گنجور

شمارهٔ ۹۱ - در مدح امیر شیخ حسن

طالع عالم مبارک شد به میمون اختری
منتظم شد سلک ملک دین به والا گوهری
تاج شاهی سرفرازی می‌کند امروز از آنک
گردنان مملکت را دوش پیدا شد سری
اول ماه جمادی سال ذال و میم و حا
ز آفتابی در وجود آمد به شب نیک اختری
تا حساب طالعش بیند در اصطرلاب ماه
شب همه شب بود کیوان منتظر بر منظری
قاضی صدر ششم، در عین طالع می‌نوشت
بر سعادتمندی هر دو جهانش منظری
بهر قربان شحنه پنجم که ترک انجم است
بر گلوی بره می‌مالید هر دم خنجری
خسرو کشور گشای قلعه چارم ز زر
حضرت عالیش را ترتیب می‌داد افسری
زهره زان شادی صاحب طالع است آمد به رقص
بر سیوم گلشن به دستی می به دستی مزمری
از پی تحریر حکم طالعش تیر دبیر
پیش بنهاده دواتی باز کرده دفتری
تا سپند شب بسوزاند به دفع چشم زخم
صبحدم زین مجمر فیروزه پر کرد آذری
با دلی پر مهر می‌گردید چرخ گوژ پشت
برسر گهواره‌اش چون مهر گستر مادری
عنبر شب تا کند او را به لالایی قبول
عرض کردی خویشتن را هر زمان در زیوری
از قدوم فرخ او آتش اعدا بمرد
مقدم او داشت گویی معجز پیغمبری
دفع یاجوج بلا و فتنه را آمد پدید
در جهان از پشت دارای جهان اسکندری
شاه غازی ظل یزدان شیخ حسن نویان که هست
گردن گردون ز بار منتش چون چنبری
آنکه نامش می‌زداید چهره هر سکه‌ای
وانکه ذکرش می‌فزاید پایه هر منبری
موکب اقبال او را صبح صادق سنجقی
ساقی احسان او را بحر زاخر ساغری
بر تیغش گرفتند بر کوه خارا کوه را
باز نشناسد کسی از کومه خاکستری
در چنان روزی که گفتی گردگردون گرد کرد
چهره خورشید را پنهان به کحلی معجری
ز آتش پولاد رمح و تابش دم هر نفس
سینه گردون شدی چون کوره آهنگری
هر سواری بود گاه حمله بردن در نبرد
آهنین کوهی روان در عرض گاه محشری
هر درفشی اژدهایی هر کمندی افیعی
هر حسامی آفتابی هر نیامی خاوری
چون بر اطراف می یاقوت گون سیمین سحاب
بر سر سیلاب خون افتاده هر جا مغفری
قلب دشمن کز صلابت با شکوه کوه بود
بود گاه حمله‌اش کاهی به پیش صرصری
از سلیمان خاتمی بس و از شیاطین عالمی
از کلیم اله عصایی و از فراعین لشگری
بر سر رمحش چو چشم دشمنان دیدی خرد
در دماغ خویشتن بستی خیال عمری
هم بمیرند آخر آن اشرار کز شمشیر میر
می‌جهند امروز یک یک چون شرار از اخگری
ابتدای این سعادت هیچ دانی از چه بود
از خلوص اعتقاد داوری دین پروری
سایه حق شاه دلشاد آنک آمد حضرتش
ملجا هر پادشاهی مرجع هر داوری
بی هوای او نپوید هیچ دم در سینه‌ای
بی رضای او نیاید هیچ جان در پیکری
در سرابستان قدرش شکل انجم بر فلک
قطره‌های شبنم‌ند افتاده بر نیلوفری
سالها شد تا نمی‌یارد زدن راه عراق
هیچکس در روزگار او مگر خنیاگری
در شب تاریک حرمان رهرو امید را
جز فروغ اختر رایش نباشد اختری
سرو را قرب سه سال است این زمان تا هر زمان
خاک پایت را جبینم می‌دهد دردسری
داشتم امید آن کز خدمت درگاه تو
همچو دیگر همسران خویش گردم سروری
