خوش و دل‌انگیز، شاهی پیروز و خوشبخت بر روی آب حاضر شده و زیر درختی ایستاده است.
می‌ زرد زرین چو برگ رزان
کشیدندی اندر هوای خزان
هوش مصنوعی: می‌ زردی مانند برگ‌های زرد در فصل خزانی برداشته شد و به هوای سرد و پاییزی پیوست.
نسیم خزانی چو برخاستی
همه بزم مستان بیاراستی
هوش مصنوعی: وقتی نسیم خنک پاییزی وزیدن گرفت، تمام مجلس و مهمانی‌های شاد را زیبا و دلنشین کردی.
ملک در خزان داشتی نوبهار
درختش برومند و باغش به بار
هوش مصنوعی: تو در فصل خزان، درختانی با رونق و باغی پرثمر داشتی.
گزیدی لب یار را بی حجیب
گرفتی ز نخدان سیمین چو سیب
هوش مصنوعی: لب شیرین یار را بی هیچ شرمی گزیدی، مانند اینکه از گیسوان نازک و نقره‌ای او، سیب خوشمزه‌ای را برداشته‌ای.
به حسن ار چه سیب از میان برد گو،
ز نخدان زد او با ز نخدان او
هوش مصنوعی: اگرچه زیبایی او مثل سیب است و در دسترس نیست، اما او با ناز و زیبایی‌اش دل‌ها را تسخیر می‌کند.
اگر چه زند خنده شیرین انار
به خود خندد او با لب لعل یار
هوش مصنوعی: هرچند که میوه‌ی انار با طعم شیرینش به خود می‌بالد و می‌خندد، اما لب‌های جذاب و خوش‌رنگ محبوب همواره او را به خنده وادار می‌کند.