غزل شمارهٔ ۲۲۲
چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید؟
یا ز نادیدنت این دیده غم دیده چه دید؟
به امیدی که رسد در تو دل خام طمع
سالها دیگ هوس پخت و به آخر نرسید
قصه این دل دیوانه درازست و مپرس:
که در آن سلسله زلف پریشان چه کشید؟
قصه راز تو مردیم و نگفتیم به کس
بشنو این قصه که هرگز به جهان کس نشنید
عاشق صورت توست آینه و این صورت
هست در چهره آیینه چو خورشید پدید
سر زلف تو مرا توبه ناموس شکست
چشم مست تو مرا پرده سالوس درید
جرعه در دور تو رسمی است که نتوان انداخت
خرقه در عهد تو عیبی است که نتوان پوشید
دشمنان گر همه کردند زبان چون شمشیر
نیست ممکن که مرا از تو توانند برید
خواست تا شرح فراق تو نویسد سلمان
حال دل در قلم آمد ز قلم خون بچکید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید؟
یا ز نادیدنت این دیده غم دیده چه دید؟
هوش مصنوعی: چگونه احساسات خود را بیان کنم وقتی که دل به خاطر دوری تو چقدر رنج کشیده است؟ یا این چشمها که از نبود تو در غم هستند، چه دیدهاند؟
به امیدی که رسد در تو دل خام طمع
سالها دیگ هوس پخت و به آخر نرسید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی برای رسیدن به آرزوها و خواستههایش سالها انتظار کشیده، اما در نهایت به هدف خود نمیرسد و دلش هنوز هم درگیر امید و آرزوهایش باقی میماند.
قصه این دل دیوانه درازست و مپرس:
که در آن سلسله زلف پریشان چه کشید؟
هوش مصنوعی: داستان این دل دیوانه بسیار طولانی است و نیازی نیست بپرسی که در میان این زلفهای پریشان چه مصیبتها و رنجهایی را تجربه کردهایم.
قصه راز تو مردیم و نگفتیم به کس
بشنو این قصه که هرگز به جهان کس نشنید
هوش مصنوعی: ما به خاطر راز تو جان سپردیم و به هیچکس چیزی نگفتیم. این داستان را بشنو که هیچکس در جهان هرگز چیزی از آن نشنیده است.
عاشق صورت توست آینه و این صورت
هست در چهره آیینه چو خورشید پدید
هوش مصنوعی: آینه به شدت به چهره زیبای تو علاقهمند است و همانند خورشید که در آسمان میدرخشد، زیبایی تو نیز در چهره آینه نمایان است.
سر زلف تو مرا توبه ناموس شکست
چشم مست تو مرا پرده سالوس درید
هوش مصنوعی: موهای تو باعث شده که من به قوانین و عهدهایم بیاعتنا شوم و چشم مست تو پردهی فریب و نیرنگ را کنار زده است.
جرعه در دور تو رسمی است که نتوان انداخت
خرقه در عهد تو عیبی است که نتوان پوشید
هوش مصنوعی: نوشیدن جام در کنار تو یک سنت است که نمیتوان نادیدهاش گرفت، و در رابطه با تو، نادیده گرفتن عیوب امری است که قابل پذیرش نیست.
دشمنان گر همه کردند زبان چون شمشیر
نیست ممکن که مرا از تو توانند برید
هوش مصنوعی: اگرچه دشمنان همه زبان به تندی باز کنند و به من حملهور شوند، اما همچنان نمیتوانند مرا از تو جدا کنند؛ زیرا پیوند من با تو قویتر از هر شمشیری است.
خواست تا شرح فراق تو نویسد سلمان
حال دل در قلم آمد ز قلم خون بچکید
هوش مصنوعی: سلمان خواست تا در مورد جدایی تو بنویسد، اما وقتی دلش را روی کاغذ ریخت، قلمش بر اثر احساسات شدید، خون گریه کرد.
حاشیه ها
1388/08/15 21:11
mareshtani
mesraje awale beide dowom(khm tama)1
mesraje awale beide hashtom(tschun shamsher)2
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.