شمارهٔ ۹۳ - درمرثیه میر قاسم
دریغا که خورشید روز جوانی
چو صبح دوم بود کم زندگانی
دریغا خرامنده سروی که بودش
درین مرز ایران زمین مرزبانی
دریغا سواری که جز صید دلها
نمیکرد بر مرکب کامرانی!
دریغا که ناگه گلی ناشکفته
فرو ریخت از تند باد خزانی!
برین آفتاب ای فلک زار بگری
فرو رفته در صبح جوانی
درد باد گل را دهن برین غم
چرا میگشاید لب شادمانی؟
چه شوخی جهانا که شرمت نیاید
از آن طلعت خوب و فر کیانی!
ایا شمع گریان نگویی چه بودت
که بر فرق خاک سیه میفشانی؟
ایا صبح خندان چه حالت شنیدی
که بر سینه مشکین قصب میدرانی؟
یقین است ما را درین خانه رحلت
ولیکن نبود این کسی را گمانی
که در عنفوان صبا میر قاسم
زند خیمه بر جنت جاودانی
دریغ آن سرو افسر شهریاری
دریغ آن قد و قامت پهلوانی
هنوزش خط سبز ننوشت گامی
در اطراف رخساره ارغوانی
هوای پدر کرد و مادر همانا
کزین مادران دید نامهربانی
سواری چنان که پنداشت چرخا
که بر مرکب چون پیکر نشانی
هژبری چنین که دانست دهرا
که پابست گوری کنی ناگهانی
ایا مردم دیده چون بود حالت
در آن عین بیماری و ناتوانی؟
به بدری محاق تو واقع شد ای مه
چه تدبیر با گردش آسمانی؟
اگر خسرو عهد بوری درین ملک
در آن مملکت نیز نوشی روانی
دلا کار و بار جهان آزمودی
چرا در پی کار و بار جهانی؟
گذری است عمرت همان به که او را
به خیر و سلامت خوشی بگذرانی
تو خود گیر کاندر جهان دیر ماندی
چه بنیاد بر خانه ایرمانی
ندانم که کرد ناگه تحمل
دل نازک پادشاه این گرانی
بماناد کیخسرو آنکش برادر
فرود آمد از باره خسروانی
دل یوسف عهد چون است گویی
ز نادیدن ابن یامین ثانی
شها باد دوران عمر تو باقی
چنین است احوال دنیای فانی
چو یاقوت با کوه پیوسته بادا
بقای تو ای گوهر کن فکانی
شمارهٔ ۹۲ - درمرثیه شیخ زاهد: دریغا که باغ بهار جوانی شمارهٔ ۹۴ - در مدح شاه دوندی: بهار و نگار و شراب و جوانی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دریغا که خورشید روز جوانی
چو صبح دوم بود کم زندگانی
هوش مصنوعی: متأسفانه خورشید جوانی مانند صبحی است که کمنمک و بیزندگی است.
دریغا خرامنده سروی که بودش
درین مرز ایران زمین مرزبانی
هوش مصنوعی: افسوس بر درخت سرو زیبا و بلند قامت که در سرزمین ایران مثل نگهبانی ایستاده بود.
دریغا سواری که جز صید دلها
نمیکرد بر مرکب کامرانی!
هوش مصنوعی: ای کاش سواری که فقط دلها را صید میکرد، بر اسب خوشبختی سوار نمیشد!
دریغا که ناگه گلی ناشکفته
فرو ریخت از تند باد خزانی!
هوش مصنوعی: افسوس که ناگهان گلی که هنوز باز نشده بود، بر اثر باد سرد پاییزی ریزش کرد!
برین آفتاب ای فلک زار بگری
فرو رفته در صبح جوانی
هوش مصنوعی: ای آسمان، در این صبح دلانگیز، بگذار که نور آفتاب بر تو بتابد و همگان را از خواب بیدار کند.
درد باد گل را دهن برین غم
چرا میگشاید لب شادمانی؟
هوش مصنوعی: چرا گل در حالی که غم و درد دارد، لبخندی بر لب میآورد؟
چه شوخی جهانا که شرمت نیاید
از آن طلعت خوب و فر کیانی!
هوش مصنوعی: چه بازی عجیبی است که تو از زیبایی و چهره نیکو و شکوه سلطنتیات شرم نمیکنی!
ایا شمع گریان نگویی چه بودت
که بر فرق خاک سیه میفشانی؟
هوش مصنوعی: آیا ای شمعی که در حال گریهای، میتوانی بگویی چه بر سرت آمده که این گونه بر خاک تیره میافشانی؟
ایا صبح خندان چه حالت شنیدی
که بر سینه مشکین قصب میدرانی؟
هوش مصنوعی: آیا صبح زیبا و خندان را دیدهای که چگونه بر سینهی گلهای سیاه لطافت میافشاند؟
یقین است ما را درین خانه رحلت
ولیکن نبود این کسی را گمانی
هوش مصنوعی: ما به طور قطع میدانیم که در این دنیا سرانجامی وجود دارد و هر انسانی روزی از این دنیا خواهد رفت، اما این حقیقت برای هیچکس در این لحظه قابل تصور نیست و کسی به آن فکر نمیکند.