صورت احوال من یکباره دیگر گون شدست
وز من باور نداری هم بپرس از دیگری
قرض خواهانم یکایک بستدند از من به وجه
گر ز انعام تو اسبی داشتم یا استری
نیست روی آنکه راه خانه گیرم زین بساط
این چنین فارد که من افتاده‌ام در ششدری
نا امید از لطف یزدان نیستم با این همه
همتی در بسته‌ام باشد که بگشاید دری
تا بیان ثابت نگردد جز به قول حجتی
تا عرض قائم نباشد جز به ذات جوهری
باد ز آفات عوارض در پناه لطف حق
جوهر ذاتت که هست الطاف حق را مظهری
تا ابد باشد در ظل شما شه زادگان
این یکی طغرل تکینی وان دگر شه سنجری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طالع عالم مبارک شد به میمون اختری
منتظم شد سلک ملک دین به والا گوهری
هوش مصنوعی: سرنوشت جهان به خوبی تغییر کرد و به خوشی درآمد. ستاره‌های نیک به صف شدند و نظم گرفتند. نظام دین، به زیبایی و ارزشمندیش همچون گوهر گرانبهایی است.
تاج شاهی سرفرازی می‌کند امروز از آنک
گردنان مملکت را دوش پیدا شد سری
هوش مصنوعی: امروز، تاج شاهی به خاطر سرهایی که بر دوش مملکت است، باعث افتخار و سربلندی می‌شود.
اول ماه جمادی سال ذال و میم و حا
ز آفتابی در وجود آمد به شب نیک اختری
هوش مصنوعی: در ابتدای ماه جمادی، سالی با ویژگی‌های خاصی، نوری در شب فراهم آمد که نشانه‌ای از خوش‌شانسی و خوشبختی بود.
تا حساب طالعش بیند در اصطرلاب ماه
شب همه شب بود کیوان منتظر بر منظری
هوش مصنوعی: او در شب‌های طولانی منتظر است که بداند چگونه سرنوشتش تحت تأثیر موقعیت ماه قرار می‌گیرد. در این حس، مانند کیوان که همیشه در حال رصد و انتظار است، او نیز در پی درک طالع و تقدیر خود است.
قاضی صدر ششم، در عین طالع می‌نوشت
بر سعادتمندی هر دو جهانش منظری
هوش مصنوعی: قاضی در بالاترین مقام خود، در حالی که خوشبختی را برای هر دو دنیا می‌نگاشت، نمایی از سعادتمندی را ترسیم می‌کرد.
بهر قربان شحنه پنجم که ترک انجم است
بر گلوی بره می‌مالید هر دم خنجری
هوش مصنوعی: شخصی هر لحظه چاقویی را بر گلوی بره‌ای می‌گذارد تا قربانی کند، به خاطر شحنه‌ای که از آسمان آمده و در واقعیت به نوعی قدرت و تسلطی را نشان می‌دهد.
خسرو کشور گشای قلعه چارم ز زر
حضرت عالیش را ترتیب می‌داد افسری
هوش مصنوعی: خسرو که یک پادشاه بزرگ و کشورگشاست، به دنبال آماده کردن قلعه چهارم خود از زر و زیورهای باارزش بود و در این کار، از یک فرمانده کمک می‌گرفت.
زهره زان شادی صاحب طالع است آمد به رقص
بر سیوم گلشن به دستی می به دستی مزمری
هوش مصنوعی: زهره به خاطر خوش‌شانسی و بخت خوبش به رقص درآمده و در باغ گل‌ها شادی می‌کند. در دستش جامی از شراب و در دست دیگرش نوایی خوش دارد.
از پی تحریر حکم طالعش تیر دبیر
پیش بنهاده دواتی باز کرده دفتری
هوش مصنوعی: به دنبال نوشتن و ثبت سرنوشتش، نویسنده قلم را آماده کرده و کتابی را باز کرده است.
