گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۲

مرا که نقش خیال تو در درون آید
عجب مدار ز اشکم که لاله گون آید
وثاق توست درونم، نمی‌دهد دل بار
که جز خیال تو غیری اندرون آید
کسی به بوی وصال تو تازه دارد جان
که همچو گل ز هوایت ز خود برون آید
هزا نقش به دستان برآورم هر دم
بدان هوس که نگارم بدست چون آید
ز غصه شد جگرم خون چو مشک و می‌ترسم
که گر نفس زنم از غصه بوی خون آید
شب است و بادیه و باد و من چنین گمره
مگر سعادتی از غیب رهنمون آید
قبول خاک کف پایت افتد ار سر من
به خاک پای تو کز دوش سر نگون آید
حدیث زلف چو زنجیرت ارکند سلمان
به هیچ در سخنی کز سر جنون آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا که نقش خیال تو در درون آید
عجب مدار ز اشکم که لاله گون آید
هوش مصنوعی: هنگامی که تصویر تو در دل من جای می‌گیرد، جای تعجب نیست اگر اشک‌های من مانند گل لاله رنگین شود.
وثاق توست درونم، نمی‌دهد دل بار
که جز خیال تو غیری اندرون آید
هوش مصنوعی: درون من به واسطه‌ی عشق و محبت تو محکم شده است و دلم نمی‌گذارد که کسی غیر از تو به فکر من بیفتد.
کسی به بوی وصال تو تازه دارد جان
که همچو گل ز هوایت ز خود برون آید
هوش مصنوعی: کسی که به عطر و بوی عشق تو عطرآگین شده باشد، مانند گلی است که از شدت عشق تو، از خود بیخود شده و جان تازه‌ای یافته است.
هزا نقش به دستان برآورم هر دم
بدان هوس که نگارم بدست چون آید
هوش مصنوعی: هر لحظه نقشی را با دستانم می‌سازم، به امید آن که محبوبم به دستان من بیفتد.
ز غصه شد جگرم خون چو مشک و می‌ترسم
که گر نفس زنم از غصه بوی خون آید
هوش مصنوعی: از ناراحتی جگرم به شدت داغ و دردمند شده، مثل مشک که بوی قوی دارد. می‌ترسم که اگر دم بزنم یا نفس بکشم، بوی خون از این درد و غم برآید.
شب است و بادیه و باد و من چنین گمره
مگر سعادتی از غیب رهنمون آید
هوش مصنوعی: شب است و من در بیابان در حال گمراهی و سرگردانی هستم. تنها امیدم این است که شاید لطفی از جانب غیب به من برسد و مرا راهنمایی کند.
قبول خاک کف پایت افتد ار سر من
به خاک پای تو کز دوش سر نگون آید
هوش مصنوعی: اگر سر من به خاک پای تو بیفتد، برایم قابل قبول است، چرا که از دوش من سرنگونی به وجود خواهد آمد.
حدیث زلف چو زنجیرت ارکند سلمان
به هیچ در سخنی کز سر جنون آید
هوش مصنوعی: اگر زلف تو همچون زنجیری سلمان را گرفتار کند، هیچ سخنی که از سر جنون برآید، اهمیت ندارد.

حاشیه ها

1392/05/02 10:08

کلمه اول مصرع اول بیت چهارم
به نظر من هزار بوده است ولی در تایپ اشتباه درج شده