غزل شمارهٔ ۱۷۵
غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد
هم دل به غم فرو شد، هم جان به هم برآمد
بر روی اهل عالم، بودیم بسته محکم
درهای دل ندانم، عشق از کجا درآمد؟
از زلف او کشیده راهیست در دل من
وز دل دریست تا جان، عشقش از آن درآمد
یار آشناست اما نشناخت هر کس او را
زیرا که هر زمانی، بر شکل دیگر آمد
مردانه رو به کویش ای دل که رفت دیده
در خون خود چو پیشش، با دامن تر آمد
درویش بر درش رو، کانکس که بر در او
درویش رفت ازین جا، آنجا توانگر آمد
دل با سر دو زلفش، زین پیش داشت کاری
بگذشته بود از آن سر، امروز با سر آمد
از ماجرای اشکم، مطرب ترانه سازد
بس قطرههای خونین، کز چشم ساغر آمد
هر کس که مرد، روزی دربند زلف و عشقت
از خاک او نسیمی کامد، معنبر آمد
بیمار توست سلمان، وانگه خوش آن مریضی
کز آستانت او را، بالین و بستر آمد
غزل شمارهٔ ۱۷۴: نمیدانم که نی چون من چرا بسیار مینالد؟غزل شمارهٔ ۱۷۶: جان چو بشنید که آن جان جهان باز آمد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد
هم دل به غم فرو شد، هم جان به هم برآمد
هوش مصنوعی: دیشب هیجانی از عشق در دل من به وجود آمد. ناگهان، هم دلم غمگین شد و هم جانم به تلاطم افتاد.
بر روی اهل عالم، بودیم بسته محکم
درهای دل ندانم، عشق از کجا درآمد؟
هوش مصنوعی: بر روی مردم دنیا، با قلبی محکم و درهای بسته بودیم، نمیدانم عشق از کجا به سراغ ما آمد؟
از زلف او کشیده راهیست در دل من
وز دل دریست تا جان، عشقش از آن درآمد
هوش مصنوعی: موهای او به قلب من راهی باز کرده است و از دل من دری به سوی جانم گشوده شده که عشق او از آن به درون آمده است.
یار آشناست اما نشناخت هر کس او را
زیرا که هر زمانی، بر شکل دیگر آمد
هوش مصنوعی: دوستان با آنکه یار را میشناسند، اما حقیقت او را درک نمیکنند، زیرا او در هر زمان به شکلی متفاوت ظاهر میشود.
مردانه رو به کویش ای دل که رفت دیده
در خون خود چو پیشش، با دامن تر آمد
هوش مصنوعی: ای دل، با شجاعت به سوی او برو، زیرا در زندگی، چشمت پر از اشک و غم است، مانند دامن تر که از آب پر شده است.
درویش بر درش رو، کانکس که بر در او
درویش رفت ازین جا، آنجا توانگر آمد
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که وقتی فردی یا درویشی بر در یک خانه ای میرود، در واقع در و دیوار آن خانه برای او اهمیت ندارد و او احساس میکند که تنها با عشق و ایمان به سمت آن در میرود. در حالی که ممکن است فردی ثروتمند هم در آن خانه باشد اما درویش که از آنجا رفته، احساس غنای روحی بیشتری دارد. این بیانگر تفاوت در ارزشهای مادی و معنوی است.
دل با سر دو زلفش، زین پیش داشت کاری
بگذشته بود از آن سر، امروز با سر آمد
هوش مصنوعی: دل به خاطر دو ضل را که داشت، قبلاً کارهایی کرده بود و حالا که از آن طرف گذشته، امروز دوباره با سر آمده است.
از ماجرای اشکم، مطرب ترانه سازد
بس قطرههای خونین، کز چشم ساغر آمد
هوش مصنوعی: از داستان گریهام، Musiker آهنگی میسازد. بسیاری از قطرات خونینی که از چشمانم به ساغر میریزد.
هر کس که مرد، روزی دربند زلف و عشقت
از خاک او نسیمی کامد، معنبر آمد
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق و زیبایی تو علاقهمند باشد و در این دنیا بمیرد، به گونهای در روزی از خاک او بادی وزیده میشود که یادآور عشق و زلف توست.
بیمار توست سلمان، وانگه خوش آن مریضی
کز آستانت او را، بالین و بستر آمد
هوش مصنوعی: سلمان، بیماری توست و خوشا به حال آن مریضی که به خاطر تو، بر بالین و بسترش آمده است.
حاشیه ها
1388/08/14 22:11
mareshtani
mesraje dowome beide sowom(asdeldarest tajan)1
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.