گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۸

چون خاک شوم وز گل من خار برآید
زان خار ببوی تو همه گل ببر آید
از عمر بسی رفت و ندانم که چه باقی است
وین نیز به هر نوع که باشد به سر آید
هر جا که ز خاک سر کوی تو کنم یاد
زان خاک همه خون دل و دیده برآید
گر خاک سر کوی تو چون مشک ببویند
زان خاک معطر همه بوی جگر آید
پیوسته جمال تو بود در نظر من
خود غیر جمال تو مرا در نظر آید
کار من سودا زده عشق است و ز سلمان
جز عشق مپندار که کاری دگر آید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون خاک شوم وز گل من خار برآید
زان خار ببوی تو همه گل ببر آید
هوش مصنوعی: وقتی که به خاک تبدیل شوم و از گلم خارهایی بیرون بیایند، از بوی تو همه گل‌ها به وجود خواهند آمد.
از عمر بسی رفت و ندانم که چه باقی است
وین نیز به هر نوع که باشد به سر آید
هوش مصنوعی: از عمر انسان زمان زیادی گذشته و نمی‌دانم چه چیزهایی از آن باقی مانده است، و این زندگی هم به هر طریقی که باشد، به پایان خواهد رسید.
هر جا که ز خاک سر کوی تو کنم یاد
زان خاک همه خون دل و دیده برآید
هوش مصنوعی: هر جا که به یاد کوی تو از خاک آنجا یاد کنم، از آن خاک تنها خون دل و اشک چشم من برمی‌خیزد.
گر خاک سر کوی تو چون مشک ببویند
زان خاک معطر همه بوی جگر آید
هوش مصنوعی: اگر خاک سر کوی تو را مانند مشک استشمام کنند، بوی آن خاک معطر، عطر جگر را به مشام می‌رساند.
پیوسته جمال تو بود در نظر من
خود غیر جمال تو مرا در نظر آید
هوش مصنوعی: همیشه زیبایی تو در نظر من بوده است و هر چیز دیگری غیر از زیبایی تو برایم قابل دیدن نیست.
کار من سودا زده عشق است و ز سلمان
جز عشق مپندار که کاری دگر آید
هوش مصنوعی: من گرفتار عشق هستم و از سلمان تنها عشق و علاقه را بدانم و هیچ کار دیگری از او انتظار نداشته باشم.