گنجور

قطعه شمارهٔ ۱۴

ای عذار تو از آفتاب تا بی یافت
گمان مبر که عذارت در آفتاب بسوخت
ولی چو در رهت افتاد آفتاب به مهر
جمال روی تو را دل بر آفتاب بسوخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای عذار تو از آفتاب تا بی یافت
گمان مبر که عذارت در آفتاب بسوخت
هوش مصنوعی: ای چهره‌ات که به زیبایی آفتاب می‌درخشد، نپندار که زیبایی‌ات در برابر آفتاب قابل زوال است.
ولی چو در رهت افتاد آفتاب به مهر
جمال روی تو را دل بر آفتاب بسوخت
هوش مصنوعی: اما زمانی که آفتاب در مسیر تو قرار گرفت، زیبایی چهره‌ات باعث شد که دل من مانند آفتاب بسوزد.