بخش ۷ - تابستان
چو بنمودی از برج مه مهر چهر
شدی چرخ را گرم با خاک مهر
شدی زرد رخسار گلگون وی
بدی در رگ کان روان خون وی
اگر ابر ناگه شدی قطره بار
ز تاب تفش قطره گشتی شرار
و گر در هوا برق کردی گذر
چو پروانهاش سوختی بال و پر
سیه گشته خون از حرارت چو مشک
دهان شمر چون لب بحر خشک
شده بر سر شاخ بریان ز تاب
عنادل، چو بر سیخ مرغ کباب
تن ماهیان در دل آبگیر
چنان سوختی کاندر آتش حریر
ز گرمی آب و هوا گرم گاه
همی برد ماهی بر آتش پناه
در آن آب جوشیده بر روی شط
ز سوز جگر ماغ گفتی به بط
که وقت سمندر ز ما خوشتر است
خنک جان آن کس که بر آذر است
ز بس کآفتاب از هوا یافت تاب
دل سنگ میسوخت بر آفتاب
گه آتش فکندی هوا در سحاب
گهی سوختی در زمین پای آب
درین موسم و در چنین حالتی
ملک بود در خوشترین حالتی
به بیتی درون خوش نشسته دو یار
چو ابیات من روشن و آبدار
به مجلس نشسته دو نو خاسته
به آب رزان مجلس آراسته
نهادیش رضوان به از بیت خویش
خنک آنکه دارد چنین بیت پیش
نبودی در او راه خورشید را
بجز باده یا باد یا بید را
چو مطرب زدی ز خمه بر روی آب
ز فواره بر فور دادی جواب
سحر گاهشان از نسیم زلال
شدی سرد بر دل شمیم شمال
چو از خانه بیرون شدی شهریار
زدی خیمه بر کوه خورشید وار
دماغ و درون را به باد سحر
ز برگ سمن داشتی تازهتر
به هر دم که باد سحر میگشود
هوای دگر بر دلش میفزود
چو فصل بهارش بر آن ماه چهر
شدی گرمتر روز در روز مهر
گهی شاه کردی بر آن کوه گشت
گهی تاختی اسب بر روی دشت
چو مهر از افق بر فراز آمدی
به خیش خوش خویش باز آمدی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بنمودی از برج مه مهر چهر
شدی چرخ را گرم با خاک مهر
هوش مصنوعی: زمانی که ماه از آسمان نمایان شد، چهره اش مانند خورشید درخشید و موجب گرم شدن زمین و محبت در آن گردید.
شدی زرد رخسار گلگون وی
بدی در رگ کان روان خون وی
هوش مصنوعی: چهرهات رنگ پریده و مانند گل سرخ شده است، چون در رگهایت خون او جاری است.
اگر ابر ناگه شدی قطره بار
ز تاب تفش قطره گشتی شرار
هوش مصنوعی: اگر ناگهان به شکل ابر درآیی و باران بباری، به خاطر شدت تابش نور، از قطرهای که هستی، به شعلهای تبدیل خواهی شد.
و گر در هوا برق کردی گذر
چو پروانهاش سوختی بال و پر
هوش مصنوعی: اگر در آسمان پرواز کنی و مثل پروانهای درخشش داشته باشی، در نهایت خودت را به آتش خواهی زد و بال و پر خود را خواهد سوزاند.
سیه گشته خون از حرارت چو مشک
دهان شمر چون لب بحر خشک
هوش مصنوعی: خون به خاطر حرارت، سیاه شده است و دهان شمر شبیه لبهای خشکی است که به دریا نزدیک است.
شده بر سر شاخ بریان ز تاب
عنادل، چو بر سیخ مرغ کباب
هوش مصنوعی: درختی که در اثر گرما و آتش داغی قرار گرفته، به حالتی افتاده است که مانند مرغ کبابی که بر سیخ هست، بریان و خسته شده است.
تن ماهیان در دل آبگیر
چنان سوختی کاندر آتش حریر
هوش مصنوعی: ماهیها در عمق آب به شدت میسوزند، مانند سوختن حریر در آتش.
ز گرمی آب و هوا گرم گاه
همی برد ماهی بر آتش پناه
هوش مصنوعی: به دلیل گرما و شرایط نامساعد آب و هوا، ماهی گاهی برای فرار از گرما به آتش پناه میبرد.
