قطعه شمارهٔ ۲۸
دیدمش دوش رخ تراشیده
گفتم ای جان و دل که روی تو خست
گفت مشاطه بهر چشم بدان
خالی از وسمه بر رخم میبست
عرضم زانکه سخت نازک بود
تاب وسمه نداشت خون برجست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیدمش دوش رخ تراشیده
گفتم ای جان و دل که روی تو خست
هوش مصنوعی: دیشب شخصی را دیدم که صورتش را زیبا و مرتب کرده بود. به او گفتم ای جان و دل، آیا آن چهرهی تو خسته است؟
گفت مشاطه بهر چشم بدان
خالی از وسمه بر رخم میبست
هوش مصنوعی: مشاطه برای چشمان من، که بیمهر و رنگ است، دقت ویژهای به خرج میدهد و بر روی صورتم کار میکند.
عرضم زانکه سخت نازک بود
تاب وسمه نداشت خون برجست
هوش مصنوعی: بخاطر اینکه خیلی شکننده و لطیف بود، قابلیت تحمل فشار و سختی را نداشت و خون به راحتی از آن بیرون زد.