گنجور

قطعه شمارهٔ ۵۸

ای صاحبی که صاحب دیوان چرخ را
در مجلس تو منصب بالا نمی‌رسد
آنجا که کاتبان تو تحریر می‌کنند
حکم قلم به صاحب جوزا نمی‌رسد
دریا چو جوش می‌زند از جود خود مگر
صیت مکارم تو به دریا نمی‌رسد
امروز در بسیط زمین با وجود تو
آیین سروری دگری را نمی‌رسد
یکدم نمی‌رود که ز دریای خلق تو
صد کاروان عنبر سارا نمی‌رسد
جم رتبتا به حضرت اعلی آصفی
احوال عجز بنده همانا نمی‌رسد
بگذشت چار مه که ز دیوان روزیم
یک جو به وجه را تب و اجرا نمی‌رسد
زیر کبودی فلک احسان نمانده است
یا خود برات رزق ز بالا نمی‌رسد
کارم رسیده است به جایی و آن چه جا
جایی که هیچ خیرم از آنجا نمی‌رسد
ز ابر قطره به کف ما نمی‌فتد
و ز باد راحتی به دل ما نمی‌رسد
گفتن دروغ راست نباشد همی کند
گه گاه وجود مکرمت اما نمی‌رسد
با این نظام حال و منال و فراغ بال
هیچم به قرض خواه و تقاضا نمی‌رسد
ز انعام عام اصلی خویشم مدد فرست
ز احسان دیگری نه که اصلا نمی‌رسد
داعی پیاده است و گران بار ناتوان
هر روز ازین به مجلس اعلا نمی‌رسد
صیت تو از ثری به ثریا رسیده باد
پیوسته تا ثری به ثریا نمی‌رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای صاحبی که صاحب دیوان چرخ را
در مجلس تو منصب بالا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: ای کسی که صاحب قدرت و مقام هستی، در محفل تو حتی مقام بلند دیوانگی دنیا به جایی نمی‌رسد.
آنجا که کاتبان تو تحریر می‌کنند
حکم قلم به صاحب جوزا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: در جایی که نویسندگان به نگارش مشغولند، دست تقدیر به کسی که حاکم بر جوزا است، نمی‌رسد.
دریا چو جوش می‌زند از جود خود مگر
صیت مکارم تو به دریا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: وقتی که دریا از بزرگی و سخاوت خود به جوش می‌آید، آیا نام نیکو و خوبی‌های تو به اندازه دریا برجسته و شناخته نمی‌شود؟
امروز در بسیط زمین با وجود تو
آیین سروری دگری را نمی‌رسد
هوش مصنوعی: امروز در این دنیا با حضور تو، دیگر هیچ آیینی از سروری وجود ندارد.
یکدم نمی‌رود که ز دریای خلق تو
صد کاروان عنبر سارا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: مدتی کوتاه نمی‌گذرد که از دریای وجود تو، عطر و گرمی زندگی به دست نمی‌آید و کاروان‌های خوشبویی به ما نمی‌رسند.
جم رتبتا به حضرت اعلی آصفی
احوال عجز بنده همانا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: من به مقام والای آصفی نزدیک نمی‌شوم و وضعیت ناتوانی خود را نمی‌توانم به او برسانم.
بگذشت چار مه که ز دیوان روزیم
یک جو به وجه را تب و اجرا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: چهار ماه از آن زمانی که من در این دنیا زندگی می‌کنم گذشت و حالا اینکه حتی یک جو (اندکی) به عنوان پاداش یا به خاطر رفتارم نمی‌آید.
زیر کبودی فلک احسان نمانده است
یا خود برات رزق ز بالا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: در آسمان زیرین، هیچ احسان و خیری وجود ندارد و اگر برکت و روزی از بالا نیاید، به دست نمی‌آید.
کارم رسیده است به جایی و آن چه جا
جایی که هیچ خیرم از آنجا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: به جایی رسیده‌ام که دیگر هیچ سود و خیری از آنجا به من نمی‌رسد.
ز ابر قطره به کف ما نمی‌فتد
و ز باد راحتی به دل ما نمی‌رسد
هوش مصنوعی: از ابر، آبی به دست ما نمی‌رسد و از باد، هیچ آرامشی به دل ما نمی‌آید.
گفتن دروغ راست نباشد همی کند
گه گاه وجود مکرمت اما نمی‌رسد
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که وقتی دروغ گفته می‌شود، هرگز حقیقت نخواهد بود. شاید گاهی اوقات صفات خوب و نیکویی وجود داشته باشد، اما این صفات نمی‌توانند به حقیقت و واقعیت برسند.
با این نظام حال و منال و فراغ بال
هیچم به قرض خواه و تقاضا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: با این وضعیت و حالاتی که دارم، هیچ‌گاه به کسی که خواهان کمک و درخواست است نخواهم رسید.
ز انعام عام اصلی خویشم مدد فرست
ز احسان دیگری نه که اصلا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: من از نعمت‌های عمومی و اصلی خودم کمک می‌طلبم، نه از بخشش دیگران که اصلاً به من نمی‌رسد.
داعی پیاده است و گران بار ناتوان
هر روز ازین به مجلس اعلا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: شخصی که دعوت شده است، از شدت سنگینی بار خودش ناتوان است و هر روز نمی‌تواند به محفل بالایی برسد.
صیت تو از ثری به ثریا رسیده باد
پیوسته تا ثری به ثریا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: نام و آوازه تو به دورترین جاها رسیده است و این وضعیت همواره ادامه خواهد داشت تا زمانی که نتوانی به اوج برسی.