گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۳

شبهای فراقت را، آخر سحری باشد
وین ناله شبها را، روزی اثری باشد
از دیده اگر آبی خواهیم به صد گریه
آبی ندهد ما را، کان بیجگری باشد
ما بی‌خبریم از دل، ای باد گذاری کن
بر خاک درش باشد کانجا خبری باشد
دانی که کرا زیبد، چون زلف تو سودایت
آن را که به هر مویی، چون دوش سری باشد
تنها نه منم عاشق، کز خاک سر کویت
هر گرد که بر خیزد، صاحب نظری باشد
من خاکت از آن گشتم امروز که بعد از من
هر ذره‌ای از خاکم، کحل بصری باشد
مشتاق حرم را گو: شو محرم میخانه
باشد که ازین خانه، در کعبه دری باشد
چون زلف به بالایت، سلمان سر و جان ریزد
گر یک سر مو جان را، پیشت خطری باشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبهای فراقت را، آخر سحری باشد
وین ناله شبها را، روزی اثری باشد
هوش مصنوعی: در شب‌هایی که از هم دور هستیم، در نهایت سحری خواهد بود و این ناله‌ها و اندوه‌های شبانه، روزی نشانه‌ای از خود به جا خواهد گذاشت.
از دیده اگر آبی خواهیم به صد گریه
آبی ندهد ما را، کان بیجگری باشد
هوش مصنوعی: اگر از چشم‌مان آبی بخواهیم، حتی با صد گریه هم نمی‌توانیم کسب کنیم؛ زیرا این کار ما، بی‌فایده خواهد بود.
ما بی‌خبریم از دل، ای باد گذاری کن
بر خاک درش باشد کانجا خبری باشد
هوش مصنوعی: ما از حال دل خود بی‌خبر هستیم، ای باد، بگذر و بر خاک در آنجا بگذار که شاید خبری آنجا باشد.
دانی که کرا زیبد، چون زلف تو سودایت
آن را که به هر مویی، چون دوش سری باشد
هوش مصنوعی: می‌دانی که چه کسی شایسته‌ی عشق و محبت توست؟ کسی که به هر یک از تارهای مویت اهمیت بدهد و مثل تو، عشق را عمیق و جدی ببیند.
تنها نه منم عاشق، کز خاک سر کویت
هر گرد که بر خیزد، صاحب نظری باشد
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که من تنها عاشق نیستم؛ از خاک سر کوی تو هر ذره غباری که بلند می‌شود، نشان از وجود کسی است که در عشق و محبت به تو نظر دارد و احساساتش را ابراز می‌کند.
من خاکت از آن گشتم امروز که بعد از من
هر ذره‌ای از خاکم، کحل بصری باشد
هوش مصنوعی: امروز به قدری به تو وابسته و شیدا شده‌ام که بعد از من، هر ذره‌ای از خاکم باید به چشم‌ها و دیدگان تو زیبایی و روشنی ببخشد.
مشتاق حرم را گو: شو محرم میخانه
باشد که ازین خانه، در کعبه دری باشد
هوش مصنوعی: به مشتاق حرم بگو که برای ورود به میخانه، باید به مقام بی‌خبری از خود برسد تا بتواند از اینجا، راهی کعبه شود.
چون زلف به بالایت، سلمان سر و جان ریزد
گر یک سر مو جان را، پیشت خطری باشد
هوش مصنوعی: سلمان، به خاطر زیبایی و جذابیت زلف‌هایت، تمام وجودش را فدای تو می‌کند. حتی اگر یک تار موی تو برایش خطر داشته باشد، باز هم جان خود را در راهت می‌دهد.