گنجور

غزل شمارهٔ ۷۴

دل ز جا برخاست ما را، وصل او بر جا نشست
تا نپنداری که عشقش، در دل تنها نشست
خاست غوغایی ز قدش، در میان عاشقان
در میان ما نخواهد، هرگز این غوغا نشست
گرچه از نخل وجود من، خلالی بازماند
تا سرم باشد، نخواهم، همچو نخل، از پا نشست
مدتی شد تا دلم، در بند مشک زلف اوست
چون تواند بیش ازین، مسکین درین سودا نشست
من به وصلش کی رسم، جایی که باد صبحدم
تا به درگاهش رسد از ضعف تن، ده جا نشست
بهر دیدار جمالش، دل به راه دیده رفت
از پی دردانه و بیچاره در دریا، نشست
جز غمت، کاری نخواهد، بر ضمیر ما گذشت
جز رخت، نقشی نخواهد در خیال ما نشست
هر که را با شاهدی صحبت به خلوت داد دست
بی‌گمان با حوریی در « جنت الماوی» نشست
زینهار امروز سلمان با می و حوری نشین
چند خواهی بر امید وعده فردا نشست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل ز جا برخاست ما را، وصل او بر جا نشست
تا نپنداری که عشقش، در دل تنها نشست
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر عشق او بی‌قرار و آشفته شد، اما عشق او در دل ما ساکن و پایدار ماند. تا این‌طور فکر نکنی که عشقش فقط در دل تنهایی ما جای گرفته است.
خاست غوغایی ز قدش، در میان عاشقان
در میان ما نخواهد، هرگز این غوغا نشست
هوش مصنوعی: قد او باعث برپایی هیاهویی در دل عاشقان شده است، اما این هیاهو هرگز در میان ما آرام نخواهد گرفت.
گرچه از نخل وجود من، خلالی بازماند
تا سرم باشد، نخواهم، همچو نخل، از پا نشست
هوش مصنوعی: اگرچه از وجود من چیزی باقی مانده است، تا زمانی که زنده باشم، مانند نخل نمی‌نشینم و تسلیم نخواهم شد.
مدتی شد تا دلم، در بند مشک زلف اوست
چون تواند بیش ازین، مسکین درین سودا نشست
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که دلم درگیر زیبایی و جذابیت موهای او شده است. دیگر چگونه می‌تواند بیشتر از این، بیچاره در این عشق و آرزو باقی بماند؟
من به وصلش کی رسم، جایی که باد صبحدم
تا به درگاهش رسد از ضعف تن، ده جا نشست
هوش مصنوعی: من هرگز به وصالش نخواهم رسید، چرا که حتی باد صبحگاهی هم به درگاه او می‌رسد ولی به دلیل ضعف جسمی من، نمی‌توانم به او نزدیک شوم و مدام در جاهای مختلف می‌نشینم.
بهر دیدار جمالش، دل به راه دیده رفت
از پی دردانه و بیچاره در دریا، نشست
هوش مصنوعی: برای دیدن زیبایی‌اش، دل به سمت چشمانش رفت و به دنبال گوهری نایاب و بیچاره، در دریا نشسته است.
جز غمت، کاری نخواهد، بر ضمیر ما گذشت
جز رخت، نقشی نخواهد در خیال ما نشست
هوش مصنوعی: جز غم تو، هیچ چیز دیگری بر دل ما تأثیری نخواهد داشت و جز تصویر تو، هیچ تصویری در ذهن ما باقی نخواهد ماند.
هر که را با شاهدی صحبت به خلوت داد دست
بی‌گمان با حوریی در « جنت الماوی» نشست
هوش مصنوعی: هر کسی که با یک معشوقی در خلوت صحبت کند، بی‌شک به نوعی در بهشت به سر می‌برد و در کنار زیبایی‌های الهی قرار دارد.
زینهار امروز سلمان با می و حوری نشین
چند خواهی بر امید وعده فردا نشست
هوش مصنوعی: احتیاط کن، امروز سلمان را با شراب و زیبایی‌های بهشتی همراهی کن. چه نیازی به انتظار وعده‌های فردا داری؟

حاشیه ها

1398/09/08 00:12
b

خاست غوغایی ز قدش، در میان عاشقان
-> خاست غوغای قدش اندر میان عاشقان
نگ. پیوند به وبگاه بیرونی