گنجور

قطعه شمارهٔ ۳۵

پادشاها مهد عالی می‌رود سوی شکار
لیکن اسباب شدن ما را مهیا هیچ نیست
خیمه و اسب است و زین جامه اسباب سفر
جز دو اسب لاغری با بنده زینها هیچ نیست
نوکرانی نیز نیکو دارم اما هیچ یک
بر سرش دستار بر تن جبه در پا هیچ نیست
لاجرم از گفت و گوی نوکران در خانه‌ام
جز حدیث سرد و تشنیع و تقاضا هیچ نیست
زیر و بالا چون مگوید مردکی کش روز و شب
جز زمین و آسمان در زیر و بالا هیچ نیست
هم عفا الله قرض خواهم کودم فردای من
می‌خورد با آنکه می‌داند که فردا هیچ نیست
وجه مرسومی که سلطانم معین کرده بود
جو به جو مستغرق است و حالا هیچ نیست
آن محقر چون دهان شاهدان آوازه‌ای
داشت اما چون نظر کردیم پیدا هیچ نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پادشاها مهد عالی می‌رود سوی شکار
لیکن اسباب شدن ما را مهیا هیچ نیست
هوش مصنوعی: سلطان به سوی شکار می‌رود، اما هیچ‌گونه امکاناتی برای ما فراهم نیست که در این راستا به کمک بیاید.
خیمه و اسب است و زین جامه اسباب سفر
جز دو اسب لاغری با بنده زینها هیچ نیست
هوش مصنوعی: در سفر تنها چیزهایی که با خود داریم، خیمه و اسب و لوازم آن است. اما در واقع فقط دو اسب لاغر و زین‌هایشان باقی مانده و غیر از این چیزی نیست.
نوکرانی نیز نیکو دارم اما هیچ یک
بر سرش دستار بر تن جبه در پا هیچ نیست
هوش مصنوعی: من نوکران خوبی دارم، اما هیچ یک از آن‌ها بر سر خود عمامه ندارند و در تن نیز جبه‌ای به پا ندارند.
لاجرم از گفت و گوی نوکران در خانه‌ام
جز حدیث سرد و تشنیع و تقاضا هیچ نیست
هوش مصنوعی: بنابر این، از صحبت‌های خدمتکاران در خانه‌ام چیزی جز داستان‌های بی‌حوصله، سرزنش و درخواست‌های مکرر نمی‌شنوم.
زیر و بالا چون مگوید مردکی کش روز و شب
جز زمین و آسمان در زیر و بالا هیچ نیست
هوش مصنوعی: مردی به ما می‌آموزد که در زندگی ما تنها دو چیز وجود دارد: زمین و آسمان. هیچ‌چیز دیگر در این دنیا و در زندگی‌مان مهم‌تر از این دو نیست. تلاش نکن که مسائل را پیچیده کنی، زیرا واقعیات زندگی در سادگی زمین و آسمان خلاصه می‌شود.
هم عفا الله قرض خواهم کودم فردای من
می‌خورد با آنکه می‌داند که فردا هیچ نیست
هوش مصنوعی: من امروز از کسی قرض می‌گیرم، در حالی که می‌دانم فردا هیچ چیز نداشته و در واقع آنچه که دارم هم دیگر وجود نخواهد داشت.
وجه مرسومی که سلطانم معین کرده بود
جو به جو مستغرق است و حالا هیچ نیست
هوش مصنوعی: سلطانم استانداردی را تعیین کرده بود که حالا همه جا پخش شده و هیچ چیزی از آن باقی نمانده است.
آن محقر چون دهان شاهدان آوازه‌ای
داشت اما چون نظر کردیم پیدا هیچ نیست
هوش مصنوعی: آن شخص معمولی به نظر می‌رسید که از خودش صدا و خبری دارد، اما زمانی که به او نگاه کردیم، متوجه شدیم که هیچ چیزی در او یافت نمی‌شود.