گنجور

قطعه شمارهٔ ۱۸

تاج بخش خسروان شاهی کز آب تیغ او
جویبار مملکت پیوسته سبز و خرم است
رای او را زین زر بر پشت صبح اشهب است
قهر او را داغ کین بر ران شام ادهم است
نجم سیار از شهاب تیغ او یک پرتو است
بحر زخار از ریاض طبع او یک شبنم است
چون بیاض روی خوبان از سواد چین زلف
عکس صبح نصرتش تابان ز شام پرچم است
نوبت کوشش خروش کوس در گوشش بسی
شادی افزاتر ز صوت نغمه زیر و بم است
در علو پایه صدر منصب جمشید را
پیش دست و مسندش دست تواضع بر هم است
دست حکمش تا به صدر قدر باز افکنده‌اند
عدل را انصاف بار افتاده دستی محکم است
چرخ بالا دست گو دارد جهان زیر نگین
روز و شب گردان بر انگشتش بسان خاتم است
خسروا بلقیس ثانی آنکه مهد عصمتش
در جناب قدس بالاتر ز مهد مریم است
کرد در حق من احسانی و تنها حق وی
نیست بر من بلکه بر مجموع اهل عالم است
نایبان یک نیمه زر دادند و زان نیمی برات
بر وجوه تقدمه یعنی که وجهی اقدم است
باز می‌خواهند وجه داده را بعد از دو ماه
کافرم زان وجه اگر باقی مرا یک درهم است
نیست بر من حبه‌ای باقی و در دیوان مرا
مبلغی باقی است باقی رای عالی حاکم است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تاج بخش خسروان شاهی کز آب تیغ او
جویبار مملکت پیوسته سبز و خرم است
هوش مصنوعی: تاجی که به پادشاهان می‌دهد، نشانه‌ای از قدرت و سلطنت اوست. آب تیغ او، یعنی خون و جنگی که او به راه می‌اندازد، باعث رشد و رونق مملکت می‌شود و سرزمین همیشه سرسبز و شاداب باقی می‌ماند.
رای او را زین زر بر پشت صبح اشهب است
قهر او را داغ کین بر ران شام ادهم است
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و سخت‌دلی شخصیت‌ها اشاره دارد. در اینجا، رای و عقل او مانند زین طلایی بر اسب صبح‌گاهانه است که نشان از زیبایی و روشنایی دارد. از طرف دیگر، قهر و خشم او به مانند نشانه‌ای از کین و دشمنی بر ران‌های اسب سیاه شب است. به طور کلی، این تصویر از تضادهای میان روشنایی و تاریکی، زیبایی و خشونت خبر می‌دهد.
نجم سیار از شهاب تیغ او یک پرتو است
بحر زخار از ریاض طبع او یک شبنم است
هوش مصنوعی: ستاره‌ای در حال حرکت از نور شمشیر او تنها یک پرتو به حساب می‌آید. دریاهای بیکران از باغ‌های طبع او فقط یک قطره شبنم هستند.
چون بیاض روی خوبان از سواد چین زلف
عکس صبح نصرتش تابان ز شام پرچم است
هوش مصنوعی: چهره زیبا و سفید این معشوقان چون رنگ روشن صبح است که در مقابل تاریکی و سیاهی موهایشان می‌درخشد، همچون پرچم پیروزی که در تاریکی شب به اهتزاز درآمده باشد.
نوبت کوشش خروش کوس در گوشش بسی
شادی افزاتر ز صوت نغمه زیر و بم است
هوش مصنوعی: زمانی که شور و هیجان به اوج می‌رسد، صدای تلاش و کوششی که در گوشش طنین‌انداز می‌شود، شادی و خوشحالی بیشتری به او می‌بخشد نسبت به صدای نغمه‌هایی که نوسان دارند.
در علو پایه صدر منصب جمشید را
پیش دست و مسندش دست تواضع بر هم است
هوش مصنوعی: در محیطی با مقام و جایگاه بلند مانند جمشید، تواضع و فروتنی باید وجود داشته باشد و دست دراز کردن به سمت آن مقام، نشان‌دهنده ادب و احترام است.
دست حکمش تا به صدر قدر باز افکنده‌اند
عدل را انصاف بار افتاده دستی محکم است
هوش مصنوعی: دست خداوند که قدرتش را به اوج اعتبار رسانده‌اند، عدالت را به گونه‌ای استوار و منطقی به پیش می‌برد.
چرخ بالا دست گو دارد جهان زیر نگین
روز و شب گردان بر انگشتش بسان خاتم است
هوش مصنوعی: جهان مانند یک گلور یا جواهری در دست چرخ فلک است و روز و شب همچون یک حلقه به دور آن می‌چرخند.
خسروا بلقیس ثانی آنکه مهد عصمتش
در جناب قدس بالاتر ز مهد مریم است
هوش مصنوعی: شخصی که در مقام و جایگاهش، بلقیس دوم نامیده می‌شود، به قدری والا و معصوم است که محل تولدش در جایگاه‌های مقدس و معنوی، بالاتر از آن مهدی است که مریم در آن متولد شده است.
کرد در حق من احسانی و تنها حق وی
نیست بر من بلکه بر مجموع اهل عالم است
هوش مصنوعی: او به من نیکویی کرده و این لطف تنها به من محدود نمی‌شود، بلکه شامل همه مردم جهان است.
نایبان یک نیمه زر دادند و زان نیمی برات
بر وجوه تقدمه یعنی که وجهی اقدم است
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از طلا را به عنوان نماینده پرداخت کردند و به ازای آن براتی گرفتند که نشان‌دهنده پیش‌پرداخت یا مبلغ پیشین است. به عبارت دیگر، این وجه اولیه است که باید در نظر گرفته شود.
باز می‌خواهند وجه داده را بعد از دو ماه
کافرم زان وجه اگر باقی مرا یک درهم است
هوش مصنوعی: می‌خواهند بعد از دو ماه پولی که به من داده‌اند را پس بگیرند، و من از این پول اگر چیزی باقی مانده باشد فقط یک درهم دارم.
نیست بر من حبه‌ای باقی و در دیوان مرا
مبلغی باقی است باقی رای عالی حاکم است
هوش مصنوعی: بر من چیزی از دارایی باقی نمانده و تنها در حساب دیوان من مبلغی مانده است که آن هم به خاطر قدرت و تصمیم‌گیری حاکم است.