غزل شمارهٔ ۲۱۴
گرز خورشید جمالت ذرهای پیدا شود
هر دو عالم در هوایش، ذرهسان دروا شود
شمع دیدارش اگر از نور تجلی پرتوی
افکند بر کوه، چون پروانه نا پروا شود
عاشق صادق چه داند کعبه و بتخانه چیست؟
هر کجا یابد نشان یار خود آنجا شود
در شب هجرش به بوی وعده فردای وصل
حالیا جان میدهم تا صبح تا فردا شود
صد هزار آیینه دارد شاهد مه روی من
رو به هر آیینه کارد جان درو پیدا شود
در سرم سودای زلف توست و میدانم یقین
کاین سر سودایی من، در سر سودا شود
خرقه سالوس بر خواهم کشید از سر ولی
ترسم این زنار گبری در میان رسوا شود
میزنندم بر درش، چون حلقه و من همچنان
همتی در بسته باشد تا که این در، وا شود
غزل شمارهٔ ۲۱۳: آن سرو بین که باز چه رعنا همی رودغزل شمارهٔ ۲۱۵: آن که باشد که تو را بیند و عاشق نشود؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرز خورشید جمالت ذرهای پیدا شود
هر دو عالم در هوایش، ذرهسان دروا شود
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو مانند گرز خورشید، حتی به مقدار اندکی درخشش پیدا کند، هر دو جهان در عشق و محبت آن غرق میشوند و به مانند ذرهای از آن به سوی تو جذب خواهند شد.
شمع دیدارش اگر از نور تجلی پرتوی
افکند بر کوه، چون پروانه نا پروا شود
هوش مصنوعی: اگر نوری که از وجود او میتابد به کوه بیفتد، مانند پروانهای بیپروا به دور آن خواهد چرخید.
عاشق صادق چه داند کعبه و بتخانه چیست؟
هر کجا یابد نشان یار خود آنجا شود
هوش مصنوعی: عاشق واقعی اهمیت مکانهایی مانند کعبه یا بتخانه را نمیداند. او هر جا که نشانهای از معشوقش پیدا کند، همان جا میرود و در آنجا حضور مییابد.
در شب هجرش به بوی وعده فردای وصل
حالیا جان میدهم تا صبح تا فردا شود
هوش مصنوعی: در شبی که دوری او را میگذرانم، به یاد وعدهای که برای دیدار دوبارهاش دارم، اکنون خود را فدای آن میکنم تا صبح فرا برسد و دوباره به هم برسیم.
صد هزار آیینه دارد شاهد مه روی من
رو به هر آیینه کارد جان درو پیدا شود
هوش مصنوعی: شاهد زیباروی من به مانند صد هزار آینه است. هر کجا که به خود بنگرد، درد و کشتن جان در آن آینهها نمایان میشود.
در سرم سودای زلف توست و میدانم یقین
کاین سر سودایی من، در سر سودا شود
هوش مصنوعی: در دل من عشق به گیسوی تو زنده است و میدانم که این اشتیاق و جنون در سر من، به یک روزی به حقیقت خواهد پیوست.
خرقه سالوس بر خواهم کشید از سر ولی
ترسم این زنار گبری در میان رسوا شود
هوش مصنوعی: من میخواهم لباس ریاکاری را از سر بردارم، اما نگرانم که این زنجیر کفرآمیز در میان، مرا رسوا کند.
میزنندم بر درش، چون حلقه و من همچنان
همتی در بسته باشد تا که این در، وا شود
هوش مصنوعی: من به در خانهاش میزنم، مانند حلقهای که به در آویزان است، اما همچنان ارادهام بسته و محدود است تا زمانی که آن در گشوده شود.
حاشیه ها
1388/08/15 20:11
mareshtani
mesraje awale beide shashom(saudaje solfe tost)mesraje dowome beide akhir(take in dar)1
---
پاسخ: با تشکر، مورد اول صحیح است (شاید شما اعتقاد دارید «توست» باید «تست» نوشته شود که این صحیح نیست)، در مورد دوم «تا». اضافه شد، هر چند به نظرم مصرع تا حدودی مبهم است.
1388/09/27 15:11
mareshtani
mansuram darmaurede awal tschenin ast(solfetost medanam jaqin)
---
پاسخ: «و» در اینجا میتواند زاید نباشد.
1397/10/30 15:12
مسعود رستگاری
بیت آخر به این صورت صحیح است:
میزنندم بر درش چون حلقه و من همچنان
همّتی دربستهام باشد که این در، وا شود
1397/10/30 15:12
مسعود رستگاری
در بیت دوم، مصرع اول، «گر» صحیح است نه «اگر»