غزل شمارهٔ ۸۳
بیمار غمت را به جز از صبر دوا نیست
صبرست دوای من و دردا که مرا نیست
از هیچ طرف راه ندارم که ز زلفت
بر هیچ طرف نیست که دامی ز بلا نیست
عشق است میان دل و جان من و بی عشق
حقا که میان دل و جان هیچ صفا نیست
زاهد دهدم توبه ز روی تو زهی روی
هیچش ز خدا شرم و ز روی تو حیا نیست
مهری و وفایی که تو را نیست مرا هست
صبری و قراری که تو را هست مرا نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیمار غمت را به جز از صبر دوا نیست
صبرست دوای من و دردا که مرا نیست
هوش مصنوعی: تنها درمان درد و غم تو صبر است و من هم برای دردهای خودم جز صبر هیچ چارهای ندارم.
از هیچ طرف راه ندارم که ز زلفت
بر هیچ طرف نیست که دامی ز بلا نیست
هوش مصنوعی: به هیچ سمتی نمیتوانم بروم، زیرا زلف تو آنقدر گرفتارم کرده که جایی بدون دردسر وجود ندارد.
عشق است میان دل و جان من و بی عشق
حقا که میان دل و جان هیچ صفا نیست
هوش مصنوعی: عشق بین دل و جان من وجود دارد و بدون عشق، واقعاً هیچگونه صفا و روشنایی بین دل و جان نیست.
زاهد دهدم توبه ز روی تو زهی روی
هیچش ز خدا شرم و ز روی تو حیا نیست
هوش مصنوعی: به زاهد میگویم که اگر بخواهم از زیبایی تو دست بکشیم، کار سختی است. هیچ چیز نمیتواند مرا از خداوند شرمنده کند و همینطور، حیایی که از جلوههای تو میگیرم، وجود ندارد.
مهری و وفایی که تو را نیست مرا هست
صبری و قراری که تو را هست مرا نیست
هوش مصنوعی: محبت و وفاداری که تو نداری، برای من وجود دارد. صبر و آرامشی که برای تو هست، برای من وجود ندارد.
حاشیه ها
1396/02/22 20:04
سعید سلطانی
بی نهایت زیبا و تاثیرگزار ...
درود بر روان جناب سلمان ...
1397/05/16 11:08
هانیه
چقدرررر خوب بود این شعر...من مردم براش