غزل شمارهٔ ۱۴
محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را
بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را
این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را
گو چو بنیادم می و معشوق ویران کردهاند
کردهام وقف می و معشوق این، ویرانه را
ما ز بیرون خمستان فلک، می، میخوریم
گو بر اندازید، بنیاد خم و خمخانه را
ما زجام ساقی مستیم، کز شوق لبش
در میان دل بود چون ساغر و پیمانه را
عقل را با آشنایان درش بیگانگی است
ساقیا در مجلس ما، ره مده، بیگانه را
جام دردی ده به من، وز من، بجام می، ستان
این روان روشن و جامی بده، جانانه را
سر چنان گرم است، شمع مجلس ما را، ز می
کز سر گرمی، بخواهد سوختن پروانه را
راستی هرگز نخواهد گفت، سلمان ترک همی
ناصحا! افسون مدم، واعظ مخوان افسانه را
غزل شمارهٔ ۱۳: نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو راغزل شمارهٔ ۱۵: اگر حُسن تو بگشاید، نقاب از چهره دعوی را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را
هوش مصنوعی: محتسب میگوید که باید جام و لیوان را بشکنی، زیرا او معمولاً دیوانهها را در نظر دارد، اما منِ خردمند این حرف را قبول ندارم.
بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را
این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را
هوش مصنوعی: من میتوانم صدها عهد و پیمان را بشکنم، اما هرگز این پیمانه را نمیشکنم؛ چرا که اینقدر هوشیار هستم، زیرا من یک دیوانهام.
گو چو بنیادم می و معشوق ویران کردهاند
کردهام وقف می و معشوق این، ویرانه را
هوش مصنوعی: چنان که بنیاد وجودم را شراب و عشق خراب کردهاند، من نیز این ویران را وقف شراب و عشق کردهام.
ما ز بیرون خمستان فلک، می، میخوریم
گو بر اندازید، بنیاد خم و خمخانه را
هوش مصنوعی: ما از بیرون به میخانه میآییم و شراب مینوشیم. اگر میتوانید، پایههای میخانه و خمره را براندازید.
ما زجام ساقی مستیم، کز شوق لبش
در میان دل بود چون ساغر و پیمانه را
هوش مصنوعی: ما به خاطر شرابی که ساقی به ما میدهد، سرمست و شاداب هستیم. این شادی و اشتیاق ما ناشی از عشق به لبان اوست که در دل، مانند ساغر و پیمانهای در کنار هم قرار دارد.
عقل را با آشنایان درش بیگانگی است
ساقیا در مجلس ما، ره مده، بیگانه را
هوش مصنوعی: عقل در کنار آشناها هم احساس بیگانگی میکند. بنابراین، ای ساقی، در این مجلس اجازه نده که بیگانهها وارد شوند.
جام دردی ده به من، وز من، بجام می، ستان
این روان روشن و جامی بده، جانانه را
هوش مصنوعی: به من جامی پر از نوشیدنی درد بده تا از من بگیری، و به من جان و روح را در یک جام عطا کن.
سر چنان گرم است، شمع مجلس ما را، ز می
کز سر گرمی، بخواهد سوختن پروانه را
هوش مصنوعی: سر انسان چنان پر از احساسات و شور و شوق است که شمع مجلس ما را به دلیل این گرمای وجودش به سوختن پروانه ترغیب میکند. در واقع، این اشتیاق و گرما میتواند باعث آسیب به اطرافیان شود.
راستی هرگز نخواهد گفت، سلمان ترک همی
ناصحا! افسون مدم، واعظ مخوان افسانه را
هوش مصنوعی: سلمان هرگز حقیقت را نخواهد گفت، ناصح! دل به افسون نده و قصهها را برایم نگو.
حاشیه ها
1392/08/02 21:11
مصرع یکی مونده به آخر غلطه
درستش اینه.
راستی هرگز نخواهد گفت، سلمان ترک می
1392/08/02 21:11
مرصع یکی مونده به آخر درستش اینه
راستی هرگز نخواهد گفت، سلمان ترک می
1395/05/06 08:08
مهدی کریمی
با سلام
مصرع دوم بیت دوم کلکه تمیز غلط و درست ان تمییز میباشد
1395/05/06 08:08
مهدی کریمی
در مصرع دوم بیت دوم کلمه تمیز غلط و کلمه تمییز درسته
1398/09/18 14:12
بیت پنجم---مازجام ساقئی مستیم---درست است---یا ساقی ای ---با توجه به تغییرات در رسم الخط ممکنه در زمان شاعر ساقی مینوشتند و در خواندن درستش را بیان میکردند