تا سپند شب بسوزاند به دفع چشم زخم
صبحدم زین مجمر فیروزه پر کرد آذری
هوش مصنوعی: تا سپند شب را بسوزاند و از چشم زخم محفوظ بدارد، صبحگاهی این مجمر فیروزه‌ای را پر کرد با آتش.
با دلی پر مهر می‌گردید چرخ گوژ پشت
برسر گهواره‌اش چون مهر گستر مادری
هوش مصنوعی: با دلی پر از محبت، در حالی که سرش را به سمت گهواره‌اش خم کرده است، به دور خود می‌چرخید، مانند مادری که عشق و محبتش را به فرزندش ابراز می‌کند.
عنبر شب تا کند او را به لالایی قبول
عرض کردی خویشتن را هر زمان در زیوری
هوش مصنوعی: عطر خوش شب برای او به مانند لالایی است که می‌خواهد او را به خواب ببرد. تو هر بار خودت را در زیبایی و جواهراتی نشان می‌دهی.
از قدوم فرخ او آتش اعدا بمرد
مقدم او داشت گویی معجز پیغمبری
هوش مصنوعی: با ورود او، دشمنان به تنگنای سختی افتادند. گویی که او معجزه‌ای از پیامبری بزرگ به همراه داشت.
دفع یاجوج بلا و فتنه را آمد پدید
در جهان از پشت دارای جهان اسکندری
هوش مصنوعی: یاجوج و ماجوج، بلای بزرگ و فتنه‌ای هستند که به وسیله‌ای قدرت و ثروت اسکندر، در جهان ظاهر شدند.
شاه غازی ظل یزدان شیخ حسن نویان که هست
گردن گردون ز بار منتش چون چنبری
هوش مصنوعی: شاه غازی، که نشانی از فضل و بلندمرتبه‎گی دارد، همانند سایه‌ای از جانب خداوند، شیخ حسن نویان است. او به قدری بزرگ و تاثیرگذار است که بار منت او بر گردن آسمان همچون یک حلقه چنبر می‌باشد.
آنکه نامش می‌زداید چهره هر سکه‌ای
وانکه ذکرش می‌فزاید پایه هر منبری
هوش مصنوعی: این شخص، نامش از هر سکه‌ای حذف شده است و وجودش تأثیری در ایجاد مبنای هر منبری دارد.
موکب اقبال او را صبح صادق سنجقی
ساقی احسان او را بحر زاخر ساغری
هوش مصنوعی: موکب خوشبختی او مانند صبحی روشن و دلپذیر است، و بخشش و لطف او مانند دریایی است که سرشار از نعمت‌ها و گنجینه‌های دلپذیر است.
بر تیغش گرفتند بر کوه خارا کوه را
باز نشناسد کسی از کومه خاکستری
هوش مصنوعی: بر روی تیغ کوه سخت، کسی نمی‌تواند تشخیص دهد که این کوه از کجا آمده یا چه ویژگی‌هایی دارد. در واقع، این تصویر نشان‌دهنده‌ی چالش‌ها و سختی‌هایی است که در زندگی وجود دارد و ممکن است افراد نتوانند آن‌ها را به درستی شناسایی کنند.
در چنان روزی که گفتی گردگردون گرد کرد
چهره خورشید را پنهان به کحلی معجری
هوش مصنوعی: در روزی که تو صحبت کردی، زمان به دور خود چرخید و چهره خورشید را به مانند نقابی سیاه و پوشیده پنهان کرد.
ز آتش پولاد رمح و تابش دم هر نفس
سینه گردون شدی چون کوره آهنگری
هوش مصنوعی: به خاطر حرارت نهفته در چشمهٔ زندگی و تاثیر هر دم نفس بر کائنات، دلِ آسمان به شکلی مانند کورهٔ آهنگری در آمده است.
