غزل شمارهٔ ۱۵۶
مستور در ایام تو معذور نباشد
هر چند که این ممکن و مقدور نباشد
ماقوت رفتار نداریم، اگر یار
نزدیکتر آید، قدمی دور نباشد
مست می او گرد که مرد ره او را
اول صفت آنست که مستور نباشد
بیسر و قدت کار طرب راست نگردد
بیشمع رخت عیش مرا نور نباشد
با چشم تو خواهم غم دل گفت ولیکن
وقتی بتوان گفت که مخمور نباشد
ما جنت و فردوس ندانیم ولیکن
دانیم که در جنت ازین حور نباشد
از بوی سر زلف خودم صبر مفرمای
کین تاب و توان در من رنجور نباشد
هرکس که به کفر سر زلف تو بمیرد
در کیش من آنست که مغفور نباشد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مستور در ایام تو معذور نباشد
هر چند که این ممکن و مقدور نباشد
هوش مصنوعی: در روزهای تو، هیچ عذری نمیتواند پنهان باشد، هرچند که این امر ممکن و قابل انجام نباشد.
ماقوت رفتار نداریم، اگر یار
نزدیکتر آید، قدمی دور نباشد
هوش مصنوعی: ما بهراحتی رفتار نمیکنیم، اگر محبوبمان نزدیکتر بیاید، فاصلهای نخواهیم داشت.
مست می او گرد که مرد ره او را
اول صفت آنست که مستور نباشد
هوش مصنوعی: مست او باش، زیرا ویژگی اول کسی که در مسیر او حرکت میکند این است که پنهان و پوشیده نیست.
بیسر و قدت کار طرب راست نگردد
بیشمع رخت عیش مرا نور نباشد
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، شادی و لذت برایم ممکن نیست. بدون نور چهرهات، خوشیها و خوش گذرانیها برایم مثل تاریکی است.
با چشم تو خواهم غم دل گفت ولیکن
وقتی بتوان گفت که مخمور نباشد
هوش مصنوعی: چشم تو اینقدر دلنشین است که میخواهم درد دل خود را با آن بگویم، اما فقط وقتی که مست نباشم و بتوانم احساساتم را به درستی بیان کنم.
ما جنت و فردوس ندانیم ولیکن
دانیم که در جنت ازین حور نباشد
هوش مصنوعی: بهشت و فردوس را نمیشناسیم، اما میدانیم که در بهشت از این حوری خبری نیست.
از بوی سر زلف خودم صبر مفرمای
کین تاب و توان در من رنجور نباشد
هوش مصنوعی: از عطر و بوی موهای خودم انتظار نداشته باش که صبر کنم، زیرا اینجا در من تاب و توان برای تحمل رنج نیست.
هرکس که به کفر سر زلف تو بمیرد
در کیش من آنست که مغفور نباشد
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر زیبایی و مخصوصاً زلفهای تو جان بدهد، در مذهب و باور من آن شخص هرگز مورد بخشش قرار نخواهد گرفت.