غزل شمارهٔ ۲۴۲
میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر؟
دیده میبندم ولی از عکس خورشید بلند
در درون میافتد از دیوار کوتاهم دگر
هست در من آتشی سوزان، نمیدانم که چیست؟
این قدر دانم که همچون شمع میکاهم دگر
هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم
تازه میگردد هوای هر سحرگاهم دگر
زندگانی در فراقت گر چنین خواهد گذشت
بعد ازینم زندگانی بس نمیخواهم دگر
همچو خاکم بر سر راه صبوری معتکف
باد بر بوی تو خواهد بردن از راهم دگر
یار گندمگون خرمن سوز سنبل موی من
جو به جو بر باد خواهد داد چون کاهم دگر
ساقیا از آب رز یک جرعه بر خاکم فشان
هان که درخواهد گرفتن آتشین آهم دگر
در ازل خاک وجود من به می گل کردهاند
منع میخوردن مکن سلمان به اکراهم دگر!
غزل شمارهٔ ۲۴۱: چوگان زلفش از من دل برد گو ببرغزل شمارهٔ ۲۴۳: یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر؟
هوش مصنوعی: خواب و خیال چشمان عاشقش مرا از مسیرم منحرف کرده است. نمیدانم این احساس ناگهانی از کجا به سراغم آمده است.
دیده میبندم ولی از عکس خورشید بلند
در درون میافتد از دیوار کوتاهم دگر
هوش مصنوعی: چشمهایم را میبندم، اما تصویر روشنی که همچون خورشید درونم هست، از دیوار کوچکم میریزد و نمیتواند پنهان بماند.
هست در من آتشی سوزان، نمیدانم که چیست؟
این قدر دانم که همچون شمع میکاهم دگر
هوش مصنوعی: در درون من حسی عمیق و سوزان وجود دارد که نمیتوانم به درستی آن را بشناسم. تنها میدانم که مثل شمع، به مرور ذرهذره میسوزم و از بین میروم.
هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم
تازه میگردد هوای هر سحرگاهم دگر
هوش مصنوعی: هر شب میگویم که فردا از این فکر و حال نجات مییابم، اما هر صبح دوباره دلم برای این احساس تازگی پیدا میکند.
زندگانی در فراقت گر چنین خواهد گذشت
بعد ازینم زندگانی بس نمیخواهم دگر
هوش مصنوعی: اگر زندگانی من اینگونه در دوری تو ادامه پیدا کند، دیگر زندگی را نمیخواهم.
همچو خاکم بر سر راه صبوری معتکف
باد بر بوی تو خواهد بردن از راهم دگر
هوش مصنوعی: من مانند خاکی هستم که بر سر راه صبر نشستهام و در حودت به بوی تو، ناچار در مسیرم تغییر ایجاد خواهد شد.
یار گندمگون خرمن سوز سنبل موی من
جو به جو بر باد خواهد داد چون کاهم دگر
هوش مصنوعی: دوست من با رنگ گندمی و زیباییاش مانند سنبل، موهای من را یکیک به باد خواهد داد، چون دیگر از من چیزی باقی نمانده است.
ساقیا از آب رز یک جرعه بر خاکم فشان
هان که درخواهد گرفتن آتشین آهم دگر
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آب گلسرخ یک جرعه بر زمین من بریز، که آتشین آهی که در دل دارم، دیگر تاب نگهداشتن ندارد.
در ازل خاک وجود من به می گل کردهاند
منع میخوردن مکن سلمان به اکراهم دگر!
هوش مصنوعی: در ابتدای خلقت، وجود من از خاک و گل ساخته شده است. ای سلمان، دیگر تحت فشار و اجبار، از نوشیدن می خودداری نکن!
حاشیه ها
1388/08/16 22:11
mareshtani
mesraje dowome beide sowom(anqadardanam)1
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
1388/08/16 22:11
mareshtani
m1 b8(as abe rasjak)2
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.