شمارهٔ ۴ - تعزیت خور
دوستان روز وداع است فغان در گیرید
دل به یکبارگی از جان و جهان برگیرید
شمع خورشید به آه سحری بنشانید
وز تف سوز جگر بار دگر درگیرید
نیست جز چرخ بدین راهبر اختر بد
ز آه دل راه بدین چرخ بد اختر گیرید
اختران را تتق اطلس کحلی بدرید
خانههاشان به پلاس سیه اندر گیرید
ای مه و مشتری و زهری و کیوان در خاک
بنشینید و به هم تعزیت خور گیرید
بلبلان بر سر این سرو سهی بنشینید
هر یکی نالهای از پرده دیگر گیرید
مردم چشم جهان رفته به خواب است ز اشک
خوابگاهش همه در گوهر احمر گیرید
دیده و چهره بر آن تربت مشکین مالید
خاک شو نیز یه را در گوهر و زر گیرید
بعد ازین واقعه دلشاد نخواهد بودن
هیچ خاطر ز غم آزاد نخواهد بودن
روز عیدست سران تهنیت شاه کنید
همه بر عادت خود روی به درگاه کنید
خادمان شاه به خواب است شما برخیزید
زینت مجلس و آرایش خرگاه کنید
آن دو هفته مه ما را سر ماه است امروز
از سر مهر فغان بر سر این ماه کنید
شاه را عزم حجازست و ره رفتن نیست
مطرب و مویه گر آهنگ بدان راه کنید
قبله مردمی و کعبه حاجات نماند
حاجیان را به حریم حرم آگاه کنید
حاجیان بر صف کعبه سیه در پوشید
تا قیامت همه فریاد علی الله کنید
ای بنات فلکی بر سر نعشش تا حشر
میکند مویگری زهره شما آه کنید
عمر کوتاه و درازی امیدش دیدید
بعد از او دست امید از همه کوتاه کنید
دوش در خواب مرا حضرت بلقیس جهان
گفت کز من ببر این قصه به جمشید زمان
شهریاراطرف یار فراموش مکن
عهد یاران وفادار فراموش مکن
گرچه باری است و گران بر دلت از رفتن من
سخن رفته به یکبار فراموش مکن
عهد و زنهار بسی رفت میان من و تو
عهد من مشکن و زنهار فراموش مکن
حق بسیار مرا بر تو و بر دولت توست
حق من اندک و بسیار فراموش مکن
اثر رای جهانگیر مرا یادآور
سعی این دست گهربار فراموش مکن
چار طفلند گرامیتر ازین جان عزیز
آن عزیزان مرا خوار فراموش مکن
نوکران من و اتباع مرا بعد از من
خسته و زار و دل افکار فراموش مکن
چون در آن حضرت عالی شود این قصه تمام
روی در مجلسیان آر و بگو بعد سلام
امن و آسایش دوران مرا یاد آرید
زیب و آرایش ایوان مرا یاد آرید
بر شما باد که چون باغ بهار آراید
روی چون تازه گلستان مرا یاد آرید
بر شما باد که چون باد خزانی گذرد
بر چمن دست زرافشان مرا یاد آرید
در مناجات شب تیره چو شمع از سر سوز
رقت دیده گریان مرا یاد آرید
به سرشک گهری خاک مرا لعل کنید
به دعای سحری جان مرا یاد کنید
حالت توبه و تسبیح مرا یاد کنید
هوس کعبه حرمان مرا یاد آرید
شاه دلشاد نگویی که چه غم بود تو را
بجز از عمر گران مایه چه کم بود تو را
سر و بالای تو در خاک دریغ است دریغ
زیر خاک آن گوهر پاک دریغ است دریغ
دامن پیرهن عمر تو ای یوسف عهد
شد چون دامن گل چاک دریغ است دریغ
ماهرویی چو تو در خاک لحد است و هنوز
مه و خورشید بر افلاک، دریغ است دریغ
جای آن بود که جای تو بود در دیده
این زمان جای تو در خاک دریغ است دریغ
ای به خاک لحد و تخته تابوت اسیر
سرو آزاد تو حاشاک دریغ است دریغ
تا جهان بود چنین است و چنین خواهد بود
همه را عاقبت کار همین خواهد بود
حرم خاک تو غرق عرق غفران باد
خاک پای تو قرین بر گل و ریحان باد
جوهر ذات تو اندر صدف آدم بود
سرو بالای تو زیب چمن رضوان باد
متواتر قطرات مطر از رحمت فضل
بر سر روضه جنت صفت باران باد
در ترازوی عمل در هم احسان تو را
بر نقود حسنات دو جهان رجحان باد
آفتاب تو اگر گشت نهان از سر خلق
سایه سایه حق شیخ حسن نویان باد
وگر از باد فنا گشت سیه دوده شمع
آفتاب شرف از برج بقا تابان باد
غره صبح سعادت شه و شهزاده اویس
وارث مملکت سلطنت سلطان باد
چار نو باوه دولت که جهان هنرند
ذات تو حد جهان را چو چهار ارکان باد
شمارهٔ ۳ - حقه لعل : خندهای زد دهنت تنگ شکر پیدا کرد شمارهٔ ۵ - مدح و ثنای راستین: جام صبوح میدهد نور و صفای صبحدم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوستان روز وداع است فغان در گیرید
دل به یکبارگی از جان و جهان برگیرید
هوش مصنوعی: دوستان، امروز روز جدایی است، پس به شدت ناله کنید و دل را یکباره از زندگی و دنیای مادی جدا کنید.
