گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹

جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب
تا گل رنگین نبالد، خوش ننالد عندلیب
عود خشکم؛ آتش جانسوز می‌باید، مرا
تا ز طیب جان، دماغ حاضران گردد، رَطیب
دولت بوسیدن پایش ندارد، هر کسی
این سعادت نیست، الا در سر زلف حبیب
چشم دار آخر دمی، با ما، که بادا گوش دار
ایزد از چشم بدانت، اول از چشم رقیب
خیز و بر ما عرضه کن ایمان، از آن عارض که باز
در میان آورد زلفت، رسم زُنّار و صلیب
بی‌تو جان، در تن به جایی بس غریب افتاده است
جان من دانی به تنها چون بُوَد حال غریب؟
دست بیماران گرفتن، بر طبیبان واجب است
من ز پا افتاده‌ام، دستم نمی‌گیرد طبیب
گفتمش هرگز نشد کامیم، حاصل، زان دهن
از وصالت نیست گویی، هیچ سلمان را نصیب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب
تا گل رنگین نبالد، خوش ننالد عندلیب
هوش مصنوعی: زندگی و شادابی تنها زمانی به انسان دست می‌دهد که در کنار محبوبش باشد؛ مانند گل‌های رنگارنگ که به خاطر بوی دوست می‌شکفند و بلبل هم فقط در چنین شرایطی خوش‌نوازی می‌کند.
عود خشکم؛ آتش جانسوز می‌باید، مرا
تا ز طیب جان، دماغ حاضران گردد، رَطیب
هوش مصنوعی: من احساس می‌کنم که برای زنده ماندن و به اشتراک گذاشتن وجود و زیبایی‌ام، نیاز به آتش و شور و حال دارم. این آتش باید جان‌سوز باشد تا بتوانم روح و جوهره‌ای خوب و خوشبو را به دیگران منتقل کنم.
دولت بوسیدن پایش ندارد، هر کسی
این سعادت نیست، الا در سر زلف حبیب
هوش مصنوعی: خوشبختی بوسیدن پای او نصیب هر کسی نمی‌شود و این شانس را تنها در سایه محبت و زیبایی محبوب می‌توان یافت.
چشم دار آخر دمی، با ما، که بادا گوش دار
ایزد از چشم بدانت، اول از چشم رقیب
هوش مصنوعی: لحظه‌ای با ما باش و مراقب باش که نگاه بدی از سوی رقیبان وجود دارد و از چشم خداوند نیز در امان نیستی.
خیز و بر ما عرضه کن ایمان، از آن عارض که باز
در میان آورد زلفت، رسم زُنّار و صلیب
هوش مصنوعی: برو و به ما ایمان و信心 نشان بده، از آن زیبایی که دوباره با موهایت در میان می‌آوری، نشانه‌ای از ناز و محبت.
بی‌تو جان، در تن به جایی بس غریب افتاده است
جان من دانی به تنها چون بُوَد حال غریب؟
هوش مصنوعی: بدون تو، جانم در بدن مثل جایی بسیار غریب و دور افتاده است. تو می‌دانی حال و روز یک جن را وقتی که تنها باشد چطور است؟
دست بیماران گرفتن، بر طبیبان واجب است
من ز پا افتاده‌ام، دستم نمی‌گیرد طبیب
هوش مصنوعی: کمک و حمایت کردن از بیماران بر پزشکان لازم و ضروری است. اما من که در حال حاضر به خاطر بیماری ناتوان شده‌ام، پزشک دستم را نمی‌گیرد و به من کمک نمی‌کند.
گفتمش هرگز نشد کامیم، حاصل، زان دهن
از وصالت نیست گویی، هیچ سلمان را نصیب
هوش مصنوعی: به او گفتم که هرگز به آرزویم نرسیدم، به نظر می‌رسد که از دهان تو چیزی به من نمی‌رسد و به سلمان نیز هیچ بهره‌ای نخواهد رسید.

حاشیه ها

1391/05/09 15:08
محمد

قافیه بیت دوم رطیب است نه ز طیب
به نظرم این اشکال نرم افزار ocr هستش
رطیب و عود خشک در این بیت متضاد هستند و به معنا نزدیک تره

1393/03/15 06:06
مهرنوش

بیت ششم، مصرع دوم: جن-> جان

1393/03/15 06:06
مهرنوش

بیت پنجم مصرع دوم : ز ناز -> زُنار

1399/02/17 08:05
سام

جان نیاید در نشاط الا که بر بوی حبیب
تا گل رنگین نیابد خوش ننالد عندلیب
عود خوشگم آتش جان سوز میباید مرا
تا زطیب جان دماغ حاضران گردد رطیب
....
....
خیز ‌بر‌ ما عرضه کن ایمان از آن عارض که باز
در میان آورد زلفت رسم زنار و صلیب
بی تو جان در تن بجائی بس غریب افتاده است
جان من دانی به تنها چون بود حال غریب
...
گفت کامت بر نیاید تا نیاید جان بلب
خوش برای جان که آمد وعده جانان قریب(از قلم افتاده بود)
...
در مصراع دوم از بیت اول ‘نیابد’ صحیح است.
در مصراع دوم از بیت دوم ‘ رطیب’
در مصراع اول از بیت پنجم ‘خیز بر ما عرضه کن’(واو بعد از خیز اضافه است) در همین بیت از مصراع دوم ‘ زنار ‘ صحیح است.
بیت ششم در ابتدای مصراع دوم ‘ جان’.
بیت :گفت کامت بر نیاید.... هم به کلی از قلم افتاده بود.
من کامل بیت ها را درج کردم تا عزیزان برای تطبیق سره از ناسره دچار زحمت نشوند.و لذت خواندن از بین نرود.
ماخذ: دیوان سلمان از انتشارات صفی علیشاه با مقدمه دکتر تقی تفضّلی و اهتمام منصور مشفق