گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸

من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان، عاشق و مست
گوش، بر زمزمه قول بلی
هوش، غارت زده جام الست
می‌کشندم چون سبو، دوش به دوش
می‌دهندم چو قدح، دست به دست
دیدی آن توبه سنگین مرا؟
که به یک شیشه می چون بشکست؟
رندی و عاشقی و قلاشی
هیچ شک نیست که در ما همه هست
ما همان خاک در مصطبه‌ایم
معنی و صورت ما عالی و پست
آن زمان نیز که گردیم غبار
بر در میکده خواهیم نشست
همه ذرات جهان می‌بینیم
به هوایت شده خورشید پرست
بود در بند تعلق، سلمان
به کمند تو در افتاد و برست
ذره‌ای بود و به خورشید رسید
قطره‌ای بود و به دریا پیوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان، عاشق و مست
هوش مصنوعی: ما در جایی زندگی می‌کنیم که پر از می و باده است، عاشق و سرمست هستیم و در کنار دیگران که به همین حال و هوا تعلق دارند، هستیم.
گوش، بر زمزمه قول بلی
هوش، غارت زده جام الست
هوش مصنوعی: گوش به حرف و نداهایی که می‌گوید بله بده، پر از هوش و درک هستی، اما در دنیای محبت و عاطفه مسحور و غرق شده‌ای.
می‌کشندم چون سبو، دوش به دوش
می‌دهندم چو قدح، دست به دست
هوش مصنوعی: به مانند یک سبو (پایه) مرا کنار هم می‌زنند و به صورت دسته‌جمعی با یکدیگر دست به دست می‌کنند، مانند اینکه در مهمانی‌ها لیوان‌ها رد و بدل می‌شوند.
دیدی آن توبه سنگین مرا؟
که به یک شیشه می چون بشکست؟
هوش مصنوعی: آیا تو آن توبه‌ی سنگین مرا دیدی؟ که به راحتی و تنها با یک شیشه شکست.
رندی و عاشقی و قلاشی
هیچ شک نیست که در ما همه هست
هوش مصنوعی: بی‌شک در وجود ما رندی، عاشقی و شور و نشاط وجود دارد.
ما همان خاک در مصطبه‌ایم
معنی و صورت ما عالی و پست
هوش مصنوعی: ما در حقیقت همان خاک هستیم که در جایی خاص و معتبر قرار گرفته‌ایم، بنابراین ماهیت ما هم می‌تواند عالی باشد و هم پست.
آن زمان نیز که گردیم غبار
بر در میکده خواهیم نشست
هوش مصنوعی: در آن زمان که نمی‌توانیم به جایی برویم و مشکلاتی داریم، باز هم در کنار میکده و شیرینی‌های آن خواهیم بود.
همه ذرات جهان می‌بینیم
به هوایت شده خورشید پرست
هوش مصنوعی: تمامی ذرات عالم را می‌بینیم که به عشق تو، مانند خورشید پرستش می‌کنند.
بود در بند تعلق، سلمان
به کمند تو در افتاد و برست
هوش مصنوعی: سلمان به خاطر وابستگی‌ها و احساساتش در دام گرفتار شده بود، اما با محبت تو رهایی یافت.
ذره‌ای بود و به خورشید رسید
قطره‌ای بود و به دریا پیوست
هوش مصنوعی: یک ذره کوچک به خورشید پیوست و یک قطره نیز به دریا ملحق شد.

حاشیه ها

1392/12/16 20:03
عباس بروجردی

در بیت سوم مصرع اول:
می کشندم چو سبو دوش به دوش، درست است

1393/11/04 10:02
مجتبی خراسانی

مصطبه‌ایم
میخانه میکده

1397/08/05 22:11
محمدعلی طهماسب زاده

سلمان ساوجی در هجو عبید زاکانی [را] ــ که در هجو گویی بی محابا و در هزالی بی حیا بوده است ــ این قطعه بگفت:
جهنـــــمیّ هـــــجا گـــو عبیـــــد زاکــــانی
مقـــرر است به بی دولتی و بی دینی
اگر چه نیست ز قزوین و روستا زاده است
لیـــک مــی شود اندر حدیث قزوینی
در خراسان مشهور است که فلان قزوینی شد یعنی در قهر شد و غلیظ گشت. چون این قطعه به عبید زاکانی رسید برای تعرض سلمان از قزوین به بغداد رفت اتفاقا سلمان را بر کنار دجله یافت که به حشمت تمام با جمعی از اعیان بغداد و گروهی از شعرا و ظرفا نشسته بود. پیش رفت و سلام کرد. سلمان پرسید: چه کسی و از کجا می رسی؟ گفت‌: مردی مسکینم و از ولایت قزوینم. گفت: هیچ شعر از سلمان یاد داری گفت: دارم و این دو بیت بخواند:
مــــن خراباتـــی ام و باده پرست
در خرابات مغان عاشق و مست
می کشندم چو سبو دوش به دوش
می برندم چو قدح دست به دست
پس گفت: سلمان مردی است از اهل فضل و بلاغت و مرا گمان نیست که این شعر او گفته باشد. بلکه غالب ظن من آنست که این شعر را زن او حسب الحال خود گفته است. چه اینگونه شعر به زنان نسبت کردن اولی می نماید که ایشان را دوش به دوش و دست به دست می برند. سلمان از این سخن عظیم به هم بر آمد و به غایت منفعل شد چنانکه عرق تشویر (خجلت) از جبین او روان گشت و به فراست دریافت که او عبید زاکانی است سوگندش داد که تو فلان نیستی؟ گفت: هستم، پس با سلمان آغاز عتاب کرد که تو خود را مردی فاضل و دانا می گیری کسی را که هرگز ندیده ای و حقیقت حال او ندانسته و میان تو و او، کلفتی که موجب مذمت باشد واقع نشده، هجو کردن چه معنی دارد؟ من عزیمت بغداد خاص از برای گوشمال تو کرده بودم و می خواستم که تو را در مجلس پادشاه سزا دهم لیکن طالع تو قوی بود که بر کنار دجله به چنگ من افتادی تا اندکی دل به تو پرداختم و تو را قدری متاثر ساختم سلمان برخاست و عذر او بخواست و با او معانقه کرد و به خانه برد و بر روی وی صحبت ها بر آورد.

لطایف الطوایف، مولانا فخرالدین علی صفی به اهتمام احمد گلچین معانی، صفحه 227 و 228

پیوند به وبگاه بیرونی

1399/02/07 13:05
مبین

در مصراع دوم بیت دوم به نظر "هوش، غارت زده از جام الست" صحیح تر است.
همچنین در مصراع اول بیت سوم "چو" به جای "چون" مناسب تر است.