شمع خورشید به آه سحری بنشانید
وز تف سوز جگر بار دگر درگیرید
هوش مصنوعی: خورشید همچون شمعی در صبحگاه به آرامی فرو نشسته و از حرارت دلسوز جگر، دوباره شعلهور میشود.
نیست جز چرخ بدین راهبر اختر بد
ز آه دل راه بدین چرخ بد اختر گیرید
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز اینکه چرخ زندگی تحت فرمان ستاره بد قرار دارد، وجود ندارد. از حسرت دل، این چرخ بد مسیر نامناسبی را میپیماید و ستاره بد نیز آن را هدایت میکند.
اختران را تتق اطلس کحلی بدرید
خانههاشان به پلاس سیه اندر گیرید
هوش مصنوعی: ستارهها لباس سیاه آسمان را به زحمت پاره کردند و خانههایشان را در تاریکی عمیق گرفتند.
ای مه و مشتری و زهری و کیوان در خاک
بنشینید و به هم تعزیت خور گیرید
هوش مصنوعی: ای ماه و ستارهها و زهره و زحل، در خاک بنشینید و یکدیگر را تسلیت بگویید.
بلبلان بر سر این سرو سهی بنشینید
هر یکی نالهای از پرده دیگر گیرید
هوش مصنوعی: پرندگان زیبا بر بالای این درخت بلند بنشینید و هر کدام صدایی را از دیگری تقلید کنید.
مردم چشم جهان رفته به خواب است ز اشک
خوابگاهش همه در گوهر احمر گیرید
هوش مصنوعی: مردم در خواب غفلت فرو رفتهاند و این خواب به اندازهای عمیق است که اشکها جای خوابگاهش را پر کرده و همه چیز به رنگ قرمز درآمده است.
دیده و چهره بر آن تربت مشکین مالید
خاک شو نیز یه را در گوهر و زر گیرید
هوش مصنوعی: چشم و چهرهاش را بر آن قبر خوشبو قرار داد. خاک را هم بگیر و در گوهر و طلا جای بده.
بعد ازین واقعه دلشاد نخواهد بودن
هیچ خاطر ز غم آزاد نخواهد بودن
هوش مصنوعی: پس از این حادثه، هیچ کس دیگر نمیتواند خوشحال باشد و دل کسی از غم رها نخواهد بود.
روز عیدست سران تهنیت شاه کنید
همه بر عادت خود روی به درگاه کنید
هوش مصنوعی: روز عید است، پس همه شما که در مقامهای بالا هستید، تبریک بگویید و طبق عادت همیشگی خود به درگاه شاه بروید.
خادمان شاه به خواب است شما برخیزید
زینت مجلس و آرایش خرگاه کنید
هوش مصنوعی: خادمان شاه خوابشان برده است، شما بیدار شوید و مهمانان را زیبا پذیرایی کنید و محل برگزاری جشن را تزیین کنید.
آن دو هفته مه ما را سر ماه است امروز
از سر مهر فغان بر سر این ماه کنید
هوش مصنوعی: امروز به مناسبت ماه، باید برای عشق و محبتام ابراز احساس کنم و در این دو هفته که ماه زیبای ما در آسمان است، تمام خوشیها و شوقهایم را نشان دهم.
شاه را عزم حجازست و ره رفتن نیست
مطرب و مویه گر آهنگ بدان راه کنید
هوش مصنوعی: شاه عزم سفر به حجاز دارد، ولی راهی برای رفتن وجود ندارد. پس ای نوازنده و گریان، اگر میخواهید آهنگ این سفر را بنوازید، باید راهی برای این سفر پیدا کنید.
قبله مردمی و کعبه حاجات نماند
حاجیان را به حریم حرم آگاه کنید
هوش مصنوعی: به تو جه میشود که تو مقصد و آرزوی مردم هستی و دیگر نیازی به درخواستها و آرزوهای حاجیان در مکان مقدس کعبه نیست. به آنها اطلاع دهید که از این حریم آگاه باشند.
