گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۱

بر منت ناز و ستم، گرچه به غایت باشد
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد!
جور معشوق همه وقت نباشد ز عتاب
وقت باشد که خود از عین عنایت باشد
من نه آنم که شکایت کنم از دست کسی
خاصه از دست تو، حاشا چه شکایت باشد؟
پادشاهی چه عجب گر ز تو درویشان را
نظر مرحمت و چشم رعایت باشد!
چاره‌ای کن که مرا صبر به غایت برسید
صبر پیداست که خود تا به چه غایت باشد
روز مهر تو نهایت نپذیرد که مرا
مطلع هر غزلی صبح بدایت باشد
خاک پای تو بجان می‌خرم، ار دست دهد
اثر دولت و آثار کفایت باشد
در بیابان تمنا همه سر گردانند
تا که را سوی تو توفیق و هدایت باشد؟
نیست این بادیه را حد و درین ره سلمان
این چنین بادیه بی‌حد و نهایت باشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر منت ناز و ستم، گرچه به غایت باشد
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد!
هوش مصنوعی: هرچند که محبت و سختی‌هایی که از تو می‌کشم بسیار زیاد است، اما به خدا قسم که هرگز از تو شکایتی نخواهم داشت.
جور معشوق همه وقت نباشد ز عتاب
وقت باشد که خود از عین عنایت باشد
هوش مصنوعی: سختی‌ها و بی‌مهری‌های معشوق همیشه وجود ندارد؛ گاهی هم ممکن است به خاطر لطف و توجه او باشد.
من نه آنم که شکایت کنم از دست کسی
خاصه از دست تو، حاشا چه شکایت باشد؟
هوش مصنوعی: من آنقدر شاکی نیستم که بخواهم از کسی، به‌خصوص تو، شکایت کنم. اصلاً شکایتی وجود ندارد.
پادشاهی چه عجب گر ز تو درویشان را
نظر مرحمت و چشم رعایت باشد!
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که اگر پادشاه نسبت به درویشان لطف و توجه داشته باشد.
چاره‌ای کن که مرا صبر به غایت برسید
صبر پیداست که خود تا به چه غایت باشد
هوش مصنوعی: یک راهی پیدا کن که من دیگر نتوانم بیشتری از این صبر کنم. مشخص است که صبر تا کجا می‌تواند ادامه پیدا کند.
روز مهر تو نهایت نپذیرد که مرا
مطلع هر غزلی صبح بدایت باشد
هوش مصنوعی: روز مهر تو هرگز پایان نخواهد داشت، زیرا برای من هر صبح یک شروع جدید و زیباست.
خاک پای تو بجان می‌خرم، ار دست دهد
اثر دولت و آثار کفایت باشد
هوش مصنوعی: من خاک پای تو را با جانم خریدارم، اگر به من برکت و نشانه‌های توانگری بدهی.
در بیابان تمنا همه سر گردانند
تا که را سوی تو توفیق و هدایت باشد؟
هوش مصنوعی: در بیابان آرزوها، همه سرگردان و آواره هستند، در انتظار اینکه چه کسی به سوی تو رهنمون و هدایت می‌شود.
نیست این بادیه را حد و درین ره سلمان
این چنین بادیه بی‌حد و نهایت باشد
هوش مصنوعی: این مسیر هیچ مرزی ندارد و در این راه، سلمان نماینده‌ای است که بادیه‌نشینی بی‌پایان و بدون محدودیت را تجربه می‌کند.