گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰

دلی چو زلف تو سر تا به پای، جمله شکست
ز سر برآمده، در پا فتاده، رفته ز دست
ز من برید و به زلفت بریده‌ات پیوست
به پای خویش آمد به دام و شد پا بست
زهی لطافت آن قطره‌ای که مهری یافت
ربوده گشت و ز تردامنی خویش برست
تو در حجاب ز چشمم، چو ماهی اندر سی
منم اسیر به زلفت چو ماهی اندر شست
همین که چشم تو صف‌های غمزه بر هم زد
نخست قلب سلیم شکستگان بشکست
چگونه چشم تو مست است و زلفت، آشفته
چنان به روی تو آشفته‌ام به بوی تو مست
ندانم آنکه خبر هست از منت، یا نیست
که نیستم خبر، از هر چه در دو عالم هست
بیار ساقی، از آن می، که می پرستان را
به نیم جرعه دردی، کند خدای پرست
وجود خاکی سلمان، هزار باره چو خاک
به باد دادی و زان گرد، بر دلت ننشست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی چو زلف تو سر تا به پای، جمله شکست
ز سر برآمده، در پا فتاده، رفته ز دست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی‌های تو، همچون زلف‌هایت، به طور کامل شکسته است. همه چیز از دست رفته و اکنون در حالتی از ناامیدی و سرشکستگی قرار دارم.
ز من برید و به زلفت بریده‌ات پیوست
به پای خویش آمد به دام و شد پا بست
هوش مصنوعی: عشق من از من دور شد و به زلف تو پیوست. با پای خود به دام تو آمد و گرفتار شد.
زهی لطافت آن قطره‌ای که مهری یافت
ربوده گشت و ز تردامنی خویش برست
هوش مصنوعی: چه زیباست آن قطره‌ای که عشق و محبت را تجربه کرد، آن قطره از دست رهایی یافت و از تردیدی که بر او بود آزاد شد.
تو در حجاب ز چشمم، چو ماهی اندر سی
منم اسیر به زلفت چو ماهی اندر شست
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی در دریا پنهانی و من همچون ماهی در دستان تو اسیر شده‌ام.
همین که چشم تو صف‌های غمزه بر هم زد
نخست قلب سلیم شکستگان بشکست
هوش مصنوعی: به محض اینکه نگاه تو بر دل‌های عاشق تاثیر گذاشت و باعث شد که آن دل‌ها از عشق و هوس پر شود، اولین ضربه را به قلب‌های لطیف و شکست‌خورده زدی.
چگونه چشم تو مست است و زلفت، آشفته
چنان به روی تو آشفته‌ام به بوی تو مست
هوش مصنوعی: چطور چشمان تو سرمست و موهایت پريشان است؛ من هم به قدری تحت تأثیر تو هستم که مثل موهای تو به هم ریخته و سرمستم.
ندانم آنکه خبر هست از منت، یا نیست
که نیستم خبر، از هر چه در دو عالم هست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آیا کسی از نعمت‌ها و لطف‌ها خبر دارد یا ندارد، چون من از هیچ‌چیز که در این دو جهان وجود دارد، بی‌خبر هستم.
بیار ساقی، از آن می، که می پرستان را
به نیم جرعه دردی، کند خدای پرست
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آن شراب بیاور که می‌نوشان، با یک نیم جرعه از آن، می‌توانند دردهایشان را فراموش کنند و به خدا نزدیک‌تر شوند.
وجود خاکی سلمان، هزار باره چو خاک
به باد دادی و زان گرد، بر دلت ننشست
هوش مصنوعی: سلمان، وجود خاکی‌اش را بارها به باد داده و با این حال، این تجربه‌ها بر دلش تأثیری نداشته است.