گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۴

گرچه در عهد تو عاشق به جفا می‌میرد
لله الحمد که بر عهد وفا می‌میرد
هر که میرد به حقیقت بود آن کشته دوست
سخن است اینکه به شمشیر قضا می‌میرد
هر که در راه تو شد کشته نباشد مرده
زنده آنست که در کوی شما می‌میرد
مرغ در دام تو از روی هوا می‌افتد
شمع بر بوی تو در پای صبا می‌میرد
مرده بودم، ز می جام تو من زنده شدم
وانکه زین جام دمی خورد چرا می‌میرد؟
ای گل تازه برین بلبل نالنده خویش
رحم کن رحم، که بی‌برگ و نوا می‌میرد!
دل من طره طرار تو را می‌خواهد
جان من غمزه بیمار تو را می‌میرد
می‌شوم زنده من از درد تو ای دوست دوا
به کسی بخش که از بهر دوا می‌میرد!
می‌کند راه خرد در شب سودای تو گم
که چراغ خرد از باد هوا می‌میرد
به سر کوی غمت خاک دوایند مرا
نفس بیچاره چه داند که چرا می‌میرد؟
نفسی ماند ز سلمان، مکنیدش درمان!
همچنینش بگذارید که تا می‌میرد!

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه در عهد تو عاشق به جفا می‌میرد
لله الحمد که بر عهد وفا می‌میرد
هوش مصنوعی: هرچند که در زمان تو، عاشق به خاطر بی‌وفایی می‌میرد، اما شکر خدا که بر سر عهد و وفا از دنیا می‌رود.
هر که میرد به حقیقت بود آن کشته دوست
سخن است اینکه به شمشیر قضا می‌میرد
هوش مصنوعی: هر کسی که بمیرد در واقع به حقیقت جان خود را به دوست می‌دهد؛ این که کسی در اثر سرنوشت و قضا بمیرد، تنها یک سخن است.
هر که در راه تو شد کشته نباشد مرده
زنده آنست که در کوی شما می‌میرد
هوش مصنوعی: هر کسی که در راه عشق و ارادت به تو جان بدهد، واقعاً مرده محسوب نمی‌شود. زنده آن کسی است که در سرزمین عشق و محبت تو جان خود را فدای تو می‌کند.
مرغ در دام تو از روی هوا می‌افتد
شمع بر بوی تو در پای صبا می‌میرد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در دام تو گرفتار می‌شود، به خاطر نادانی و بی‌خبر بودنش سقوط می‌کند. شمعی که در نزدیکی تو قرار دارد، به خاطر بوی دل‌انگیزت در برابر وزش نسیم جان می‌دهد.
مرده بودم، ز می جام تو من زنده شدم
وانکه زین جام دمی خورد چرا می‌میرد؟
هوش مصنوعی: در روزگار مردگی‌ام، با نوشیدن می از جام تو به زندگی بازگشتم. حالا کسی که از این جام فقط دمی می‌نوشد، چرا باید بمیرد؟
ای گل تازه برین بلبل نالنده خویش
رحم کن رحم، که بی‌برگ و نوا می‌میرد!
هوش مصنوعی: ای گل! به ناله و زاری این بلبل تازه گوش کن و به او رحم کن، زیرا اگر تو به او کمک نکنی، بی‌برگ و بی‌صدا خواهد مرد!
دل من طره طرار تو را می‌خواهد
جان من غمزه بیمار تو را می‌میرد
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی و موهای تو علاقه‌مند است و جانم به خاطر نگاه فریبنده‌ات، بیمار و در حال مرگ است.
می‌شوم زنده من از درد تو ای دوست دوا
به کسی بخش که از بهر دوا می‌میرد!
هوش مصنوعی: من به خاطر درد تو به زندگی باز می‌گردم، ای دوست! دارو را به کسی بده که به خاطر نیاز به آن، در حال مردن است!
می‌کند راه خرد در شب سودای تو گم
که چراغ خرد از باد هوا می‌میرد
هوش مصنوعی: در دل شب، وقتی که به یاد تو هستم، عقل و خرد گم می‌شود و نمی‌تواند راه خود را پیدا کند، زیرا نور عقل در دنیای بی‌ثبات و ناپایدار زندگی، مانند شعله‌ای که از وزش باد خاموش می‌شود، ناپایدار است.
به سر کوی غمت خاک دوایند مرا
نفس بیچاره چه داند که چرا می‌میرد؟
هوش مصنوعی: در کنار خیابان غم تو، خاک همیشه آماده است که به من کمک کند. اما نفس درمانده و بیچاره‌ام نمی‌داند که چرا در حال مرگ است.
نفسی ماند ز سلمان، مکنیدش درمان!
همچنینش بگذارید که تا می‌میرد!
هوش مصنوعی: به خاطر سلمان، مگذارید روحش رنج بکشد! بهتر است او را همین‌طور رها کنید تا به مرگ نزدیک شود.

حاشیه ها

1391/06/02 09:09
علی رحمتی

استادشهریارگویا درسرودن غزل معروف
عمردنیابه سرآمدکه صبامیمیردبه سلمان نظرداشته است