غزل شمارهٔ ۷۲
در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست
با سر زلف تو نیزم، سر و کاری بودست
پیش از آن دم، که دمد، خط شب از عارض روی
از سر زلف و رخت، لیل و نهاری بودست
بی کناری و میانی و لبی، پیوسته
در میان من و تو، بوس و کناری بودست
در جهانی که نه گل بود و نه باغ و نه بهار
از گل روی توام، باغ بهاری بودست
زین همه نقش مخالف، که برانگیختهاند
شد یقینم که غرض، عرض نگاری بودست
بی گل روی تو در چشم من از باغ وجود
هر چه آید، همه خاشاکی و خاری بودست
بر من این عمر، که در غفلت و وحشت بگذشت
به دو چشم تو که خوابی و خماری بودست
ای دل، از ما ببریدی و نشستی در خاک
مگر از رهگذر مات، غباری بودست
تن به غربت، بنهادی و نیامد، سلمان
هیچ یادت که مرا یار و دیاری بودست
غزل شمارهٔ ۷۱: جان من میرقصد از شادی، مگر یار آمدهستغزل شمارهٔ ۷۳: عاشقان را شوق مستی، از شرابی دیگرست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست
با سر زلف تو نیزم، سر و کاری بودست
هوش مصنوعی: در ابتدا، من و تو توافقی داشتیم که با موهای زیبایت نیز ارتباطی وجود دارد.
پیش از آن دم، که دمد، خط شب از عارض روی
از سر زلف و رخت، لیل و نهاری بودست
هوش مصنوعی: قبل از آن لحظهای که صبح بیاید، آثار شب بر چهرهات و بر موهایت وجود داشته است، و همواره بین شب و روز در حال تغییر بودهای.
بی کناری و میانی و لبی، پیوسته
در میان من و تو، بوس و کناری بودست
هوش مصنوعی: حالت و نزدیکیت، همیشه در میان من و تو، با بوسه و نزدیکی وجود داشته است.
در جهانی که نه گل بود و نه باغ و نه بهار
از گل روی توام، باغ بهاری بودست
هوش مصنوعی: در دنیایی که خبری از گل و باغ و بهار نیست، زیبایی چهره تو مانند یک باغ بهاری میدرخشد و شور و نشاط خاصی به آن میبخشد.
زین همه نقش مخالف، که برانگیختهاند
شد یقینم که غرض، عرض نگاری بودست
هوش مصنوعی: با توجه به تمام این نقشها و تصویرهای متضاد که به وجود آمدهاند، به یقین رسیدم که هدف از این همه، فقط نشان دادن زیبایی یک متن یا تصویر بوده است.
بی گل روی تو در چشم من از باغ وجود
هر چه آید، همه خاشاکی و خاری بودست
هوش مصنوعی: در چشم من بدون زیبایی تو، هر چیزی که در جهان وجود دارد، مانند زباله و خار به نظر میرسد.
بر من این عمر، که در غفلت و وحشت بگذشت
به دو چشم تو که خوابی و خماری بودست
هوش مصنوعی: عمر من در غفلت و ترس گذشت، در حالی که چشمان تو خواب و بیخبری را نشان میدهند.
ای دل، از ما ببریدی و نشستی در خاک
مگر از رهگذر مات، غباری بودست
هوش مصنوعی: ای دل، تو از ما جدا شدی و در زمین نشستی، آیا این فقط حاصل یک لحظه بیخبر از اطرافت بود، یا اینکه واقعا به خاطر بروز یک اتفاق ناگهانی بود؟
تن به غربت، بنهادی و نیامد، سلمان
هیچ یادت که مرا یار و دیاری بودست
هوش مصنوعی: تو به غربت قدم گذاشتی و نیامدی، سلمان. آیا یادت هست که روزگاری من همراهت بودم و دیاری برایت به شمار میرفتم؟