غزل شمارهٔ ۱۳۷
آخرت روزی ز سلمان یاد میبایست کرد
خاطر غمگین او را شاد میبایست کرد
عهدها کردی که آخر هیچ بنیادی نداشت
روز اول کار بر بنیاد میبایست کرد
داد من یک روز میبایست دادن بعد از آن
هرچه میشایست از بیداد، میبایست کرد
اشک من از مردم چشمم بزاد آخر تو را
رحمتی بر اشک مردم زاد میبایست کرد
ای دل ای دل گفتمت: گر وصل یارت آرزوست
جان فدا کن، هر چه بادا باد میبایست کرد
صحبتش چون آینه، گر روبرو میخواستی
پشت بر زر روی بر پولاد میبایست کرد
گر تو شاهی جهان در روز و شب میخواستی
بندگی حضرت دلشاد میبایست کرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آخرت روزی ز سلمان یاد میبایست کرد
خاطر غمگین او را شاد میبایست کرد
هوش مصنوعی: در روز قیامت باید به خاطر سلمان به یادش بیفتیم و کوشش کنیم که دل غمگین او را شاد کنیم.
عهدها کردی که آخر هیچ بنیادی نداشت
روز اول کار بر بنیاد میبایست کرد
هوش مصنوعی: تو قولها و وعدههایی دادی، اما در نهایت هیچ کدام اساسی نداشتند. در آغاز هر کاری باید بر اساس یک پایه و بنیاد درست عمل کرد.
داد من یک روز میبایست دادن بعد از آن
هرچه میشایست از بیداد، میبایست کرد
هوش مصنوعی: یک روز من باید شکایت میکردم و بعد از آن هر چیزی که مناسب بود از ظلم و ستم، میبایست انجام میشد.
اشک من از مردم چشمم بزاد آخر تو را
رحمتی بر اشک مردم زاد میبایست کرد
هوش مصنوعی: اشکهای من از چشمانم جاری شد و این نشانهای است. البته تو باید بر اشکهای مردم رحمتی داشته باشی.
ای دل ای دل گفتمت: گر وصل یارت آرزوست
جان فدا کن، هر چه بادا باد میبایست کرد
هوش مصنوعی: ای دل، به تو گفتم: اگر به وصال محبوب خود آرزو داری، باید جان خود را فدای او کنی و هرچه که پیش آید، باید تحمل کنی.
صحبتش چون آینه، گر روبرو میخواستی
پشت بر زر روی بر پولاد میبایست کرد
هوش مصنوعی: اگر میخواستی که صحبت او مانند آینه شفاف و واضح باشد، باید با حقیقت و واقعیت روبرو میشدی، نه اینکه به چیزهای بیارزش و زنگزده توجه کنی.
گر تو شاهی جهان در روز و شب میخواستی
بندگی حضرت دلشاد میبایست کرد
هوش مصنوعی: اگر تو پادشاه جهان بودی، چه در روز و چه در شب، باید خدمت و اطاعت از دلشاد را میکردی.