هر سواری بود گاه حمله بردن در نبرد
آهنین کوهی روان در عرض گاه محشری
هوش مصنوعی: هر سوارکاری در زمان نبرد و در مقابل دشمن، مانند یک کوه آهنین است که بر روی زمین حرکت می‌کند و به سوی میدان جنگ می‌رود.
هر درفشی اژدهایی هر کمندی افیعی
هر حسامی آفتابی هر نیامی خاوری
هوش مصنوعی: هر شمشیری مانند اژدهاست، هر طنابی مانند مار است، هر حسام (شمشیر) مثل آفتاب درخشان است و هر نیام (غلاف شمشیر) مانند صبحگاه روشن و زیباست.
چون بر اطراف می یاقوت گون سیمین سحاب
بر سر سیلاب خون افتاده هر جا مغفری
هوش مصنوعی: زمانی که بر اطراف، ابرهای نقره‌ای همچون یاقوت قرمز تجمع می‌کنند، در هر جا که سیلاب خون جاری است، پرده‌ای لطیف نمایان می‌شود.
قلب دشمن کز صلابت با شکوه کوه بود
بود گاه حمله‌اش کاهی به پیش صرصری
هوش مصنوعی: دل دشمن که همچون کوهی محکم و با وقار بود، گاهی در حملاتش به اندازه‌ای ضعیف و ناتوان می‌شد که مانند کاه به جلو می‌رفت.
از سلیمان خاتمی بس و از شیاطین عالمی
از کلیم اله عصایی و از فراعین لشگری
هوش مصنوعی: سلیمان بر همه چیز سلطه دارد و کارهای شگفتی انجام می‌دهد، در حالی که شیاطین در دنیا وجود دارند. همچنین، کلیم‌الله (حضرت موسی) با عصا قدرت پیدا کرد و فرعون‌ها نیز دارای سپاهیان زیادی بودند.
بر سر رمحش چو چشم دشمنان دیدی خرد
در دماغ خویشتن بستی خیال عمری
هوش مصنوعی: وقتی که دشمنان چشم بر نیزه‌اش دوختند، خرد و اندیشه‌ات را در درون خودت محبوس کردی و به راهی فکر نکردی که به عمر ادامه بدهی.
هم بمیرند آخر آن اشرار کز شمشیر میر
می‌جهند امروز یک یک چون شرار از اخگری
هوش مصنوعی: نابکاران سرانجام می‌میرند، همانطور که امروز هر کدام مانند جرقه‌ای از یک آتش زبانه می‌کشند و با شمشیر می‌روند.
ابتدای این سعادت هیچ دانی از چه بود
از خلوص اعتقاد داوری دین پروری
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی آغاز این سعادت چه بود؟ آن چیزی نیست جز خلوص ایمان و تربیت در دین.
سایه حق شاه دلشاد آنک آمد حضرتش
ملجا هر پادشاهی مرجع هر داوری
هوش مصنوعی: سایه حق، که به معنای حضور و برکت الهی است، به شاه دلشاد به عنوان پناه و refuge ی هر پادشاه و مرجع و منبعی برای قضاوت و داوری بین مردم آمده است. در واقع، این حضور به معنای حق و عدالت است که همه پادشاهان و داوران به آن مراجعه می‌کنند.
بی هوای او نپوید هیچ دم در سینه‌ای
بی رضای او نیاید هیچ جان در پیکری
هوش مصنوعی: بدون وجود محبت او، هیچ نفسی در دل کسی نمی‌تند و بدون رضایت او، هیچ روحی به بدن نمی‌رسد.
در سرابستان قدرش شکل انجم بر فلک
قطره‌های شبنم‌ند افتاده بر نیلوفری
هوش مصنوعی: در یک مکان خیالی و وهمی، شکلی از زیبایی به گونه‌ای دیده می‌شود که مانند ستاره‌ها در آسمان است، ولی در حقیقت تنها قطره‌های شبنمی هستند که بر روی گل نیلوفر نشسته‌اند.
