غزل شمارهٔ ۲۰
بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما
گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما
در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند
چیست یاران، چاره غمهای بیپایان ما؟
دوستان، گویند دل را صبر فرمایید صبر
چون کنیم ای دوستان، دل نیست در فرمان ما؟
در فراقش نیست یا رب زندگانی را سبب
سخت رویی فلک یا سستی پیمان ما
در فراق دوست، دل، خون گشت و خواهد شد بباد
دوستان بهر خدا جان شما و جان ما
در فراقش، بعد چندین شب، شبی خواهم ربود
میشنیدم در شکر خواب از لب سلطان ما
بار هجر ما، که کوه، از بردن او عاجز است
چون تحمل میکند گویی دل سلمان ما؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما
هوش مصنوعی: بدون گل روی تو، باغ ما رونق ندارد. در نبود تو، هیچ نوری در خانه ما وجود ندارد.
گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما
هوش مصنوعی: اگر به سر کوی او برسی، ای باد صبح، خواهش دارم که وضعیت بیسر و سامان ما را برایش بگویی.
در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند
چیست یاران، چاره غمهای بیپایان ما؟
هوش مصنوعی: درون ما غم را شکستیم، اما غم همچنان در دل ما باقی مانده است. دوستان عزیز، چه راهحلی برای غمهای بیپایان ما وجود دارد؟
دوستان، گویند دل را صبر فرمایید صبر
چون کنیم ای دوستان، دل نیست در فرمان ما؟
هوش مصنوعی: دوستان میگویند که باید دل را به صبر دعوت کنیم، اما چگونه میتوانیم صبر کنیم وقتی که دل در اختیار ما نیست و نمیتوانیم آن را کنترل کنیم؟
در فراقش نیست یا رب زندگانی را سبب
سخت رویی فلک یا سستی پیمان ما
هوش مصنوعی: در نبود او، زندگی برایم دشوار شده است. آیا این سختیها ناشی از سرسختی آسمان است یا از بیوفایی ما؟
در فراق دوست، دل، خون گشت و خواهد شد بباد
دوستان بهر خدا جان شما و جان ما
هوش مصنوعی: در دوری از محبوب، دل به شدت غمزده و آزرده شده و این حالتی است که ادامه خواهد داشت. دوستان، برای خدا، جان شما و جان ما را حفظ کنید و به همدیگر مهر ورزید.
در فراقش، بعد چندین شب، شبی خواهم ربود
میشنیدم در شکر خواب از لب سلطان ما
هوش مصنوعی: در غم دوری او، بعد از گذشت چندین شب، شبی به خواب میروم و میشنوم که از لبان آن سلطان، سخنان شیرینی به گوش میرسد.
بار هجر ما، که کوه، از بردن او عاجز است
چون تحمل میکند گویی دل سلمان ما؟
هوش مصنوعی: بار جدایی ما چنان سنگین است که حتی کوه هم نمیتواند آن را تحمل کند؛ اما دل ما، همچون دل سلمان، با این همه سختی چگونه تاب میآورد و از عهدهاش برمیآید؟
حاشیه ها
1388/08/10 02:11
mareshtani
mesraje awale beide dowom(rasie)1
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
1397/09/09 20:12
مسعود رستگاری
بیت پنجم در مصرع اول «چیست» درست است نه «نیست».
در واقع بیت پرسشی است و شاعر از خدا میپرسد که در فراقِ یار، دلیل زندگانی چیست؟ دلیلش سختروییِ فلک است یا سستیِ پیمان ِما؟