غزل شمارهٔ ۹
خیال نرگس مستت، ببست خوابم را
کمند طره شستت، ببرد تابم را
چو ذره مضطربم، سایه بر سر اندازم
دمی قرار ده، آشوب و اضطرابم را
نه جای توست دلم؟ با لبت بگو آخر
عمارتی بکن این خانه خرابم را
نسیم صبح من، از مشرق امید دمید
ز خواب صبح در آرید آفتابم را
فتادهام ز شرابی که بر نخیزد باز
نسیم اگر شنود، بوی این شرابم را
بریخت آب رخم دیده بس کن ای دیده
به پیش مردم از این پس مریز آبم را
سواد طره تو، نامه سیاه من است
نمیدهند به دست من، آن کتابم را
منم بر آنکه چو جورت کشیدهام در حشر
قلم کشند، گناهان بیحسابم را
دل کباب مرا نیست بی لبت، نمکی
سخن بگو نمکی، بر فشان، کبابم را
خطایی ار زمن آمد، تو التفات مکن
چه اعتبار خطای من و صوابم را؟
حجاب نیست میان من و تو غیر از من
جز از هوا، که بر اندازم این حجابم را
هزار نعره زد از درد عشق تو، سلمان
نگشت هیچ یکی ملتفت، خطابم را
مگر به ناله من نرم میشود، دل کوه؟
که میدهد به زبان صدا، جوابم را؟
غزل شمارهٔ ۸: نقش است هر ساعت ز نو، این دور لعبت باز راغزل شمارهٔ ۱۰: ای که روی تو بهشت دل و جان است مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خیال نرگس مستت، ببست خوابم را
کمند طره شستت، ببرد تابم را
هوش مصنوعی: تصویر زیبای نرگس تو، خواب را از چشمانم گرفت و پیچش موی تو، آرامش را از من گرفت.
چو ذره مضطربم، سایه بر سر اندازم
دمی قرار ده، آشوب و اضطرابم را
هوش مصنوعی: من در حالتی ناپایدار و در تلاطم هستم، لطفاً یک لحظه سایهات را بر سرم بیفکن تا این آشفتگی و بیقراریام کمی آرام بگیرد.
نه جای توست دلم؟ با لبت بگو آخر
عمارتی بکن این خانه خرابم را
هوش مصنوعی: آیا دل من جای تو نیست؟ لطفاً با لبت بگو که چه زمانی این خانه ویران را آباد میکنی.
نسیم صبح من، از مشرق امید دمید
ز خواب صبح در آرید آفتابم را
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی از سمت شرق به آرامی وزید و با خود امید را به ارمغان آورد، و آفتابم را از خواب بیدار کرد.
فتادهام ز شرابی که بر نخیزد باز
نسیم اگر شنود، بوی این شرابم را
هوش مصنوعی: من به شدت تحت تأثیر شرابی افتادهام که دیگر نمیتوانم برخیزم. اگر نسیم بوی این شراب را بشنود، متوجه حال من خواهد شد.
بریخت آب رخم دیده بس کن ای دیده
به پیش مردم از این پس مریز آبم را
هوش مصنوعی: چهرهام را چون باران نریز و در جمع مردم آن را از دست نده.
سواد طره تو، نامه سیاه من است
نمیدهند به دست من، آن کتابم را
هوش مصنوعی: موی مشکی تو، مثل نامهای سیاه به من است که نمیگذارند به دستم برسد.
منم بر آنکه چو جورت کشیدهام در حشر
قلم کشند، گناهان بیحسابم را
هوش مصنوعی: من امیدوارم که در روز قیامت، به خاطر گناهان بیشمارم، به اندازهای که گناه کردهام، جزا و حساب پس بدهم.
دل کباب مرا نیست بی لبت، نمکی
سخن بگو نمکی، بر فشان، کبابم را
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو به شدت داغ و سوخته است، بیحضور تو حالم خراب است. پس لطفاً با لحن شیرین و دلنواز خود، کمی از نمکینی و مهربانیات بگو تا این داغ دل را تسکین دهی و آرامش به من برگردانی.
خطایی ار زمن آمد، تو التفات مکن
چه اعتبار خطای من و صوابم را؟
هوش مصنوعی: اگر من اشتباهی کردم، به آن توجه نکن. چه ارزشی دارد اشتباه من نسبت به درستکاریام؟
حجاب نیست میان من و تو غیر از من
جز از هوا، که بر اندازم این حجابم را
هوش مصنوعی: هیچ مانع و پردهای بین من و تو وجود ندارد، جز خودم. فقط اگر این احساسات و وابستگیها را کنار بزنم، میتوانم این حجاب را بردارم.
هزار نعره زد از درد عشق تو، سلمان
نگشت هیچ یکی ملتفت، خطابم را
هوش مصنوعی: سلمان از شدت درد عشق تو هزار بار فریاد زد، اما هیچکس به سخنانش توجه نکرد.
مگر به ناله من نرم میشود، دل کوه؟
که میدهد به زبان صدا، جوابم را؟
هوش مصنوعی: آیا دل کوه به نالههای من نرم میشود؟ چرا که صدای من را میشنود و به آن پاسخ میدهد؟
حاشیه ها
1393/10/11 20:01
رفیع زاده
بیت ده به جای "چو " "چه" باشد بهتر نیست؟
1398/09/18 14:12
درود بر رفیع زاده---چو مخفف چونکه امده است که معنای شعر هم همین را نشان میدهد