که در عنفوان صبا میر قاسم
زند خیمه بر جنت جاودانی
هوش مصنوعی: در اوج جوانی و طراوت، میر قاسم در باغی از بهشت جاودانی خیمه زده است.
دریغ آن سرو افسر شهریاری
دریغ آن قد و قامت پهلوانی
هوش مصنوعی: افسوس به خاطر آن درخت بلند و زیبا که نمایانگر سلطنت و شکوه است، افسوس به خاطر آن قامت استوار و باشکوه که یادآور قدرت و دلاوری است.
هنوزش خط سبز ننوشت گامی
در اطراف رخساره ارغوانی
هوش مصنوعی: او هنوز نتوانسته است خط سبزی بکشدو قدمی در اطراف چهره زیبای صورتی بگذارد.
هوای پدر کرد و مادر همانا
کزین مادران دید نامهربانی
هوش مصنوعی: پدر به خاطر محبت به فرزند دست به اقداماتی میزند و مادر نیز به خوبی میداند که این محبت و توجه از سوی پدر ناشی از تجربههای نامهربانی است که از مادران دیگر شاهد بوده است.
سواری چنان که پنداشت چرخا
که بر مرکب چون پیکر نشانی
هوش مصنوعی: سواری به گونهای حرکت میکند که گویی بر روی اسبی نشسته است که به خوبی با فیزیک و طراحی آن همخوانی دارد. به عبارتی، او بر مرکبی تسلط دارد که بازتابی از نشانهها و ویژگیهای بارز است.
هژبری چنین که دانست دهرا
که پابست گوری کنی ناگهانی
هوش مصنوعی: اگر کسی از زندگیاش غافل باشد و فکر کند که همیشه برقرار خواهد ماند، ناگهان با حقیقت مرگ روبرو میشود و متوجه میشود که هیچچیز دائمی نیست.
ایا مردم دیده چون بود حالت
در آن عین بیماری و ناتوانی؟
هوش مصنوعی: ای مردم! حالتی را که در زمان بیماری و ناتوانی تجربه میکنید، چگونه است؟
به بدری محاق تو واقع شد ای مه
چه تدبیر با گردش آسمانی؟
هوش مصنوعی: ای ماه، چه اندیشهای با تغییرات آسمان میتوان کرد، وقتی که تو در سایه روشن غروب به سر میبری؟
اگر خسرو عهد بوری درین ملک
در آن مملکت نیز نوشی روانی
هوش مصنوعی: اگر خسرو در این سرزمین، در آن کشور هم، نوشی روانی وجود داشته باشد.
دلا کار و بار جهان آزمودی
چرا در پی کار و بار جهانی؟
هوش مصنوعی: ای دل، تو جهان را آزمایش کردهای، پس چرا هنوز در جستجوی دنیا هستی؟
گذری است عمرت همان به که او را
به خیر و سلامت خوشی بگذرانی
هوش مصنوعی: عمرت را بهتر است به خوبی و با آرامش بگذرانی.
تو خود گیر کاندر جهان دیر ماندی
چه بنیاد بر خانه ایرمانی
هوش مصنوعی: تو خود در این دنیا مدت طولانیتری را سپری کردهای، پس چرا بر اساس یک بنیاد ناپایدار زندگی میکنی؟
ندانم که کرد ناگه تحمل
دل نازک پادشاه این گرانی
هوش مصنوعی: نمیدانم چه شد که دل نازک پادشاه، این قدر سنگینی را تحمل کرد.
بماناد کیخسرو آنکش برادر
فرود آمد از باره خسروانی
هوش مصنوعی: کیخسرو باقی ماند زمانی که برادرش، فرود، از بارگاه پادشاهی پایین آمد.
دل یوسف عهد چون است گویی
ز نادیدن ابن یامین ثانی
هوش مصنوعی: دل یوسف، مانند عهد و پیمانی است که به خاطر دوری از برادرش، ابن یامین، سرشار از غم و اندوه شده است.
شها باد دوران عمر تو باقی
چنین است احوال دنیای فانی
هوش مصنوعی: عمر تو باید طوری بگذرد که در خوشی و آرامش باشد، زیرا وضعیت دنیا همیشه ناپایدار و فانی است.
چو یاقوت با کوه پیوسته بادا
بقای تو ای گوهر کن فکانی
هوش مصنوعی: مانند یاقوتی که به کوه وابسته است، تو نیز ای گوهر، امیدوارم همیشه باقی بمانی.

سلمان ساوجی