گنجور

شمارهٔ ۶ - داغ نیستی

کوس رحیل می‌زند ای خفته ساربان
برخیز و زود رو که روان است و کاروان
هستی طمع مدار که با داغ نیستی
کس درنیامدست به دروازه جهان
صاف فلک مجوی که درد است در عقب
نوش جهان منوش که نیش است در میان
امن از جهان مخواه که میر اجل دراو
هرگز نداده است کسی را به جان امان
دادی اگر چنانک تو دیدی زمان کس
اول زمان پادشه آخر الزمان
دارای عهد شیخ حسن آفتاب ملک
کو بود خسروان جهان را خدایگان
شاه جهان ملول شد و از جهان برفت
عالم به همه برآمد و او از میان برفت
افلاک را خیام و سراپرده بر کنید
زین پس خیام و پرده‌سرا را چه می‌کنید
خورشید بارگاه شرف رفت ازین سرا
آتش به بارگاه و سراپرده در زنید
خورشید ملک رفت به خاک سیه فرو
خاک سیاه بر سر گردون پرا کنید
این طاق اطلس از سر افلاک برکشید
خورشید را پلاس سیه در بر کنید
زین پس عطارد ار بنهد دست بر قلم
دست عطارد و قلمش خرد کنید
دندان صبح اگر بنماید به خنده روی
دندان‌هاش یک به یک از کام بر کنید
ای دل نه سنگ خاره‌ای آخر فغان کجاست؟
وی شوخ دیده چشم سرشک روان کجاست؟
شهذی است پر ز حسرت و غم، شهریار کو
کاری است بس خراب، خداوندگار کو
هفت اختر و چهار گوهر در مصیبت‌اند
وا حسرتا خلاصه هفت و چهار کو
شاهی که از لطافت و پاکی همی نشست
ز آب حیات بر دل پاکش غبار کو
امروز کار دولت و روز امید بود
آن روز خوش کجا شد و آن روزگار کو
آن تخت و تاج و سلطنت و ملک را چه شد
وان قدر و جاه و مرتبه و اعتبار کو
امروز میر بار ندادست حال چیست؟
از میر بپرس ولی میر بارکو
واحسرتا که رشته دولت گسسته شد
پشت امل زبار مصیبت شکسته شد
رسم امارت از همه عالم بر او فتاد
تاج سعادت از سر گردون در او فتاد
هر بار افسری ز سر افتاد ملک را
دردا و حسرتا که ازین پی سر او فتاد
سر می‌کشید بر فلک از قدر و اعتبار
بگذشت سر ز چرخ و در چنبر او فتاد
تا شاه سر به بالش رحمت نهاد باز
بیمار گشت دولت و بر بستر او فتاد
در خطبه دی خطیب مگر نام او نیافت
دستار بر زمن زد و از منبر او فتاد
دیر است که او ستاد اجل دام می‌نهاد
در دام او شکار چنین کمتر او فتاد
نیک اخترا چه واقعه بودت که ناگهان
از گردش ستاره شوم اختر او فتاد
تدبیر و چاره چیست درین درد غیر صبر
چون بود بودنی چه توان کرد غیر صبر
برخاست میر و حضرت سلطان نشسته است
داوود اگر برفت سلیمان نشسته است
گر شاه و شاهزاده قباد از جهان برفت
نوشیروان عهد در ایوان نشسته است
جمشید روزگار علی رغم اهرمن
در بارگاه ملک به دیوان نشسته است
خسرو ز تخت رفته و شاه جهان اویس
بر جایگاه خسرو ایران نشسته است
او سایه عنایت حق است و ملکت
در سایه عنایت یزدان نشسته است
امروز در بسیط زمین نیست داوری
ور هست داور دوران نشسته است
ای یوسف زمان بنشان این غبار غم
کان بر درون سینه اخوان نشسته است
جاوید مان و دل مکن از کار رفته تنگ
کو در جوار رحمت رحمان نشسته است
دست فنا ز دامن ملکت بعید باد
بادا روان روشن شاه سعید شاد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کوس رحیل می‌زند ای خفته ساربان
برخیز و زود رو که روان است و کاروان
هوش مصنوعی: صدای زنگ سفر به گوش می‌رسد، ای راننده خواب‌آلود، بیدار شو و سریعاً حرکت کن زیرا کاروان در حال حرکت است.
