غزل شمارهٔ ۲۲۴
مرا از آینهٔ سخت روی سخت آید
که در برابر روی تو روی بنماید
چو شانه دست به دندان اگر برم شاید
که شانه در سر زلف تو دست میساید
لطیفهایست دهان تو تا که دریابد
دقیقهایست میان تو تا که بگشاید
عروس گل ز جمال تو چون خجل نشود
سپیده دم که به گلگونه رخ بیاراید
سر مرا ز سعادت به دولت عشقت
جز آستان درت هیچ در نمیباید
عروس خاطر سلمان که با لبت پیوند
کند هر آیینه زین گونه گوهری زاید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا از آینهٔ سخت روی سخت آید
که در برابر روی تو روی بنماید
هوش مصنوعی: من از اینکه آینهای سرد و سخت تصویر من را نشان دهد، ناراضیام؛ زیرا این آینه در مقابل چهرهٔ تو تصویری از من را به نمایش میگذارد.
چو شانه دست به دندان اگر برم شاید
که شانه در سر زلف تو دست میساید
هوش مصنوعی: اگر با دندان به شانهام دست بزنم، شاید شانه به موی تو برخورد کند و نرم و آرام شود.
لطیفهایست دهان تو تا که دریابد
دقیقهایست میان تو تا که بگشاید
هوش مصنوعی: لبخند تو همچون لطیفهای است که وقتی کسی آن را درک کند، میتواند لحظهای را در میان خود احساس کند و این احساس را به اشتراک بگذارد.
عروس گل ز جمال تو چون خجل نشود
سپیده دم که به گلگونه رخ بیاراید
هوش مصنوعی: عروس گل از زیبایی تو شرمنده نمیشود، چون صبحگاه با رنگ گل مانند چهره تو زینت مییابد.
سر مرا ز سعادت به دولت عشقت
جز آستان درت هیچ در نمیباید
هوش مصنوعی: تنها چیزی که برای سعادت من از عشق تو لازم است، فقط درگاه توست و هیچ چیز دیگری نمیخواهم.
عروس خاطر سلمان که با لبت پیوند
کند هر آیینه زین گونه گوهری زاید
هوش مصنوعی: عروسی که فکر سلمان را مشغول کرده، هر زمان که لبش را باز کند، مانند این است که گوهر با ارزشی از دل او بیرون میآید.