گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۳

ز صبا سنبل او دوش به هم بر می‌شد
وز نسیمش همه آفاق معطر می‌شد
ز سواد شکن زلف به هم بر شده‌اش
دیدم احوال جهانی که به هم بر می‌شد
ز دل و دیده نمی‌رفت خیالت که مرا
با دل و دیده خیال تو برابر می‌شد
دهن از یاد تو چون غنچه معطر می‌گشت
سینه از مهر تو چون صبح منور می‌شد
آهم از سینه، چو عیسی، به فلک بر می‌رفت
اشکم از دیده، چو قارون به زمین برمی‌شد
بنشستم که فراقت به قلم شرح دهم
شرح می دادم و طومار به خون تر می‌شد
به گلم پای فرو رفته، چندانکه زغم
می‌زدم دست به سر پای فروتر می‌شد
روز اول که سر زلف تو را سلمان دید
دید ‌کش جان و دل و دیده در آن سر می‌شد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز صبا سنبل او دوش به هم بر می‌شد
وز نسیمش همه آفاق معطر می‌شد
هوش مصنوعی: دیشب نسیم صبحگاهی باری از گل‌های خوشبو را به همراه داشت و به سبب این نسیم، همه جا معطر و خوشبو می‌شد.
ز سواد شکن زلف به هم بر شده‌اش
دیدم احوال جهانی که به هم بر می‌شد
هوش مصنوعی: از تاریکی و پیچیدگی زلف‌های او، حال و روزی را دیدم که تمام جهان در حال بهم گره خوردن و درهم آمیختن است.
ز دل و دیده نمی‌رفت خیالت که مرا
با دل و دیده خیال تو برابر می‌شد
هوش مصنوعی: خیالت از دل و چشمانم نمی‌رفت، چون همیشه با حضور تو در دل و دیده‌ام، تصورات و فکرهایم به تو مربوط می‌شد.
دهن از یاد تو چون غنچه معطر می‌گشت
سینه از مهر تو چون صبح منور می‌شد
هوش مصنوعی: زبانم به یاد تو مانند غنچه‌ای خوشبو می‌شود و دلم به محبت تو مانند صبحی روشن و سرشار از نور می‌گردد.
آهم از سینه، چو عیسی، به فلک بر می‌رفت
اشکم از دیده، چو قارون به زمین برمی‌شد
هوش مصنوعی: آه من از درون، مانند عیسی، به آسمان بلند می‌شود و اشک من از چشمانم، مثل قارون، به زمین سرازیر می‌گردد.
بنشستم که فراقت به قلم شرح دهم
شرح می دادم و طومار به خون تر می‌شد
هوش مصنوعی: نشستم تا فراق تو را با قلم توصیف کنم، اما هر بار که می‌نوشتم، طومار پر از اشک می‌شد.
به گلم پای فرو رفته، چندانکه زغم
می‌زدم دست به سر پای فروتر می‌شد
هوش مصنوعی: در قلبم غم سنگینی نشسته که هر بار که به آن فکر می‌کنم، بیشتر احساس ناراحتی و خفگی می‌کنم.
روز اول که سر زلف تو را سلمان دید
دید ‌کش جان و دل و دیده در آن سر می‌شد
هوش مصنوعی: در روز اولی که سلمان زلف تو را دید، جان و دل و چشمانش همه مجذوب زیبایی تو شدند و در آن لحظه به نوعی مست و شیدا گردید.