گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۰

چو زلف آن را که سودای تو باشد
سرش باید که در پای تو باشد
برون کردم ز دل جان را که جان را
نمی‌زیبد که بر جای تو باشد
خوشا آن دل که بیمار تو گردد
دلی را جو که جویای تو باشد
دل گم گشته‌ام را گر بجویی
در آن زلف سمن سای تو باشد
اگر چه حسن گل صد روی دارد
کجا چون روی زیبای تو باشد؟
نگنجد هیچ دیگر در دل آن را
که در خاطر تمنای تو باشد
اگر چه سرو دلجویی کند عرض
کجا چون قد رعنای تو باشد؟
سر و سرمایه‌ای دارد همه کس
مرا سرمایه سودای تو باشد
بسوزد سنگ بر من، گر نسوزد
دل چون سنگ خارای تو باشد
من بیدل کجا پنهان کنم دل؟
که آن ایمن زیغمای تو باشد
من مسکین کدامین گوشه گیرم؟
که آن خالی ز غوغای تو باشد
جهان هر لحظه سلمان را که در گوش
کند دری ز دریای تو باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو زلف آن را که سودای تو باشد
سرش باید که در پای تو باشد
هوش مصنوعی: هر کس که به عشق و آرزوی تو فکر می‌کند، باید خود را در خدمت تو قرار دهد و به پای تو باشد.
برون کردم ز دل جان را که جان را
نمی‌زیبد که بر جای تو باشد
هوش مصنوعی: من عشق و دل را از خود بیرون کردم، زیرا دل و جان شایسته نیست که به جای تو در قلب من باشد.
خوشا آن دل که بیمار تو گردد
دلی را جو که جویای تو باشد
هوش مصنوعی: خوشا به حال دلی که به عشق تو دچار بیماری شود. دلی را بیاب که در پی تو باشد.
دل گم گشته‌ام را گر بجویی
در آن زلف سمن سای تو باشد
هوش مصنوعی: اگر دلتنگ و گم شده‌ام را جستجو کنی، در زلف‌های خوشبو و زیبایت می‌توانی آن را پیدا کنی.
اگر چه حسن گل صد روی دارد
کجا چون روی زیبای تو باشد؟
هوش مصنوعی: هرچند که گل زیبا و خوشبو است و هزار چهره دارد، اما هیچ چیزی به زیبایی چهره تو نمی‌رسد.
نگنجد هیچ دیگر در دل آن را
که در خاطر تمنای تو باشد
هوش مصنوعی: هر چیزی جز یاد تو در دل جا نمی‌گیرد، زیرا تنها خواسته‌ام تو هستی.
اگر چه سرو دلجویی کند عرض
کجا چون قد رعنای تو باشد؟
هوش مصنوعی: هر چند که درخت سرو می‌تواند دلجویی کند، اما هیچ چیز نمی‌تواند زیبایی و قد رعنای تو را توصیف کند.
سر و سرمایه‌ای دارد همه کس
مرا سرمایه سودای تو باشد
هوش مصنوعی: هر کسی دارایی و اموالی دارد، اما دارایی من عشق و آرزوی توست.
بسوزد سنگ بر من، گر نسوزد
دل چون سنگ خارای تو باشد
هوش مصنوعی: اگر دل تو سنگی باشد و احساس نداشته باشد، حتی اگر سنگی بر من بیفتد، چه باک!
من بیدل کجا پنهان کنم دل؟
که آن ایمن زیغمای تو باشد
هوش مصنوعی: من، بیدل، چگونه می‌توانم دلم را پنهان کنم؟ چرا که دلم در برابر تو در امان نیست.
من مسکین کدامین گوشه گیرم؟
که آن خالی ز غوغای تو باشد
هوش مصنوعی: من کدام گوشه از دنیا را پیدا کنم که از شلوغی و هیاهوی تو خالی باشد؟
جهان هر لحظه سلمان را که در گوش
کند دری ز دریای تو باشد
هوش مصنوعی: جهان هر لحظه به سلمان گوش می‌دهد و به او فهم می‌دهد که دری از معرفت و عمق وجود توست.