غزل شمارهٔ ۲۰۱
اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود
نیست ممکن که برآید ز من سوخته دود
بر سرم هرچه رود خاک رهم گو: میرو
نیستم باد که از کوی تو برخیزم زود
منم از باغ تو چون غنچه به بویی خوشدل
منم از کوی تو چون باد، به گردی خشنود
شوقم افزون شد و آرام کم و صبر نماند
در فراق تو ولی عهد همانست که بود
بیشراب عنبی را که به موی مژهام
دیده بر یاد تو از جام زجاجی پالود
خندهای زد دهنت، تنگ شکر پیدا کرد
هر یکی گوهر پاکیزه خود باز نمود
عمر من کم شد و عشق تو فزون پنداری
کانچه از عمر کم آمد، همه در عشق فزود
دیده از غیر تو تا خلوت دل خالی کرد
جز به روی تو مرا، هیچ دردل نگشود
وه که چون غنچه چه مشکین نفسی ای سلمان؟
نیست مشکین دمت الا زدم خون آلود
غزل شمارهٔ ۲۰۰: خیال زلف تو چشمم به خواب میبیند غزل شمارهٔ ۲۰۲: آن پری کیست که از عالم جان روی نمود؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود
نیست ممکن که برآید ز من سوخته دود
هوش مصنوعی: اگر مرا بر آتش بگذاری، مثل عود نمیتوانم مانند یک چوب سوخته بخار بلند کنم.
بر سرم هرچه رود خاک رهم گو: میرو
نیستم باد که از کوی تو برخیزم زود
هوش مصنوعی: هر اتفاقی که برایم بیفتد یا هر بلایی که سرم بیاید، بگو که من دیگر نمیروم. من مثل باد نیستم که به راحتی از کنار تو دور شوم.
منم از باغ تو چون غنچه به بویی خوشدل
منم از کوی تو چون باد، به گردی خشنود
هوش مصنوعی: من مانند غنچهای در باغ تو هستم که بوی خوشی دارد و همچنین مانند بادی هستم که در کوی تو میوزد و از آنجا خشنودم.
شوقم افزون شد و آرام کم و صبر نماند
در فراق تو ولی عهد همانست که بود
هوش مصنوعی: علاقهام بیشتر شد و آرامش از بین رفت و دیگر صبر و تاب جدایی تو را ندارم، اما وضعیت همانطور که بود، باقی است.
بیشراب عنبی را که به موی مژهام
دیده بر یاد تو از جام زجاجی پالود
هوش مصنوعی: من یاد تو را با قطرهای از شراب عنابی که در مژههایم نشسته، در جام شفاف و بلورینی پالودهام.
خندهای زد دهنت، تنگ شکر پیدا کرد
هر یکی گوهر پاکیزه خود باز نمود
هوش مصنوعی: دهان تو خندهای زد و به وسیله آن شکرینی به وجود آورد، و هر کدام از گوهرهای پاک و با ارزش خود را آشکار کرد.
عمر من کم شد و عشق تو فزون پنداری
کانچه از عمر کم آمد، همه در عشق فزود
هوش مصنوعی: عمر من به سرعت گذشت و عشق تو روز به روز بیشتر شد. به نظرم هر چه از عمرم کم شد، تمام آن زمان به عشق تو افزوده شد.
دیده از غیر تو تا خلوت دل خالی کرد
جز به روی تو مرا، هیچ دردل نگشود
هوش مصنوعی: چشمانم از نگاه دیگران خالی شده و تنها به یاد توست. هیچ چیز دیگری در دل من جا ندارد و فقط تو هستی که در دل من راه داری.
وه که چون غنچه چه مشکین نفسی ای سلمان؟
نیست مشکین دمت الا زدم خون آلود
هوش مصنوعی: ای سلمان، چه بویی چون عطر غنچه از تو به مشام میرسد! اما این بوی خوش، تنها به خاطر خون آلودگی دمت است.
حاشیه ها
1388/08/15 01:11
mareshtani
mesraje awale beide tschharom(shauqam afsunshodo aramkamo sabr)1
mesraje dowome beide haftom(hama dar eshqfesud)2
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
1398/10/22 14:12
نیست مشکین دمت، الا ز دمِ خون آلود----درست است