غزل شمارهٔ ۲۱۳
آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود
میآید او و عقل من از جا همی رود
حوریست بیرقیب که از روضه میچمد
جانیست نازنین که به تنها همی رود
از زنگبار زلف پراکنده لشگری
بر خویش جمع کرده به یغما همی رود
ما را اگر چه ساخت به خواری چو خاک راه
شکرانه میدهیم که بر ما همی رود
مسکین دلم به قامت او رفت و خسته شد
زان خسته میشود که به بالا همی رود
گویی چرا به منزل ما هم نمیرسند
آهم که از ثری به ثریا همی رود؟
دل قطرهای ز شبنم دریای عشق اوست
کز راه دیده باز به دریا همی رود
سلمان چو خامه، نامه به سودا سیاه کرد
بس چون کند که کار به سودا همی رود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود
میآید او و عقل من از جا همی رود
هوش مصنوعی: آن قامت بلند و خوشتراش که در حال حرکت است، میآید و عقل من به دلیل زیباییاش از دستم میرود.
حوریست بیرقیب که از روضه میچمد
جانیست نازنین که به تنها همی رود
هوش مصنوعی: یک حوری بینظیر است که از باغ بهشتی به سمت ما میآید. او جان عزیز و نازنینی است که به تنهایی میآید.
از زنگبار زلف پراکنده لشگری
بر خویش جمع کرده به یغما همی رود
هوش مصنوعی: از زنگبار، که به خاطر زلفهای پریشانش شناخته میشود، بسیجی از زیباییها به سمت خود جلب کرده و در حال رفتن به سوی خود است.
ما را اگر چه ساخت به خواری چو خاک راه
شکرانه میدهیم که بر ما همی رود
هوش مصنوعی: هرچند ما را در زندگی به اندازه خاک و بیارزش دیدهاند، اما با دل شاد و قدردانی به خاطر آنچه بر ما میگذرد، شکرگزاری میکنیم.
مسکین دلم به قامت او رفت و خسته شد
زان خسته میشود که به بالا همی رود
هوش مصنوعی: دل من که همچون یک انسان بیخبر و ناتوان است، به خاطر زیبایی و قامت او به شدت دلتنگ و خسته شده است. این دل خسته از آن خستهتر میشود که او هر روز بیشتر به علو و عظمت خود ادامه میدهد.
گویی چرا به منزل ما هم نمیرسند
آهم که از ثری به ثریا همی رود؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد این درد و اندوه که در دل داریم، حتی به خانهمان هم نمیرسد؛ گویی این احساس سختی و غم، از زمین به آسمان پرواز میکند و هیچگاه به ما نمیرسد.
دل قطرهای ز شبنم دریای عشق اوست
کز راه دیده باز به دریا همی رود
هوش مصنوعی: دل مانند قطرهای از شبنم است که در دریای عشق او قرار دارد و از طریق چشمها به سوی آن دریا میرود.
سلمان چو خامه، نامه به سودا سیاه کرد
بس چون کند که کار به سودا همی رود
هوش مصنوعی: سلمان مانند قلمی است که نامهای به رنگ سیاه نوشته است، اما نمیداند که کارهایش چطور به این موضوع خط سیاه ارتباط دارد.