غزل شمارهٔ ۱۰۳
دل، در برم گرفت و پی یار من برفت
لب بوسه داد و جان و روان از بدن برفت
چون دید دل، که قافله اشک میرود
با کاروان روان شد و از چشم من برفت
بلبل شنید ناله من، در فراق یار
مستانه، نعرهای زد و از خویشتن برفت
آن کس که باز ماند ز جانان برای جان
یوسف گذاشت، در طلب پیرهن برفت
آن سرو ناز، تا ز چمن سایه برگرفت
بنشست آتش گل و آب سمن برفت
از زلف جمع کرد، پراکنده لشگری
آمد، به قصد خونم و در آمدن برفت
بشکست، قلب لشکر دلها و درپیش
لشکر برفت و آن بت لشکر شکن برفت
ناگفتنی است، راز دهانش ولی، چه سود
خوردن، دریغ بر سخنی کز دهن برفت
بازا، که عمر جز نفسی نیست و آن نفس
یکبارگی، درآمدن و در شدن برفت
سلمان ز شوق او اگرت جان بشد چه شد
سودای او نرفت ز جان و ز تن برفت
غزل شمارهٔ ۱۰۲: هر که با، عشق آشنا شد، زحمت جان، برنتافت غزل شمارهٔ ۱۰۴: بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل، در برم گرفت و پی یار من برفت
لب بوسه داد و جان و روان از بدن برفت
هوش مصنوعی: دل من به عشق شدیداً گرفتار شد و محبوبم را در آغوش کشید. او بوسهای به لبانم داد و جانم از تنم جدا شد.
چون دید دل، که قافله اشک میرود
با کاروان روان شد و از چشم من برفت
هوش مصنوعی: وقتی دل متوجه شد که اشکها مانند قافلهای در حال حرکت هستند، به جمع آنها پیوست و از چشمانم ناپدید شد.
بلبل شنید ناله من، در فراق یار
مستانه، نعرهای زد و از خویشتن برفت
هوش مصنوعی: بلبل صدای نالهام را در جدایی از یار شنید و به قدری تحت تأثیر قرار گرفت که فریادی زد و از حال خود رفت.
آن کس که باز ماند ز جانان برای جان
یوسف گذاشت، در طلب پیرهن برفت
هوش مصنوعی: کسی که از محبوبش دور مانده، برای رسیدن به او تلاش میکند و برای پیدا کردن چیزی که او را به یاد محبوبش بیندازد، تمام کوشش خود را به کار میبرد.
آن سرو ناز، تا ز چمن سایه برگرفت
بنشست آتش گل و آب سمن برفت
هوش مصنوعی: آن سرو زیبا وقتی از چمن سایهاش را برداشت، آتش گل خاموش شد و آب سمن نیز رفت.
از زلف جمع کرد، پراکنده لشگری
آمد، به قصد خونم و در آمدن برفت
هوش مصنوعی: از موهای تابدار او، لشگری جمع شده و پراکنده شدهاند. آن لشگر به قصد جان من آمده و به سمت من میآید.
بشکست، قلب لشکر دلها و درپیش
لشکر برفت و آن بت لشکر شکن برفت
هوش مصنوعی: دلها را شکست و در مقابل لشکر به راه افتاد و آن معشوقی که دلها را میشکست نیز رفت.
ناگفتنی است، راز دهانش ولی، چه سود
خوردن، دریغ بر سخنی کز دهن برفت
هوش مصنوعی: چیزی که او به زبان نمیآورد، بسیار ارزشمند است. اما چه فایدهای از شنیدن آن میتوان داشت، وقتی که کلامی که از دهانش خارج میشود، از دست رفته و دیگر قابل استفاده نیست؟
بازا، که عمر جز نفسی نیست و آن نفس
یکبارگی، درآمدن و در شدن برفت
هوش مصنوعی: برگرد، زیرا عمر فقط یک نفس است و آن نفس، یک لحظه برای ورود و تغییر به وجود میآید و میگذرد.
سلمان ز شوق او اگرت جان بشد چه شد
سودای او نرفت ز جان و ز تن برفت
هوش مصنوعی: اگر سلمان از شوق او جانش را فدای او کند، چه اتفاقی میافتد؟ عشق و دلباختگی او هرگز از جان و وجودش نمیرود، حتی اگر جسمش از دنیا برود.
حاشیه ها
1388/08/13 19:11
mareshtani
m1 b1(darbaram)1
m1 b4(mandsejanan)2
m2 b10(setan)3
---
پاسخ: با تشکر، مطابق پیشنهادتان «بر» و «برم» جایگزین شد و ... .
1398/08/16 11:11
حمیدرضا مقراضی
با سلام. بنظرم مصرع دوم بیت آخر باید اینطور باشد :
سودای او نرفت ز جان و جان ز تن برفت
1398/08/16 11:11
حمیدرضا مقراضی
با سلام
بنظرم مصرع دوم بیت آخر اینطور صحیح تر است :
سودای او نرفت ز جان و جان ز تن برفت