هستی طمع مدار که با داغ نیستی
کس درنیامدست به دروازه جهان
هوش مصنوعی: در زندگی به امید چیزهای اجتناب‌ناپذیر نه تکیه کن و نه آرزو کن، زیرا هیچ‌کس با حسرت و درد ناوجودی نتوانسته است وارد این جهان شود.
صاف فلک مجوی که درد است در عقب
نوش جهان منوش که نیش است در میان
هوش مصنوعی: آسمان را صاف و بی‌عیب نپندار زیرا در پس آن دردهایی نهفته است. دنیا را هم خوشبینانه نگاه نکن که در آن مشکلات و زخم‌هایی وجود دارد.
امن از جهان مخواه که میر اجل دراو
هرگز نداده است کسی را به جان امان
هوش مصنوعی: از دنیا انتظار امنیت نداشته باش، زیرا که مرگ همیشه در کمین است و هیچ کس در این دنیا هیچ تضمینی برای زندگی و امنیت خود ندارد.
دادی اگر چنانک تو دیدی زمان کس
اول زمان پادشه آخر الزمان
هوش مصنوعی: اگر تو زمانی را که گذشت دیدی، بدان که در آن زمان، پادشاهی وجود داشت که آخرین پادشاه زمانه است.
دارای عهد شیخ حسن آفتاب ملک
کو بود خسروان جهان را خدایگان
هوش مصنوعی: شیخ حسن، نماینده وعده‌ای است که در زمان او، مانند خورشید می‌درخشد و به عنوان خداوندی برای پادشاهان و سران جهان محسوب می‌شود.
شاه جهان ملول شد و از جهان برفت
عالم به همه برآمد و او از میان برفت
هوش مصنوعی: پادشاه جهان دلسرد شد و از این دنیا رفت، در حالی که همه‌ چیز و همه‌ کس به حرکت درآمدند و او به ناگاه ناپدید شد.
افلاک را خیام و سراپرده بر کنید
زین پس خیام و پرده‌سرا را چه می‌کنید
هوش مصنوعی: اگر آسمان‌ها را خیام و چادرش برچیدند، از این به بعد با خیام و چادرش چه می‌کنید؟
خورشید بارگاه شرف رفت ازین سرا
آتش به بارگاه و سراپرده در زنید
هوش مصنوعی: خورشید که نشانه‌ ای از مقام و عظمت است، از این خانه و سرای ما رفت. حالا آتش به کاخ و چادر بزنید.
خورشید ملک رفت به خاک سیه فرو
خاک سیاه بر سر گردون پرا کنید
هوش مصنوعی: خورشید، که نماد قدرت و عظمت است، به زمین سیاه و تاریک فرشت. این تاریکی را پخش کنید بر آسمان‌ها و بر گردون.
این طاق اطلس از سر افلاک برکشید
خورشید را پلاس سیه در بر کنید
هوش مصنوعی: این آسمان بزرگ که توسط ستارگان و افلاک ساخته شده، مانند پوششی تاریک به دور خورشید که در آسمان می‌درخشد، احاطه شده است.
زین پس عطارد ار بنهد دست بر قلم
دست عطارد و قلمش خرد کنید
هوش مصنوعی: از این پس اگر عطارد (سیاره و نماد خرد و دانش) قلمش را بر روی کاغذ بگذارد، خودتان دست او و قلمش را خرد کنید.
