گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۹

صفت خرابی دل، به حدیث کی درآید؟
سخن درون عاشق، به زبان کجا برآید؟
چو قلم به دست گیرم که حکایتت نویسم
سخنم رسد به پایان و قلم به سر درآید
سر من فدای زلفت، که ز خاک کشتگانش
همه گرد مشک خیزد، همه بوی عنبر آید
به تصور خیالت، نرود به خواب چشمم
که به چشم من خیال تو ز خواب خوشتر آید
به قلندری ملامت، چه کنی من گدا را؟
که سکندر ار بکوی تو رسد قلندر آید
اگرم به لب رسد جان، به خدا که نیست ممکن
که بجز خیال رویت، دگریم بر سر آید

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صفت خرابی دل، به حدیث کی درآید؟
سخن درون عاشق، به زبان کجا برآید؟
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه نمی‌توان وصف دل شکسته را در کلمات گنجاند. احساسات عاشق چنان عمیق و پیچیده‌اند که بیان آن‌ها به آسانی امکان‌پذیر نیست.
چو قلم به دست گیرم که حکایتت نویسم
سخنم رسد به پایان و قلم به سر درآید
هوش مصنوعی: وقتی قلم را به دست می‌گیرم تا داستان تو را بنویسم، سخن من به انتها می‌رسد و قلم هر چه بخواهد تمام می‌شود.
سر من فدای زلفت، که ز خاک کشتگانش
همه گرد مشک خیزد، همه بوی عنبر آید
هوش مصنوعی: سر من فدای موهایت، چون از خاک افرادی که در عشق تو جان باخته‌اند، همه بوی خوش و عطر مشک به مشام می‌رسد و عطر عنبر می‌وزد.
به تصور خیالت، نرود به خواب چشمم
که به چشم من خیال تو ز خواب خوشتر آید
هوش مصنوعی: چشمم به خواب نمی‌رود زیرا خیال تو در ذهنم خیلی دلکش‌تر از خواب شیرین است.
به قلندری ملامت، چه کنی من گدا را؟
که سکندر ار بکوی تو رسد قلندر آید
هوش مصنوعی: اگر کسی مثل من که بی‌نوا و نیازمند است، به خاطر رفتارهای وشوخی‌های قلندران مورد سرزنش قرار گیرد، چه کار می‌توانم بکنم؟ چون اگر سکندر به سوی تو بیاید، حتماً یک قلندر هم خواهد آمد.
اگرم به لب رسد جان، به خدا که نیست ممکن
که بجز خیال رویت، دگریم بر سر آید
هوش مصنوعی: اگرچه جانم به لب رسیده است، به خدا نمی‌شود که جز خیال چهره‌ات، کسی دیگر به ذهنم بیفتد.

حاشیه ها

1388/08/15 22:11
mareshtani

mesraje dowome beide akhir(barsar)1
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.