غزل شمارهٔ ۱۳۵
خاک آن بادم که از خاک درت بویی برد
گَرد آن خاکم که باد از کوی مهرویی برد
از هواداری به جان جویم نسیم صبح را
تا سلامی از من بیدل، به دلجویی برد
چون ز هر سویی نشانی میدهندش، میدهم
خاک خود بر باد تا هر ذرهای سویی برد
با سر زلفت مرا سربسته رازی هست از آن
دم نمییارم زدن، ترسم صبا بویی برد
بر سرت چندان پریشان جمع میبینم که گر
بر فشانی عِقد گیسو، هر دلی مویی برد
تاب مویت نیست رویت را ز پیشش دور کن
حیف باشد نازنینی بار هندویی برد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خاک آن بادم که از خاک درت بویی برد
گَرد آن خاکم که باد از کوی مهرویی برد
هوش مصنوعی: من خاک آن بادی هستم که از خاک درگاه تو عطر و بویی جاودانه برده است، و غبار آن خاکم که باد، از کوی محبوب زیبایت آمده است.
از هواداری به جان جویم نسیم صبح را
تا سلامی از من بیدل، به دلجویی برد
هوش مصنوعی: میخواهم با عشق و علاقهای که دارم، بوی خوش صبح را جستجو کنم تا سلامی از من به دل کسی که دوستش دارم برسد و او را آرام کند.
چون ز هر سویی نشانی میدهندش، میدهم
خاک خود بر باد تا هر ذرهای سویی برد
هوش مصنوعی: وقتی از هر طرف نشانهای از او میرسد، من گرد و غبار سرزمینم را به باد میسپارم تا هر ذرهای به سمتی برود.
با سر زلفت مرا سربسته رازی هست از آن
دم نمییارم زدن، ترسم صبا بویی برد
هوش مصنوعی: با موهای پر پیچ و خم تو، رازی پنهان دارم که از آن لحظه نمیتوانم آن را فاش کنم، میترسم که نسیم چیزی از این راز را ببرد.
بر سرت چندان پریشان جمع میبینم که گر
بر فشانی عِقد گیسو، هر دلی مویی برد
هوش مصنوعی: بر روی سر تو به قدری درهم ریختگی و پریشانی وجود دارد که اگر این گرهها و پیچهای مو را آزاد کنی، هر قلبی دلی خواهد داشت که به خاطر زیبایی و جذابیتش، موی خاصی را به دست آورد.
تاب مویت نیست رویت را ز پیشش دور کن
حیف باشد نازنینی بار هندویی برد
هوش مصنوعی: موی تو اجازه نمیدهد که زیباییات را به نمایش بگذاری، بنابراین بهتر است از حضور او دور شوی. حیف است که زیبایی تو تحت تاثیر بار سنگینی قرار بگیرد.
حاشیه ها
1394/10/26 03:12
ناشناس
درود.این غزل در بحر رمل مثمن محذوف است لطفا اصلاح فرمائید.
با تشکر