غزل شمارهٔ ۸۸
بهار باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست
ندانم این ز بهارست، یا مرا خوش نیست
دلا به عز قناعت بساز و عزت نفس
که بار منت احسان هر گدا، خوش نیست
برون ز گنج قناعت، بسیط روی زمین
به پای حرص بگشتیم و هیچ جا، خوش نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهار باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست
ندانم این ز بهارست، یا مرا خوش نیست
هوش مصنوعی: به نظر میرسد امروز بهار و گلهای باغ، حال و هوای خوبی ندارند. نمیدانم آیا این حال و هوا به خاطر بهار است یا اینکه خودم حس خوبی ندارم.
دلا به عز قناعت بساز و عزت نفس
که بار منت احسان هر گدا، خوش نیست
هوش مصنوعی: ای دل، با قناعت و حفظ عزت نفس زندگی کن، زیرا تحمل منت و لطف هر گدا دلپذیر نیست.
برون ز گنج قناعت، بسیط روی زمین
به پای حرص بگشتیم و هیچ جا، خوش نیست
هوش مصنوعی: در جستجوی مال و ثروت زیاد، از مرز قناعت خارج شدیم و در این دنیای وسیع، هیچ جایی ما را شاد نمیکند.
حاشیه ها
1393/05/28 14:07
مهرنوش
بیت آخر، مصرع اول به گمانم به جای گنج باید کُنج باشه.
1398/09/19 17:12
کنج بیشتر با معنا هماهنگ است