گنجور

غزل شمارهٔ ۸۰

یار ما را یار بسیارست تا او یار کیست
دل بسی دارد ندانم، زان میان، دلدار کیست
خاک پایش را تصور می‌کند در چشم خویش
هر کسی تا کحل چشم دولت بیدار کیست
میدهم جان و ستانم عشوه، این داد و ستد
جز که در بازار سودای تو در بازار کیست
خواستم مردن به پیشش گفت رویش کار خود
کین نه کار توست ای جان و جهان پس کار کیست
جان من چون چشم او بیدار شد، گیرم که هست
جان من بیمار چشمش، چشم او بیمار کیست
کاشکی دیدی، گل رخسار خود در آینه
تا بدانستی که در پای دل من، خار کیست
دل ز سلمان برد و خونش خورد و می‌گوید کنون
کار عالم بین، که چون کار من بیکار کیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار ما را یار بسیارست تا او یار کیست
دل بسی دارد ندانم، زان میان، دلدار کیست
هوش مصنوعی: یاران زیادی در زندگی‌ام وجود دارند، اما نمی‌دانم آن یار واقعی که دل من را تسخیر کرده کیست. از میان همه این‌ها، آن دلبر واقعی کجاست؟
خاک پایش را تصور می‌کند در چشم خویش
هر کسی تا کحل چشم دولت بیدار کیست
هوش مصنوعی: هر کس که به مقام و عظمت کسی دیگر احترام می‌گذارد و آن را در نظر دارد، خود را در برابر او کوچک می‌بیند و حتی خاک پای او را نیز با ارزش می‌داند. این احساس به ویژه زمانی بروز می‌یابد که شخص در جستجوی فرصتی است که به او کمک کند تا به موفقیت و ترقی برسد.
میدهم جان و ستانم عشوه، این داد و ستد
جز که در بازار سودای تو در بازار کیست
هوش مصنوعی: من زندگی‌ام را می‌دهم و از تو نشانه‌ای زیبا می‌گیرم؛ این معامله جز در معامله عشق تو، در هیچ بازار دیگری وجود ندارد.
خواستم مردن به پیشش گفت رویش کار خود
کین نه کار توست ای جان و جهان پس کار کیست
هوش مصنوعی: خواستم بمیرم در برابر او، اما گفت که کار من نیست. پس کار کیست، ای جان و جهان؟
جان من چون چشم او بیدار شد، گیرم که هست
جان من بیمار چشمش، چشم او بیمار کیست
هوش مصنوعی: روح من زمانی که چشم او بیدار شد، از این موضوع خوشحال هستم. هرچند که روح من به خاطر چشمش بیمار است، اما آیا کسی هست که چشم او بیمار باشد؟
کاشکی دیدی، گل رخسار خود در آینه
تا بدانستی که در پای دل من، خار کیست
هوش مصنوعی: ای کاش تو هم می‌توانستی چهره زیبا و گل‌گون خود را در آینه ببینی تا متوجه می‌شدی که در دل من چه کسی در جایگاه والایی قرار دارد و چه کس دیگری مثل خار نامناسب و بی‌ارزش است.
دل ز سلمان برد و خونش خورد و می‌گوید کنون
کار عالم بین، که چون کار من بیکار کیست
هوش مصنوعی: دل از سلمان گرفت و جانش را نوشید و اکنون می‌گوید ببینید که در این دنیا چه خبر است، چون کار من بی‌کار کدام است.