در آن آب جوشیده بر روی شط
ز سوز جگر ماغ گفتی به بط
هوش مصنوعی: در آن آب جوشیده در کنار رود، از شدت درد دل ما، گویی صدای بطی به گوش میرسید.
که وقت سمندر ز ما خوشتر است
خنک جان آن کس که بر آذر است
هوش مصنوعی: زمانی که سمندر در آتش زندگی میکند، زمانی زیباتر از آن وجود ندارد. خوش به حال کسی که در آن حال و هوای آتشین است.
ز بس کآفتاب از هوا یافت تاب
دل سنگ میسوخت بر آفتاب
هوش مصنوعی: به خاطر شدت تابش آفتاب، دل سنگی هم تحت تاثیر قرار میگیرد و میسوزد.
گه آتش فکندی هوا در سحاب
گهی سوختی در زمین پای آب
هوش مصنوعی: هر گاه در آسمان ابرها آتش پراکنده میکنی، گاهی هم در زمین با آب به طور پنهانی میسوزی.
درین موسم و در چنین حالتی
ملک بود در خوشترین حالتی
هوش مصنوعی: در این فصل و در چنین شرایطی، پادشاه در بهترین وضعیت خود قرار دارد.
به بیتی درون خوش نشسته دو یار
چو ابیات من روشن و آبدار
هوش مصنوعی: در دل یک شعر زیبا دو دوست نشستهاند، مانند ابیات من که پر از روشنی و طراوت هستند.
به مجلس نشسته دو نو خاسته
به آب رزان مجلس آراسته
هوش مصنوعی: دو جوان تازهوارد در یک مجلس نشستهاند و دور تا دور آن مجلس با گلها و زیباییهای طبیعی تزیین شده است.
نهادیش رضوان به از بیت خویش
خنک آنکه دارد چنین بیت پیش
هوش مصنوعی: بهشت و خوشی در زندگی مستقر از خانه و کاشانه انسان بهتر است. خوشا به حال کسی که چنین جایی را برای خود دارد.
نبودی در او راه خورشید را
بجز باده یا باد یا بید را
هوش مصنوعی: در آنجا که تو نیستی، هیچ راهی برای نور خورشید وجود ندارد، جز این که از طریق باده، باد یا بید عبور کند.
چو مطرب زدی ز خمه بر روی آب
ز فواره بر فور دادی جواب
هوش مصنوعی: وقتی نوازنده نغمهای را از عمق کاسه بر آب نواخت، فوراً از فواره صدایی بلند شد که به آن پاسخ داد.
سحر گاهشان از نسیم زلال
شدی سرد بر دل شمیم شمال
هوش مصنوعی: صبح زود، نسیم خنکی از سمت شمال وزید و دلها را به آرامش و طراوت بخشید.
چو از خانه بیرون شدی شهریار
زدی خیمه بر کوه خورشید وار
هوش مصنوعی: وقتی که شهریار از خانه خارج شد، همچون خورشید بر فراز کوهها اردو زد.
دماغ و درون را به باد سحر
ز برگ سمن داشتی تازهتر
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از گل سمن به مشامت میرسد، میتواند روح و جانت را تازه و شاداب کند.
به هر دم که باد سحر میگشود
هوای دگر بر دلش میفزود
هوش مصنوعی: هر بار که نسیم صبحگاهی میوزید، احساسات و افکار تازهای به دل او افزوده میشد.
چو فصل بهارش بر آن ماه چهر
شدی گرمتر روز در روز مهر
هوش مصنوعی: وقتی که بهار فرا میرسد و چهرهات مانند ماه زیبا میشود، روزها به تدریج گرمتر و دلپذیرتر میگردند.
گهی شاه کردی بر آن کوه گشت
گهی تاختی اسب بر روی دشت
هوش مصنوعی: گاهی تو را به عرش اعلی میرساند، مانند کوهی بزرگ و بزرگوار، و گاهی هم بر دشتها میتازد و به سوی جلو میرود.
چو مهر از افق بر فراز آمدی
به خیش خوش خویش باز آمدی
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید از دوردستها بالا میآید، مانند یک دوست خوب به آغوش خود بازمیگردد.