حاجیان بر صف کعبه سیه در پوشید
تا قیامت همه فریاد علی الله کنید
هوش مصنوعی: زائران خانه کعبه، در حالی که لباس سیاه بر تن دارند، تا روز قیامت فریاد میزنند که تنها خداوند را میستایند و به او پناه میبرند.
ای بنات فلکی بر سر نعشش تا حشر
میکند مویگری زهره شما آه کنید
هوش مصنوعی: ای دختران آسمانی، بر سر جنازهاش تا روز قیامت، مویگری خواهد کرد. ای زهره، شما برای او آه بزنید.
عمر کوتاه و درازی امیدش دیدید
بعد از او دست امید از همه کوتاه کنید
هوش مصنوعی: عمر انسان کوتاه است و امید به زندگی پس از آن را تجربه کردید، بنابراین بهتر است از هر امیدی که به آینده دارید، دست بکشید.
دوش در خواب مرا حضرت بلقیس جهان
گفت کز من ببر این قصه به جمشید زمان
هوش مصنوعی: دیروز در خواب، ملکه بلقیس به من گفت که این داستان را به جمشید، پادشاه زمان، منتقل کنم.
شهریاراطرف یار فراموش مکن
عهد یاران وفادار فراموش مکن
هوش مصنوعی: ای شهریار، هرگز یار خود را فراموش نکن و عهد و پیمان دوستان وفادار را نیز از یاد نبرید.
گرچه باری است و گران بر دلت از رفتن من
سخن رفته به یکبار فراموش مکن
هوش مصنوعی: هرچند بار سنگینی بر دل تو از رفتن من وجود دارد، اما لطفاً این صحبت را به راحتی فراموش نکن.
عهد و زنهار بسی رفت میان من و تو
عهد من مشکن و زنهار فراموش مکن
هوش مصنوعی: بسیاری از توافقها و پیمانها میان من و تو از بین رفته است. لطفاً وعدههایم را نشکن و مراقب باش که فراموششان نکنی.
حق بسیار مرا بر تو و بر دولت توست
حق من اندک و بسیار فراموش مکن
هوش مصنوعی: من نسبت به تو و موقعیت تو حقهای زیادی دارم، اما حق من کم است. پس لطفاً فراموش نکن.
اثر رای جهانگیر مرا یادآور
سعی این دست گهربار فراموش مکن
هوش مصنوعی: یادآور باش که دستهای با ارزش من تلاشی بینظیر در تاریخ به جا گذاشتهاند که تأثیرش در جهان قابل ملاحظه است و فراموش نکن که این تلاشها چه اهمیت و ارزشی دارند.
چار طفلند گرامیتر ازین جان عزیز
آن عزیزان مرا خوار فراموش مکن
هوش مصنوعی: چهار فرزند دارم که برای من از جانم عزیزترند، ای عزیز، مرا فراموش نکن و به آنها بیاعتنا نباش.
نوکران من و اتباع مرا بعد از من
خسته و زار و دل افکار فراموش مکن
هوش مصنوعی: بعد از من، به یاد نوکران و پیروانم باشید که خسته و دلbroken هستند.
چون در آن حضرت عالی شود این قصه تمام
روی در مجلسیان آر و بگو بعد سلام
هوش مصنوعی: زمانی که این داستان به خواسته و مقام بلند آن بزرگوار درآید، تو نیز در جمع دوستانت حاضر شو و بعد از سلام، ماجرا را برایشان بگو.
امن و آسایش دوران مرا یاد آرید
زیب و آرایش ایوان مرا یاد آرید
هوش مصنوعی: به یاد بیاورید که دوران خوشی و آرامش من چگونه بود، و زیبایی و زرق و برق ایوانم را نیز در یاد دارید.
بر شما باد که چون باغ بهار آراید
روی چون تازه گلستان مرا یاد آرید
هوش مصنوعی: شما هم باید به یاد داشته باشید که مانند یک باغ در فصل بهار باشید و وقتی چهرهتان شبیه گلهای تازه میشود، مرا به خاطر آورید.
بر شما باد که چون باد خزانی گذرد
بر چمن دست زرافشان مرا یاد آرید
هوش مصنوعی: بر شما واجب است که مثل باد پاییزی، وقتی از میان چمن میگذرید، یاد من را با دستان گشادهتان زنده نگه دارید.
در مناجات شب تیره چو شمع از سر سوز
رقت دیده گریان مرا یاد آرید
هوش مصنوعی: در شب تار، زمانی که به دعا و راز و نیاز مشغولم و همانند شمعی که از ناراحتی میسوزد، اشکهایم ریخته میشود، مرا به یاد آورید.
