غزل شمارهٔ ۲۴۳
یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور
سایهوار از آفتابی ناگهان افتاده دور
ما چو اشکیم از فراقش مانده در خون جگر
برکناری وز میان مردمان افتاده دور
رحمتی ای همرهان، آخر که جای رحمت است
بر غریبی ناتوان، از کاروان افتاده دور
چون کنم یاران، که من بیمار و مرکب ناتوان؟
جان به لب نزدیک و راهی در میان افتاده دور
بینوا چون بلبلم، بیبرگ چون شاخ درخت
کز جمال گل بود، در مهرگان افتاده دور
بیخم ابروی او پیوسته نالان میروم
راست چون تیری که باشد از کمان افتاده دور
من چو پیکان زیر پی، پیمودهام روی زمین
بوده جویای نشانش، وز نشان افتاده دور
ما نمیبینیم عالم جز به نور طلعتت
گرچه از ماهی چو ماه از آسمان افتاده دور
آنچنان کانداخت چشم بد مرا دور از رخت
باد چشم بد ز رویت آنچنان افتاده دور
دی خیالت گفت: سلمان حال تنهاییت چیست؟
چون بود حال تن تنها، ز جان افتاده دور
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور
سایهوار از آفتابی ناگهان افتاده دور
هوش مصنوعی: پروردگار، ما هستیم که از روح جهان دور شدهایم، مانند سایهای که به ناگاه از آفتاب دور افتاده است.
ما چو اشکیم از فراقش مانده در خون جگر
برکناری وز میان مردمان افتاده دور
هوش مصنوعی: ما مانند اشکهایی هستیم که از جدایی او به درد دل دچار شدهاند و از جمع مردم جدا شدهایم و در گوشهای از غم و اندوه خود رنج میبریم.
رحمتی ای همرهان، آخر که جای رحمت است
بر غریبی ناتوان، از کاروان افتاده دور
هوش مصنوعی: ای همراهان مهربان، کجاست آن رحمت که برای کسی مثل من، که از کاروان دور افتاده و در این سرزمین غریب و ناتوان است، ایجاد میشود؟
چون کنم یاران، که من بیمار و مرکب ناتوان؟
جان به لب نزدیک و راهی در میان افتاده دور
هوش مصنوعی: چطور میتوانم با دوستانم همراه شوم وقتی که خودم بیمار و ناتوانم؟ جانم به لب رسیده و راهی که در پیش دارم بسیار دور است.
بینوا چون بلبلم، بیبرگ چون شاخ درخت
کز جمال گل بود، در مهرگان افتاده دور
هوش مصنوعی: من هم مانند بلبل در غم و اندوه هستم و همچون شاخهی درختی بیبرگ به نظر میرسیم؛ چرا که از زیبایی گلها تنها یادگاری در دل داریم و در مهرگان به دور از آن زیباییها هستیم.
بیخم ابروی او پیوسته نالان میروم
راست چون تیری که باشد از کمان افتاده دور
هوش مصنوعی: من همیشه در حال نالیدن و غمگینی هستم، درست مثل تیری که از کمان رها شده و به دور افتاده است. ابروی معشوقم باعث شده که دلم شاد نباشد و به همین خاطر، با دل شکسته و غمگین به پیش میروم.
من چو پیکان زیر پی، پیمودهام روی زمین
بوده جویای نشانش، وز نشان افتاده دور
هوش مصنوعی: من مانند پیکانی که زیر پا قرار دارد، در زمین سفر کردهام و در جستجوی نشانی از او هستم، اما از نشانهاش دور افتادهام.
ما نمیبینیم عالم جز به نور طلعتت
گرچه از ماهی چو ماه از آسمان افتاده دور
هوش مصنوعی: ما جز به زیبایی تو چیزی نمیبینیم، حتی اگر ماهی مانند ماه از آسمان دور شده باشد.
آنچنان کانداخت چشم بد مرا دور از رخت
باد چشم بد ز رویت آنچنان افتاده دور
هوش مصنوعی: چنانکه چشم بد از من دور شده، با دوری تو نیز چشم بد از وجود تو فاصله گرفته است.
دی خیالت گفت: سلمان حال تنهاییت چیست؟
چون بود حال تن تنها، ز جان افتاده دور
هوش مصنوعی: در روزی خیالی از تو یاد کرد و از سلمان پرسید که حال و روز تنهاییات چگونه است؟ چون حال و روز یک نفر تنها، از جانش هم دور میشود.