گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۹

مجموع درونی که پریشان تو باشد
آزاد اسیری که به زندان تو باشد
دانی سر و سامان ز که باید طلبیدن؟
زان شیفته کو بی سر و سامان تو باشد
من همدم بادم گه و بیگاه که با باد
باشد که نسیمی ز گلستان تو باشد
ای کان ملاحت، همگی زان توام من
تو زان کسی باش که اوزان تو باشد
آن روز که چون نرگسم از خاک برآرند
چشمم نگران گل خندان تو باشد
خواهم سر خود گوی صفت باخت ولیکن
شرط است درین سرکه به چوگان تو باشد
هر کس که کمان خانه ابروی تو را دید
شاید به همه کیش که قربان تو باشد
دامن مکش از دست من امروز و بیندیش
زان روز که دست من و دامان تو باشد
خلقی همه حیران جمال تو و سلمان
حیران جمالی که نه حیران تو باشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مجموع درونی که پریشان تو باشد
آزاد اسیری که به زندان تو باشد
هوش مصنوعی: اگر مجموع درونت آشفته باشد، مانند آزادی است که در بند تو گرفتار شده است.
دانی سر و سامان ز که باید طلبیدن؟
زان شیفته کو بی سر و سامان تو باشد
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که باید از چه کسی راهنمایی بگیری و نظم و ترتیب را بخواهی؟ آن شخصی که عاشق توست و خود بی‌نظم و بی‌سامان است، چه کمکی می‌تواند بکند؟
من همدم بادم گه و بیگاه که با باد
باشد که نسیمی ز گلستان تو باشد
هوش مصنوعی: من گاهی با باد همدم می‌شوم، زمانی که نسیمی از گلستان تو به همراه داشته باشد.
ای کان ملاحت، همگی زان توام من
تو زان کسی باش که اوزان تو باشد
هوش مصنوعی: ای آن که زیبایی‌ات در تمام وجودم جریان دارد، تو باید به کسی وابسته باشی که خود او نیز از زیبایی‌های تو بهره‌مند است.
آن روز که چون نرگسم از خاک برآرند
چشمم نگران گل خندان تو باشد
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که مانند نرگس از خاک بیرون می‌آیم و در آن زمان، چشمم به دنبال گل زیبای تو خواهد بود.
خواهم سر خود گوی صفت باخت ولیکن
شرط است درین سرکه به چوگان تو باشد
هوش مصنوعی: می‌خواهم که در میدان رقابت و بازی، خود را تسلیم کنم، اما شرط این است که این مسابقه در دستان تو باشد.
هر کس که کمان خانه ابروی تو را دید
شاید به همه کیش که قربان تو باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی ابروی تو را ببیند، ممکن است به خاطر آن به هر دینی که هست، تسلیم و فدای تو شود.
دامن مکش از دست من امروز و بیندیش
زان روز که دست من و دامان تو باشد
هوش مصنوعی: امروز دامن خود را از دست من نکش و به یاد بیاور روزی را که دست من در دامن تو خواهد بود.
خلقی همه حیران جمال تو و سلمان
حیران جمالی که نه حیران تو باشد
هوش مصنوعی: مردم همه به زیبایی تو و سلمان حیرت‌زده‌اند، اما این زیبایی به قدری جذاب و خاص است که کسی نمی‌تواند در حیرت تو باشد.