به سرشک گهری خاک مرا لعل کنید
به دعای سحری جان مرا یاد کنید
هوش مصنوعی: اشکی که از چشمم میریزد، مانند دُر و گوهر است و میتواند خاکم را به زیبایی تبدیل کند. به دعای صبحگاهی خود، مرا به یاد آورید و برای جانم دعا کنید.
حالت توبه و تسبیح مرا یاد کنید
هوس کعبه حرمان مرا یاد آرید
هوش مصنوعی: درخواست دارم که حال توبه و عبادتم را فراموش نکنید و به یاد آورید که دلتنگی و آرزوی رسیدن به کعبه در من وجود دارد.
شاه دلشاد نگویی که چه غم بود تو را
بجز از عمر گران مایه چه کم بود تو را
هوش مصنوعی: ای شاه دلشاد، نگو که چه اندوهی داشتی، زیرا به جز عمر باارزشت، هیچ چیز دیگری کم نداری.
سر و بالای تو در خاک دریغ است دریغ
زیر خاک آن گوهر پاک دریغ است دریغ
هوش مصنوعی: سر و بالای تو در خاک، مایه تاسف و ناراحتی است؛ زیر خاک آن گوهر پاک هم، درست به همین اندازه افسوسبرانگیز است.
دامن پیرهن عمر تو ای یوسف عهد
شد چون دامن گل چاک دریغ است دریغ
هوش مصنوعی: عمر تو مانند دامن کیمیا است که چاک خورده و زیباییاش را از دست داده است؛ افسوس و حسرت بر این روزگار است.
ماهرویی چو تو در خاک لحد است و هنوز
مه و خورشید بر افلاک، دریغ است دریغ
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت کسی مثل تو در زیر خاک وجود دارد و هنوز هم نور ماه و خورشید در آسمان میتابد، که بسیار تأسفانگیز است.
جای آن بود که جای تو بود در دیده
این زمان جای تو در خاک دریغ است دریغ
هوش مصنوعی: ای کاش که تو در نظرها حاضر بودی، اما در این زمان جای تو فقط در خاک است. افسوس که اینگونه است!
ای به خاک لحد و تخته تابوت اسیر
سرو آزاد تو حاشاک دریغ است دریغ
هوش مصنوعی: ای که در خاک دار فانی و در تابوت محبوسی، حیف است که سرشار از رنج و اسارت باشی در حالی که به آزادی و زیبایی میتوانستی برسید.
تا جهان بود چنین است و چنین خواهد بود
همه را عاقبت کار همین خواهد بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، وضعیت به همین شکل خواهد بود و سرانجام همه به یک سرنوشت مشابه دچار خواهند شد.
حرم خاک تو غرق عرق غفران باد
خاک پای تو قرین بر گل و ریحان باد
هوش مصنوعی: زمین تو سرشار از آمرزش و بخشش باشد، و خاک قدمت همیشه با گل و عطر همراه باشد.
جوهر ذات تو اندر صدف آدم بود
سرو بالای تو زیب چمن رضوان باد
هوش مصنوعی: ماهیت واقعی تو در وجود آدمی همچون درشتی و زیبایی سرو در باغ رضوان است.
متواتر قطرات مطر از رحمت فضل
بر سر روضه جنت صفت باران باد
هوش مصنوعی: باران رحمت الهی همچون قطرات آب بر گلزارهای بهشت میبارد.
در ترازوی عمل در هم احسان تو را
بر نقود حسنات دو جهان رجحان باد
هوش مصنوعی: عمل نیک تو در سنجش و اندازهگیری، بر ارزشهای دنیوی و ثوابهای اخروی برتری دارد.
آفتاب تو اگر گشت نهان از سر خلق
سایه سایه حق شیخ حسن نویان باد
هوش مصنوعی: اگر خورشید تو از دید مردم پنهان شود، سایه این حقیقت که شیخ حسن نویان به وجود میآورد باقی خواهد ماند.
وگر از باد فنا گشت سیه دوده شمع
آفتاب شرف از برج بقا تابان باد
هوش مصنوعی: اگر دود سیاه شمع آفتاب از وزش باد فنا تغییر شکل پیدا کند، از برج بقا نور و روشنیاش همچنان تابنده خواهد بود.
غره صبح سعادت شه و شهزاده اویس
وارث مملکت سلطنت سلطان باد
هوش مصنوعی: درخشش صبح امید و خوشبختی برای پادشاه و شاهزادهای همچون اویس، وارث کشور و سلطنت باشد.
چار نو باوه دولت که جهان هنرند
ذات تو حد جهان را چو چهار ارکان باد
هوش مصنوعی: چهار ویژگی مهم و ارزشمند در زندگی وجود دارد که جهان به هنر تو آراسته است؛ به گونهای که خود تو مرزهای جهان را مانند چهار رکن آن مشخص میکنی.