سالها شد تا نمی‌یارد زدن راه عراق
هیچکس در روزگار او مگر خنیاگری
هوش مصنوعی: سال‌هاست که هیچ‌کس در روزگار او جز یک موسیقی‌دان به سفر به عراق نمی‌پردازد.
در شب تاریک حرمان رهرو امید را
جز فروغ اختر رایش نباشد اختری
هوش مصنوعی: در شب تاریک ناامیدی، هیچ چیز جز درخشش ستاره‌ای که نور را نشان می‌دهد، به راهنمایی فرد امیدوار نمی‌پردازد.
سرو را قرب سه سال است این زمان تا هر زمان
خاک پایت را جبینم می‌دهد دردسری
هوش مصنوعی: سرو در اینجا به معنای محبوب و معشوق است که سه سال است در قرب او هستم و هر لحظه برایم همچون آن است که به خاک پای او سجده می‌کنم. این احساس برای من دشواری‌هایی به همراه دارد.
داشتم امید آن کز خدمت درگاه تو
همچو دیگر همسران خویش گردم سروری
هوش مصنوعی: من امیدوار بودم که با خدمتگزاری در برابر تو، همچون دیگر همسران خود، به مقامی والا دست پیدا کنم.
صورت احوال من یکباره دیگر گون شدست
وز من باور نداری هم بپرس از دیگری
هوش مصنوعی: وضعیت من به یکباره تغییر کرده است، و اگر به من اعتماد نداری، می‌توانی از دیگران بپرسی.
قرض خواهانم یکایک بستدند از من به وجه
گر ز انعام تو اسبی داشتم یا استری
هوش مصنوعی: هر یک از قرض‌گیرندگان به طور جداگانه از من طلب خود را گرفتند؛ ای کاش به دلیل لطف تو، اسبی یا الاغی داشتم.
نیست روی آنکه راه خانه گیرم زین بساط
این چنین فارد که من افتاده‌ام در ششدری
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیت خود اشاره می‌کند که از عشق یا دلبستگی‌اش ناامید است. او احساس می‌کند که هیچ‌کس در زندگی‌اش نیست تا راه‌ فرا رسیدن به عشق یا معشوقش را به او نشان دهد. به همین خاطر در وضعیتی سخت و ناامید به سر می‌برد و به نوعی در چنگال دشواری‌ها گرفتار شده است.
نا امید از لطف یزدان نیستم با این همه
همتی در بسته‌ام باشد که بگشاید دری
هوش مصنوعی: من از رحمت خدا ناامید نیستم؛ با وجود اینکه برای رسیدن به هدفم تلاش کرده‌ام، امیدوارم روزی در را به رویم بگشاید.
تا بیان ثابت نگردد جز به قول حجتی
تا عرض قائم نباشد جز به ذات جوهری
هوش مصنوعی: تا زمانی که بیان و گفتار مشخص نشود، تنها با دلیلی روشن و معتبر می‌توان به آن پی برد. همچنین، زمانی که وجود و وجود حقیقی نمایان نگردد، نمی‌توان به واقعیت آن دست یافت.
باد ز آفات عوارض در پناه لطف حق
جوهر ذاتت که هست الطاف حق را مظهری
هوش مصنوعی: بادهای آسیب‌زا و مشکلات زندگی در سایه یاری و رحمت الهی، ماهیت اصلی وجود تو را که نمایانگر لطف خداست، تحت حفاظت قرار داده است.
تا ابد باشد در ظل شما شه زادگان
این یکی طغرل تکینی وان دگر شه سنجری
هوش مصنوعی: در زیر سایه شما، که فرزندان پادشاهان هستید، همیشه بماند. یکی از آن‌ها طغرل است و دیگری سنجر.

حاشیه ها

1390/10/14 13:01
. دکتر شکوهی

در این بیت واژه "سرورا" را جداگانه نوشتید. خواهش می کنم درست کنید:
سرو را قرب سه سال است این زمان تا هر زمان
سرورا ....