غزل شمارهٔ ۲۵۲
در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش
میکشیدند مرا چون سر زلف تو به دوش
دیدم از باده نوشین و لب نوش لبان
بزم رندان خرابات پر از «نوشانوش»
قصه حال پریشان من امشب زغمت
به درازی چو سر زلف تو بگذشت ز دوش
عاقلا پند من بیدل بیهوش مده
می به من ده که ندارم سر عقل و دل و هوش
در خرابات مغان دلق مرقع نخرند
برو ای خواجه برو دلق مرقع بفروش
جامه زرق و لباسات در این ره عیب است
آشکارا چه کنی خرقه قبا ساز و بپوش
گر چو شمعت بکشد یار از و روی متاب
ور چو چنگت بزند دوست ز دستش مخروش
آتش شوق رخت جرعه صفت سلمان را
آبرو ریخته بر خاک در باده فروش
غزل شمارهٔ ۲۵۱: ما از در او دور و چنین بر در و بامشغزل شمارهٔ ۲۵۳: عارفا لعل لبش می میدهد هشیار باش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش
میکشیدند مرا چون سر زلف تو به دوش
هوش مصنوعی: در میخانه، عدهای مست و شاداب شب گذشته مرا به راحتی به حالتی شبیه به موهای تو میکشیدند.
دیدم از باده نوشین و لب نوش لبان
بزم رندان خرابات پر از «نوشانوش»
هوش مصنوعی: در میخانه، دیدم که از شراب خوشمزه و لبهای زیبا، بزم جوانان پر از شادی و لذت است.
قصه حال پریشان من امشب زغمت
به درازی چو سر زلف تو بگذشت ز دوش
هوش مصنوعی: حالت نگرانکننده من در این شب آنقدر طولانی بود که مثل بلندی موهای تو از غم گذشت.
عاقلا پند من بیدل بیهوش مده
می به من ده که ندارم سر عقل و دل و هوش
هوش مصنوعی: عاقلانه است که به من نصیحت نکنید، زیرا من در حالتی هستم که توانایی فکر کردن و درک کردن را ندارم. به جای این، نوشیدنی به من بدهید، چون به من اصلاً عقل و دل و هوش برای تفکر نمیرسد.
در خرابات مغان دلق مرقع نخرند
برو ای خواجه برو دلق مرقع بفروش
هوش مصنوعی: در میخانههای مغان، لباسهای پاره و زشت نمیفروشند. ای آقا، برو! برو و آن لباس کهنه و پاره را بفروش.
جامه زرق و لباسات در این ره عیب است
آشکارا چه کنی خرقه قبا ساز و بپوش
هوش مصنوعی: لباسهای زیبا و زرق و برقدار در این مسیر عیب و نقصی واضح به شمار میآید. پس چه باید کرد؟ چارهاش این است که لباسهای ساده و زاهدانه بپوشی.
گر چو شمعت بکشد یار از و روی متاب
ور چو چنگت بزند دوست ز دستش مخروش
هوش مصنوعی: اگر محبوب تو مانند شمع بر خویش سایه افکند، روی خود را برنگردان. اما اگر دوستی چون چنگ به تو برخورد کند، از دستش نرنج.
آتش شوق رخت جرعه صفت سلمان را
آبرو ریخته بر خاک در باده فروش
هوش مصنوعی: آتش عشق تو نام و حیثیت سلمان را در برابر فروشنده باده به زمین انداخته است.
حاشیه ها
1388/08/20 16:11
mareshtani
mesraje awale beide dowom(didam)1
lotafan as mesraje shashom(tscho)ra hasfnomajed
mesraje dowome beide panjom(boro ai khwaja berun)2
mesraje awale beide shashom(lebasseto)3
---
پاسخ: با تشکر، مطابق نظر شما در مورد اول «دیدهام» با «دیدم» جایگزین شد. در باقی موارد اشکالی ندیدیم. «چو» در مورد دوم زاید نیست، «برو»ی دوم در مورد سوم میتواند برای تأکید آمده باشد، «لباسات» صحیح است، با لغتنامه چک کنید.
1398/10/23 01:12
برو ای خواجه برو دلق مرقع مفروش----به معنا ی شعر بیشتر می آید