دندان صبح اگر بنماید به خنده روی
دندان‌هاش یک به یک از کام بر کنید
هوش مصنوعی: اگر صبح با لبخند دندان‌هایش را نشان دهد، همان‌طور که دندان‌هایش را یکی یکی به نمایش می‌گذارد، آنها را از دهانش درآورید.
ای دل نه سنگ خاره‌ای آخر فغان کجاست؟
وی شوخ دیده چشم سرشک روان کجاست؟
هوش مصنوعی: ای دل، تو که مثل سنگ سخت و بی‌احساس نیستی، پس چرا فریادت را برنمی‌آوری؟ و ای کسی که با چشمان بازیگوش، اشک‌هایت کجا رفته‌اند؟
شهذی است پر ز حسرت و غم، شهریار کو
کاری است بس خراب، خداوندگار کو
هوش مصنوعی: شهر من پر از حسرت و غم است، هیچ‌کدام از مسئولان و صاحب‌منصبان به درستی به وظایف خود عمل نمی‌کنند و وضع کار بسیار خراب است.
هفت اختر و چهار گوهر در مصیبت‌اند
وا حسرتا خلاصه هفت و چهار کو
هوش مصنوعی: هفت سیاره و چهار گوهر در غم و اندوه هستند، وا اسفا! آخر کار هفت و چهار چگونه است؟
شاهی که از لطافت و پاکی همی نشست
ز آب حیات بر دل پاکش غبار کو
هوش مصنوعی: پادشاهی که به خاطر لطافت و پاکی خود، از آب حیات بهره‌مند شده است، چگونه می‌تواند با غبار درست کارها و ناپاکی‌ها روی دل پاکش باشد؟
امروز کار دولت و روز امید بود
آن روز خوش کجا شد و آن روزگار کو
هوش مصنوعی: امروز روزی است که کارهای دولت روندی امیدوارانه دارد، اما آن روزهای خوش و دل‌انگیز کجاست و آن زمانه‌ای که شاد بودیم کجا رفته است؟
آن تخت و تاج و سلطنت و ملک را چه شد
وان قدر و جاه و مرتبه و اعتبار کو
هوش مصنوعی: آن تخت و تاج و سلطنت و ملک چه به سرشان آمده است؟ آن مقام و اعتبار و جایگاه چه شد؟
امروز میر بار ندادست حال چیست؟
از میر بپرس ولی میر بارکو
هوش مصنوعی: امروز حال و هوای میهمانی تغییر کرده است. بهتر است از کسی که مسئول جمع است بپرسی، اما به یاد داشته باش که او در حال حاضر سرگرم کارهای خودش است.
واحسرتا که رشته دولت گسسته شد
پشت امل زبار مصیبت شکسته شد
هوش مصنوعی: ای کاش که مَشکلات زندگی به خاطر امید و آرزویمان بدتر نشود و تکیه‌گاه ما در برابر مصیبت‌ها همچنان محکم باشد.
رسم امارت از همه عالم بر او فتاد
تاج سعادت از سر گردون در او فتاد
هوش مصنوعی: سخن از این است که مقام و رهبری از هر جا به سوی او آمد و در حقیقت، خوشبختی و سعادت بر او نازل شد.
هر بار افسری ز سر افتاد ملک را
دردا و حسرتا که ازین پی سر او فتاد
هوش مصنوعی: هر بار که یکی از فرماندهان از مقامش برکنار می‌شود، دل را افسرده و داغدار می‌کند که به خاطر او، جایگاه و نظام ملک آسیب می‌بیند.
سر می‌کشید بر فلک از قدر و اعتبار
بگذشت سر ز چرخ و در چنبر او فتاد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی با عزت و مقام بسیار بالا به آسمان‌ها نفوذ کرده و از مرزهای زمان و مکان عبور کرده است، اما سرانجام به دام چرخ زمان و مشکلات زندگی گرفتار می‌شود.
تا شاه سر به بالش رحمت نهاد باز
بیمار گشت دولت و بر بستر او فتاد
هوش مصنوعی: پس از آنکه شاه بر روی بالش رحمت خود سر گذاشت، دوباره دولت دچار مشکل شد و بر بستر او افتاد.
