گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۰

آن جان عزیز نیست که در کار ما نشد
و آن تن درست نیست که بیمار ما نشد
دل گوشمال یافت ز سودای زلف او
تا این سزا نیافت سزاوار ما نشد
در آفتاب گردش از آن ذره برنخاست
کو دید روی ما و هوادار ما نشد
سودی ندید آن دل بی‌مایه کو بجان
سودای ما نکرد خریدار ما نشد
سودی که رفت بر سر بازار شوق ما
خود کیست آن که در سر بازار ما نشد؟
ما گنج گوهریم به کنج خراب دل
چیزی نیافت هر که طلب کار ما نشد
ز ارباب حال نیست چو بلبل کسی که دید
ما را و عاشق گل و رخسار ما نشد
در کار ما نرفت که در کار ما نرفت
فی‌الجمله که بود که در کار ما نشد
آن دیده را که صوفی صافی به هفت آب
هر دم نشست، لایق دیدار ما نشد
سلمان مگر شنید حدیثی ازین دهن
بیچاره خود به هیچ گرفتار ما نشد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن جان عزیز نیست که در کار ما نشد
و آن تن درست نیست که بیمار ما نشد
هوش مصنوعی: آن روح گرانبها ارزش ندارد اگر در زندگی ما تأثیری نداشت و آن جسم هم ارزشمند نیست اگر بیماری ما را لمس نکرد.
دل گوشمال یافت ز سودای زلف او
تا این سزا نیافت سزاوار ما نشد
هوش مصنوعی: دل در پی زیبایی زلف او دچار حالتی شد که اگرچه سزاوارش بود، اما همچنان به این نتیجه نرسید که شایسته ما باشد.
در آفتاب گردش از آن ذره برنخاست
کو دید روی ما و هوادار ما نشد
هوش مصنوعی: در زیر نور خورشید، ذره‌ای از آن برخاست که چهره ما را دید و از ما حمایت نکرد.
سودی ندید آن دل بی‌مایه کو بجان
سودای ما نکرد خریدار ما نشد
هوش مصنوعی: دل بی‌ارزش ما هیچ فایده‌ای نبرد، زیرا کسی که دلش می‌خواست ما را بخرد، به سراغ ما نیامد.
سودی که رفت بر سر بازار شوق ما
خود کیست آن که در سر بازار ما نشد؟
هوش مصنوعی: سود و نفعی که برای عشق و علاقه ما به وجود آمد، چه کسی است که در دنیای ما و در میان شوق و اشتیاق ما حضور نداشت؟
ما گنج گوهریم به کنج خراب دل
چیزی نیافت هر که طلب کار ما نشد
هوش مصنوعی: ما مانند جواهرهای گرانبها در دل‌های خراب و ناکارآمد هستیم و کسی که به دنبال ما نباشد، هیچ چیز نمی‌تواند به دست آورد.
ز ارباب حال نیست چو بلبل کسی که دید
ما را و عاشق گل و رخسار ما نشد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مثل بلبل از حال ما خبر ندارد؛ کسی که ما را دید و نسبت به زیبایی ما و گل عشق بی‌توجه ماند.
در کار ما نرفت که در کار ما نرفت
فی‌الجمله که بود که در کار ما نشد
هوش مصنوعی: در کار ما هیچ چیز به نتیجه نرسید و هیچ کس هم در این مورد موفق نشد.
آن دیده را که صوفی صافی به هفت آب
هر دم نشست، لایق دیدار ما نشد
هوش مصنوعی: چشمی که صوفی با تلاش و تلاش فراوان سعی در پاک کردن آن داشت، هرگز شایسته دیدار ما نشد.
سلمان مگر شنید حدیثی ازین دهن
بیچاره خود به هیچ گرفتار ما نشد
هوش مصنوعی: سلمان آیا داستانی را از این دهان شنیده که به هیچ وجه به مشکلات ما وقوف ندارد؟

حاشیه ها

1388/08/14 16:11
mareshtani

beide panjom eshkaldarad
peshnehade man(sudekeraft barsare basare shauqema)(khodkist anke dar sare basarema nashod)mebashad
---
پاسخ: «بس که رفت سر بازار شوق ما-خود کیست که در سر بازار ما نشد» با پیشنهاد شما جایگزین شد. هر چند اشکال به نظرم هنوز باقی است و باید با منبع مقابله شود.

1388/08/14 20:11
mareshtani

beide panjom eshkaldarad man inast(sosekeraft barsare)
(khodkist anke darsare basare)

درود بنا به همان مرجع قبلی(دیوان سلمان تصحیح دکتروفایی) بیت پنجم به صورت ذیل صحیح است:
بی سر که رفت، بر سر بازار شوق ما
خود کیست آن که در سر بازار ما نشد؟

در ضمن به گمانم جناب mareshtani یا مردم آزار بودن یا تسلطی بر نسخ نداشتن و با توجه به فینگلیش عجیبشان به نظر پارسی زبان نمی آیند پس لطفا شما که زحمت میکشید بر نظر افرادی تکیه کنید که لااقل پارسی را درست بخوانند و منبع ارائه دهند.
سپاس و بدرود

1398/10/22 02:12

سودی که رفت بر سر بازار شوق ما---میفرماید بازار شوق ما پر سود است و بهمین خاطر است که برای بدست آوردن سود ،چه کسی در سر بازار ما نرفت..با عرض ادب و معذرت