در خطبه دی خطیب مگر نام او نیافت
دستار بر زمن زد و از منبر او فتاد
هوش مصنوعی: خطیب در خطبه دی ماه نامش را نبرد و ناگهان دستار خود را بر روی زمین انداخت و از منبرش افتاد.
دیر است که او ستاد اجل دام می‌نهاد
در دام او شکار چنین کمتر او فتاد
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که تقدیر سرنوشت خود را برپا کرده و در دام او، شکار کمی به دام می‌افتد.
نیک اخترا چه واقعه بودت که ناگهان
از گردش ستاره شوم اختر او فتاد
هوش مصنوعی: چه حادثه‌ای برایت رخ داد که به یکباره از چرخش ستاره‌ها به چهره‌ات افتاد و روشن شد؟
تدبیر و چاره چیست درین درد غیر صبر
چون بود بودنی چه توان کرد غیر صبر
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از درد و ناگزیری در برابر آن است. وقتی که جز صبر و تحمل راهی برای شما وجود ندارد، باید بدانید که چاره‌ای جز صبر کردن نیست. در واقع، در مواقعی که به هیچ وجه نمی‌توانید بر مشکل غلبه کنید، صبر تنها گزینه‌ای است که می‌توانید انتخاب کنید.
برخاست میر و حضرت سلطان نشسته است
داوود اگر برفت سلیمان نشسته است
هوش مصنوعی: نخستین فرمانده (میر) از جا برخاست و در عین حال سلطان نیز بر جای خود نشسته است. اگر داوود برود، سلیمان همچنان در مقام خود حضور دارد.
گر شاه و شاهزاده قباد از جهان برفت
نوشیروان عهد در ایوان نشسته است
هوش مصنوعی: اگر قباد، پادشاه و شاهزاده، از دنیا رفته باشد، نوشیروان در کاخ و در دوران خود به آرامی نشسته است.
جمشید روزگار علی رغم اهرمن
در بارگاه ملک به دیوان نشسته است
هوش مصنوعی: جمشید، با وجود چالش‌ها و دشمنان، در کاخ پادشاهی خود مشغول به کار و حکومت است.
خسرو ز تخت رفته و شاه جهان اویس
بر جایگاه خسرو ایران نشسته است
هوش مصنوعی: خسرو از تخت سلطنت پایین آمده و اویس، که شاه جهان است، بر جایگاه او نشسته است.
او سایه عنایت حق است و ملکت
در سایه عنایت یزدان نشسته است
هوش مصنوعی: او تحت حمایت و لطف خداوند قرار دارد و کشور نیز در زیر سایه این لطف الهی وجود دارد.
امروز در بسیط زمین نیست داوری
ور هست داور دوران نشسته است
هوش مصنوعی: امروز در دنیا هیچ قاضی وجود ندارد و اگر هم قاضی هست، او به دوردست‌ها رفته و در حال آرامش نشسته است.
ای یوسف زمان بنشان این غبار غم
کان بر درون سینه اخوان نشسته است
هوش مصنوعی: ای یوسف زمان، این غبار غم را که بر دل دوستان نشسته است، برطرف کن و آسایش و شادمانی را بار دیگر به آنها برگردان.
جاوید مان و دل مکن از کار رفته تنگ
کو در جوار رحمت رحمان نشسته است
هوش مصنوعی: همیشه در زندگی مثبت بمان و به گذشته‌های تلخ فکر نکن؛ زیرا در کنار رحمت و مهربانی خداوند، آرامش و خوشبختی واقعی وجود دارد.
دست فنا ز دامن ملکت بعید باد
بادا روان روشن شاه سعید شاد
هوش مصنوعی: دست تقدیر هرگز نباید به سرزمین تو آسیب برساند. امیدوارم روح روشن و شاد شاه خوشبخت همیشه در زندگی ما باقی بماند.